روزهای نوجوانیام، پدر و مادرم نزدیکیهای ۳:۴۵ بعد از ظهر از کار برمیگشتند و شام خانواده رأس ساعت ۴ شروع میشد. رادیو همیشه سر شام روشن بود تا اخبار ساعت ۴ ناکامیهای بینالمللی، موفقیتهای سوسیالیستهای داخلی را به سمعمان برساند. در طول غذا من و خواهرم باید پرسوجوهای دربارهٔ مدرسه را تحمل میکردیم. هیچ وقت اجازه نداشتیم در سکوت غذا بخوریم، حین خوردن تلویزیون نگاه کنیم یا چیزی بخوانیم. تمام حرفها و گفتوگوها باید رأس چهار و بیست و پنج دقیقه تمام میشد چرا که وقت گزارش آب و هوا بود. رأس این ساعت باید هر چه توی بشقاب میبود را خورده و از مادر برای زحمتهایش تشکر کرده بودیم. ادامه…