هر وقت احساس کنم در داستانی که دارم مینویسم راهم را گم کردهام مشخصاً به کتاب «ساحل شیکاگو»ی استوارت دایبک مراجعه میکنم. من میتوانم تقریباً هر جایی از این کتاب را که بخواهم باز کنم و پاراگرافهایی از آن را بخوانم و دوباره به یادم بیاید که چرا میخواهم داستان کوتاه بنویسم. زیباییهای سادهای در داستاننویسی وجود دارد مثل روشنی و صداقتی که در سطر سطر آن جاری است. مطمئنم که همهٔ نویسندهها کتابی نظیر این دارند، کتابی که آنقدر به آن رجوع کردهاند که نیمی از صفحات آن از بین رفته است. «ساحل شیکاگو» برای من این چنین است. ادامه…