پزشک نیروی صلح در حالیکه تلاش میکرد بوی زننده اسهال و عرق خشک پسربچه را تحمل کند،شروع به معاینه او کرد.در نهایت از روی ناچاری سرش را تکان داد.مادر جلوی زن زانو زد و التماس کرد.
پزشک به مایع قهوهای رنگی که توی ظرف بود اشاره کرد و گفت: «دیگه اجازه ندین از این بخوره.»
«اما خانم دکتر ،اون میخوادش،مثل یه دارو و مرهم التماس میکنه از این بهش بدیم.»
پزشک اخم کرد و گفت:«اما…همین باعث مریضیشه.» ادامه…