فیروزه

 
 

مبادا چشم‌هایت را ببندی

گفتمان در سرزمین پرطراوت شعر، موهبتی است برای پیش‌برد. اگر هوا آلوده نباشد، می‌شود در دو سوی یک میز نشست و شعر روی آن را واکاوی کرد، گفت و شنید، آموخت و یاد داد، بی‌هیچ گلایه‌ای، بحثی، مجادله‌ای.

جناب آقای مرتضی کاردر، دوست نادیده‌ام مطلبی درباره‌ی دفتر «بگو تا صبح چند آدینه مانده است؟»(۱) سروده‌ی سید حبیب نظاری در وب‌گاه «فیروزه» درج کرده است. آن مقاله مرا برانگیخت تا این مقاله را بنویسم.

یک. نویسنده‌ی مقاله، شناخت دقیقی از شاعر نداشته است: «پیش از این از حبیب نظاری فقط یک مجموعه غزل منتشر شده بود (گزیده ادبیات معاصر نیستان) و حالا پس از چند سال، مجموعه‌ی تازه او با سیصد و سیزده دوبیتی درباره‌ی امام زمان (عج) یا آن‌گونه که بر پیشانی کتاب آمده است «سیصد و سیزده دوبیتی مهدوی» منتشر شده است: «بگو تا صبح چند آدینه مانده است.»»(۲)

ولی من، شاعر را به‌گونه‌ای دیگر می‌شناسم و از شیفتگی او به قالب «دوبیتی» خبر دارم: سید حبیب نظاری از همان آغاز دوره شاعری خود دلبستگی خاصی به دوبیتی داشته است. «گزیده‌ی ادبیات معاصر» او (همان که منتقد آن را مجموعه غزل می‌داند) متشکل است از ۲۰ غزل، ۶۵ دوبیتی و ۴۰ نوسروده. این نشانگر آن است که او از آغاز، دوبیتی را قالب اصلی کارهای خود قرار داده و قالب پر زرق و برق غزل را برخلاف هم‌عصران، در حاشیه قرار داده است. آن‌چه از او در نشریات مختلف به چاپ رسیده اکثراً دوبیتی و کم‌تر غزل و قالب‌های دیگر بوده است. چاپ ۴۶ دوبیتی در یک شماره از روزنامه همشهری (۳) و کسب مقام اول جایزه‌ی ادبی باباطاهر (۱۳۸۴) در بخش دوبیتی، شاهدی بر این مدعا است. ضمن آن‌که مجموعه‌ی مورد نقد، آخرین کتاب این شاعر نیست، «از این دست» مجموعه‌ی ۱۳۳ دوبیتی نذر دست‌های علمدار کربلا، زمستان ۸۶ توسط نشر حوزه هنری استان قم منتشر شده است. علاقه‌ی نظاری به دوبیتی آن‌قدر است که وقتی محمدعلی مجاهدی در کتاب «سیمای مهدی موعود در آیینه شعر فارسی»(۴) در بخش مربوط به دوبیتی، می‌خواهد نمونه‌هایی ذکر کند، ۱۴ دوبیتی می‌آورد که ۷ تای آن‌ها از سید حبیب نظاری است.

دو. جناب کاردر دو فرض مطرح کرده است:

فرض اول. «دوبیتی یکی از کوتاه‌ترین قالب‌های شعر فارسی است و اساساً در همه‌ی قالب‌های کوتاه دست شاعر برای انجام خیلی از کارها بسته است و قالب دوبیتی از این حیث (به خاطر نوع وزن و موسیقی) حتی از قالب‌های کوتاه مشابهی مثل رباعی هم محدودتر است. در چنین وضعیتی شاعر باید توانایی بسیاری داشته باشد تا بتواند شعرش را از این محدودیت‌ها نجات دهد و روایتگر حرف یا اتفاق تازه‌ای در آن باشد.»(۵)

فرض دوم. «علاوه بر این عرصه‌ای که شاعر در آن دست به این کار زده است (شعر انتظار) نه تنها عرصه‌ی چندان بکر و تازه‌ای نیست بلکه جایی است که در شعر مذهبی و آیینی امروز (به ویژه در سال‌های پس از انقلاب) همه نوع کاری در آن انجام شده است و شاعران مختلف از منظرهای گوناگون به آن پرداخته‌اند و دیگر کم‌تر افق تازه و کشف‌نشده‌ای در آن باقی مانده است.»(۶)

منتقد با همین دو فرض، کتاب شاعر را مورد مداقه قرار داده است. برای فرض نخستین باید متذکر شد که دکتر سیروس شمیسا در کتاب «سیر رباعی در شعر فارسی»(۷) به بررسی بنیادین قالب «رباعی» پرداخته است و با رجوع به آن می‌توان به پاسخ بسیاری از پرسش‌ها در مورد رباعی رسید. با گسترش مطالعات ادبی، می‌توان اظهارنظرهای دقیقی در مورد این قالب ارائه کرد. رباعی از ساختمندترین قوالب شعر فارسی است. رباعی در آغاز به نام‌های دوبیتی و ترانه شهرت داشت. به گفته‌ی شمیسا، عرب‌ها اصطلاح «الدوبیت» را که به رباعی اطلاق می‌کنند، از دوبیتی فارسی گرفته‌اند.

دکتر محمدرضا سنگری در مقدمه‌ی مجموعه‌ی «از این دست» می‌نویسد: «دوبیتی، در مجموع قالب‌های شعر فارسی، از کوتاه‌ترین، خوش آهنگ‌ترین و رایج‌ترین قالب‌هاست. هر چند شاعران بزرگ اقبالی به این قالب نشان نداده‌اند و در مجموع قله‌های شعر فارسی، هیچ‌یک نه گوشه‌ی چشمی و نه دستی در این قالب داشته‌اند و نه شهرت بدین قالب یافته‌اند؛ اما این قالب ظرف رقیق‌ترین، صمیمانه‌ترین و لطیف‌ترین احساسات شاعرانه بوده است. بعد از دوبیتی‌های باباطاهر تقریباً چند قرن دوبیتی در محاق است تا دو سده‌ی اخیر که دو چهره‌ی ممتاز در این قلمرو جان و روحی تازه در دوبیتی دمیدند.

فایز دشتستانی و اقبال لاهوری را باید احیاگران این قال در دو سده‌ی اخیر دانست.»(۸)

سنگری در ادامه می‌افزاید: «در عصر انقلاب بازگشت به این قالب و اقبال به این فرم کوتاه و زیبا فراوان شد و آشناترین شاعران این روزگار بخشی از مهم‌ترین دغدغه‌ها و پیام‌های خویش را در همین ظرف کوچکِ بزرگ ریختند و به دست خوانندگان و خواهندگان سپردند.»(۹)

رباعی در طول تاریخ، محملی برای ارائه‌ی افکار فلسفی، حکمی برای اندیشه‌وران و فلاسفه بوده است، چنان که خیام و پیروانش کردند و نیز قدحی برای ریختن زلال تصوف در آن، چنان که ابوسعید ابی‌الخیر و دیگران ریختند.

اما دوبیتی قالبی است برای همه. «فهلویات» یا «پهلویات» که اشعاری است به گویش لری و دیگر گویش‌های محلی و بیش‌تر در قالب دوبیتی، خود بیانگر علاقه‌ی مردم بدین قالب است. ادبیات فولکلور ما عموماً دوبیتی که از ایجاز و ضربه‌ی پایانی برخوردار است را به دیگر قوالب ترجیح داده است. بی‌گمان اگر محدودیت و مشکلی «به خاطر نوع وزن و موسیقی» در این قالب بود هرگز با اقبال عمومی مواجه نمی‌شد و به مردمی‌ترین قالب شعری بدل نمی‌گشت، در حالی که رباعی که منتقد آن را برتر از دوبیتی دانسته هرگز به این اقبال دست نیافته و قالبی برای فلاسفه و فرهیختگان مانده است!

برای فرض دوم، آیا منتقد می‌تواند نام چند (به اندازه‌ی انگشت‌های یک دست) مجموعه شعر مهدوی را برشمرد، مجموعه‌ای که توسط یک شاعر نوشته شده باشد، نه گردآوری؟ هرچه منتشر شده، مجموعه اشعار آیینی بوده است. در نقد علمی باید از کلی‌گویی پرهیز کرد: «در شعر مذهبی و آیینی امروز (به ویژه در سال‌های پس از انقلاب) همه نوع کاری در آن انجام شده است».(۱۰) منظور از «همه نوع کار» چیست؟ صائب علیه‌الرحمه می‌گوید: «یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است.» کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره‌ی مولانا نوشته شده است، آیا باز نمی‌توان درباره‌ی او چیزی نگاشت؟ چرا که نه! مضمون هیچ‌گاه لوث نمی‌شود، این نگاه ماست که به ورطه‌ی تکرار می‌افتد. اگر از دریچه‌ای دیگر بدان نگریست، به زوایایی خواهیم رسید که دیگران نرسیده‌اند؛ هیچ موضوعی فی‌نفسه خوب و بد نیست. نوع نگاه بدان است که تعیین می‌کند متن موجود خوب است یا بد. وقتی دکتر تقی پورنامداریان از دریچه‌ای دیگر به مولانا می‌نگرد، حاصل کارش می‌شود کتاب «در سایه آفتاب: شعر فارسی و ساخت‌شکنی در شعر مولوی(۱۱) »، زاویه‌ای که تنها او بدان دست یافته است.

منتقد با این فرض‌های ناقص به سراغ شعر رفته است. وی می‌نویسد: «بعضی عناصر و مؤلفه‌ها در شعر مذهبی این سال‌ها آن‌قدر تکرار شده‌اند که دیگر کارکرد شاعرانه خود را از دست داده‌اند. دیگر عادت کرده‌ایم در شعرهایی که برای حضرت زهرا (س) سروده شده‌اند منتظر انواع و اقسام ترکیب‌هایی باشیم که با یاس ساخته می‌شوند یا در شعرهای مربوط به حضرت ابالفضل (ع) نیز یاس و الماس را با عباس هم‌قافیه ببینیم؛ در شعرهای مربوط به امام زمان (عج) هم باید منتظر استفاده‌های مکرر از کلماتی مثل جمعه/ آدینه، ندبه، انتظار، نرگس و در چند سال اخیر کلمه جمکران – با بسامد بسیار بالا – باشیم. شاعر چگونه می‌تواند کارکرد تازه‌ای از این نشانه‌های تکراری به دست دهد؟ استفاده‌ای تازه از کلماتی که شاعران مختلف آن‌قدر از آن‌ها استفاده کرده‌اند که دیگر هیچ چیز کشف نشده‌ای در آن‌ها باقی نمانده است؟ شاعر باید در جستجوی کدام افق تازه در شعر انتظار باشد؟ و مهم‌تر از آن این‌که چه‌قدر عرصه کشف نشده در این شعر وجود دارد که شاعر این‌گونه – با سیصد و سیزده دوبیتی – در آن دست به خطر زده است؟(۱۲)»

گزاره‌های مطرح تا پایان جمله‌ی «… با بسامد بالا- باشیم»، درست و به‌جا هستند و گمانی در آن‌ها نمی‌رود، ولی آیا برای آن‌ها مصادیقی هم در مجموعه‌ی مورد نقد می‌توان یافت؟ بسامد آن‌ها چه‌قدر است؟ آیا گونه‌ی نگاه، تکراری است؟ در مجموعه‌ی مزبور تنها ۵۱ بار از انتظار و چشم‌انتظاری، ۲۸ مورد از جمعه، ۱۸ دفعه از آدینه،۱۰ مرتبه از نرگس، ۷ بار از جمکران و ۶ مورد از ندبه بهره برده شده است. آیا این‌ها در ۳۱۳ دوبیتی (۶۲۶ بیت)، بسامد بالایی محسوب می‌شود؟

در مورد جملات پایانی، نگارنده می‌پذیرد که التزام شاعر بر ۳۱۳، تا حدی دست او را بسته است و شاید اگر چند ماهی پس از نوشتن شعرها دست به گزینش می‌زد، نتیجه‌ی کار، بسا به‌تر از این می‌شد ولی در این دفتر نیز دقایقی وجود دارد که نمی‌توان به سادگی از کنار آن‌ها گذشت. با نگرش جناب کاردر درباره‌ی کشف، مخالف‌ام، این نوعی تخطئه است. آن‌گونه که رفت، کافی است که طرز نگاه به یک پدیده، یک واژه را تغییر داد، آن‌وقت با آشنایی‌زدایی یا غریب‌گردانی روبه‌رو می‌شویم؛ با چرخش نگره، زبان نیز دگرگون می‌شود، آن‌گاه ما با پدیده‌ی «سبک» مواجه می‌شویم. چه کسی گفته که نمی‌توان درباره‌ی موضوعی که همگان در مورد آن نوشته‌اند، نوشت؟ جالب است که منتقد برای مدعای خود نمونه‌هایی از مجموعه می‌آورد که تنها یک‌بار واژه‌ی «آدینه» آمده است.

مرتضی کاردر می‌نگارد: «- بسیاری از شعرهای این دفتر شعرهایی معمولی است که اتفاق تازه و قابل توجهی در آن‌ها به چشم نمی‌خورد.

– حرف‌ها همان حرف‌هایی است که تاکنون در شعرهایی از این دست بارها شنیده‌ایم.

– ضرورت قافیه در موارد بسیاری سرنوشت یک دوبیتی را کاملاً تغییر داده است.

– دو مصراع اول معمولاً در خدمت دو مصراع بعد و مجموع چهار مصراع در خدمت کل اثر نیستند و هر کدام ساز خود را می‌زنند.

– تقریباً هیچ نشانی از تلاش‌هایی که در سال‌های اخیر توسط بعضی شاعران برای به کارگیری تکنیک‌های تازه در قالب‌های کوتاه انجام شده است دیده نمی‌شود.»(۱۳)

آقای کاردر از سویی از نوآوری و تکنیک‌های تازه سخن به میان می‌آورد و از سویی دیگر شاعر را ملامت می‌کند که چرا «دو مصراع اول معمولا در خدمت دو مصراع بعد و مجموع چهار مصراع در خدمت کل اثر نیستند و هر کدام ساز خود را می‌زنند.»؟ در مقدمه‌ی کتاب «بگو تا صبح چند…» می‌خوانیم: «او [نظاری] می‌کوشد تا با خلق فضاهای جدید، به هم‌ریختن ساختار تکراری دوبیتی، نفی نگاه کلی‌نگرانه به این گونه‌ی ادبی آن را به سمتی بکشاند که انسان معاصر گوشه‌ای از دغدغه‌هایش را در آن باز یابد…»(۱۴)

حبیب نظاری تلاش کرده است تا ساختار قدیمی دوبیتی را به هم بریزد، او در پاره‌ای از دوبیتی‌های این مجموعه و در بسیاری از دوبیتی‌های مجموعه‌ی بعدی (از این دست) موفق به این کار شده است. به اعتقاد او هر مصراع دوبیتی باید جایگاه خود را داشته باشد و می‌تواند ضربه‌ی اصلی در مصراع سوم یا حتی دوم هم اتفاق بیفتد. در مواردی جای بیت‌ها را عوض کرده است. برای مثال در دوبیتی ۲۹، ۸۶ و ۱۰۶ برای رسیدن به توالی درست کلام باید بیت‌ها را جابه‌جا خواند:

۲۹

به ما ای کاش پاکی یاد می‌داد

به غنچه، سینه‌چاکی یاد می‌داد

زبان آسمان را انتظارت

به آدم‌های خاکی یاد می‌داد!

۶۸

صدایش، فرصت سبزینه‌ها نیست

طراوت‌بخش این آدینه‌ها نیست

به جز تو هیچ خورشیدی، نگاهش

زیارت‌نامه‌ی آیینه‌ها نیست

۱۰۶

ترک‌ها خورده، خالی، تشنه، تنها

دچار خشک‌سالی، تشنه، تنها

من و دل چشم در راه بهاریم

دو گلدان سفالی، تشنه، تنها

در دوبیتی ۱۳۱ ارتباط ابیات تنگاتنگ و موقوف است و نوع متعادل آرایه‌ی مدرج است:

شکفتن، آرزو، لبخند، جمعه

جهان را گرچه آکندند، جمعه-

گذشت و باز هم باران نبارید

تحمل تا به کی، تا چند جمعه؟

بیت نخست را باید این‌گونه خواند: …جمعه گذشت و باز هم باران نبارید

بسامد ساخت‌شکنی در مجموعه‌ی سپسین شاعر (از این دست) بیش‌تر است و در آن مجموعه با دوبیتی‌های درخشانی روبه‌رو می‌شویم که در دفتر هیچ شاعری یافت نمی‌شود، با این حال این مجموعه هم خالی از دقایق نیست:

۵۳

اگرچه مثل مردم، دردمندی

نمی‌روید بهاری تا نخندی

نگاهت، آخرین فانوس دریاست

مبادا چشم‌هایت را ببندی!

۷۹

شنیدم مژده‌ی تابیدنت را

ندارم فرصت فهمیدنت را

به خورشید زمینی خیره ماندم

که تمرین کرده باشم دیدنت را

۱۰۸

دلی سبز و تناور داشت گلدان

نگاهی خیره بر در داشت گلدان

دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد

نباریدی، تَرَک برداشت گلدان

۲۳۱

غمی دارم صدایم، غرق ابر است

دل بی‌ادعایم غرق ابر است

به سبک قلّه‌ها چشم انتظارم

همیشه شانه‌هایم غرق ابر است

و نیز دوبیتی‌های زیبای ۱۰۶، ۱۲۱، ۱۶۱، ۱۶۸، ۱۹۲، ۲۳۱، ۲۴۰ ، ۲۵۳، ۲۸۰ و… .

با نکته‌بینی جناب کاردر موافق‌ام: « دوبیتی ۱۴۱ از جهت معنایی به نوعی نقض غرض است و این معنا را القا می‌کند که جهان با جمعه‌ی موعود معادل با رنج نامحدود است.» بهتر بود که شاعر به جای «رنج نامحدود»، از «شوق نامحدود» استفاده می‌کرد:

جهان بی‌جمعه موعود؟ هرگز

بدون رنج نامحدود؟ هرگز

دلم، جاری‌ترین رود است، بی‌تو

به دریا می‌رسد این رود؟ هرگز!

با دقت بیش‌تر -که لازمه‌ی نقد است- می‌توان به برخی از ویژگی‌های کتاب «بگو تا صبح…» اشاره کرد: سفیدخوانی و ایجاز (۲۳۳، ۲۸۳)؛ استفاده از ردیف بلند که کم‌تر کسی در دوبیتی بدان توجه کرده است (۱، ۵، ۱۱، ۱۶، ۲۰، ۲۸ و…)؛ رابطه‌ی بینامتنی، موضوعی که در دوبیتی اتفاق نیفتاده است، چند دوبیتی کاملاً مستقل با زنجیری به هم متصل می‌شوند (۳۷و ۳۸ و۳۹، ۱۲۸ و۱۲۹)؛ طنز در شعر انتظار (۴۹، ۲۶۴)؛ قافیه‌ی دشوار (۵۰، ۱۷۲، ۱۹۹)؛ قافیه‌ی بدیعی ( ۶۶، ۷۶، ۸۸، ۹۴، ۱۲۲، ۱۶۹)؛ نوآوری در نوع بیان (۶۷)؛ شعر اندیشه‌ور (۷۰)؛ هم‌حروفی «ش» که تداعی‌گر صدای آب است (۸۸، ۸۹، ۹۱، ۹۲)؛ درون‌مایه‌ی اشعار این مجموعه، فقط مدح نیست گاه نیز عتابِ یار است (۹۰، ۶۷، ۹۸)؛ گاهی هم تم اشعار، اعتراض است، اعتراض به وضع موجود و خستگی انسان‌ها (۱۴۷، ۱۹۴)؛ فرهنگ شهادت (۱۰۹،۳۰۶، ۳۰۷، ۳۰۸)؛ ترکیبات نو از جمله «ولی امر باغ ارغوان»، «بهار بی‌برو برگرد»، «جد لاله‌ها» (۳۱،۱۰۳، ۱۰۵)؛ تشخیص به «دوبیتی» (۲۶۷، ۲۶۸، ۲۶۹).

در کنار این‌ها می‌توان دوبیتی‌هایی ضعیف و شعاری را هم برشمرد: ۱۵۳، ۱۷۹، ۲۱۸، ۲۸۴، ۲۸۵، ۲۸۸، ۲۹۷.

در پایان این‌که نقاط قوت این دفتر، بسی بیش‌تر از ضعف آن است و من این مجموعه را مرحله‌ی گذار و پیش‌درآمد شاعر در عرصه‌ی دوبیتی می‌دانم و رسیدن به کتاب یک‌دست «از این دست» (دوبیتی‌هایی نذر دست‌های علمدار کربلا، با التزام دست در همه‌ی شعرها) موفقیتی برای سید حبیب نظاری محسوب می‌شود، شاید بدان خاطر باشد که تعداد آن‌ها ۱۳۳ است نه ۳۱۳ (!) دوبیتی‌های دیگرگون بسیاری در آن وجود دارد، از جمله دوبیتی‌های زیر:

۱۲۴

…………………………………………………………….

دوبیتی‌هم دو دست از دست داده است

دلم تنگ است یا باب‌الحوائج!

…………………………………………………………….

که شاعر هوشمندانه، ساختار دوبیتی را شکسته است.

۱۲۵

دوبیتی! ناگهان دستان آن ماه…

گلوگیر است این اندوه جانکاه

رباعی باش و بشکن بغض خود را:

لا حول و لا قوه الّا بالله

نظاری، علاوه بر تشخیص «دوبیتی»، وزن دوبیتی را از مفاعیلن مفاعیلن فعولن به مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن فع (وزن رباعی) تغییر داده است.

۱۷

دوباره مشک، دریا –یک دوبیتی-

سرودی عشق را با یک دوبیتی

تنت روی زمین –یک چارپاره-

دو دستت روی شن‌ها –یک دوبیتی-

کارکرد «تن» و «پاره»، «دست» و «دوبیتی» ستودنی است و بسیاری از این گونه در مجموعه‌ی «از این دست» وجود دارد.

مرتضی کاردر می‌آورد: «تقریباً هیچ نشانی از تلاش‌هایی که در سال‌های اخیر توسط بعضی شاعران برای به کارگیری تکنیک‌های تازه در قالب‌های کوتاه انجام شده است دیده نمی‌شود.» او هوشمندانه می‌نویسد «قالب‌های کوتاه» زیرا می‌داند که در دوبیتی، تلاشی مستمر و گسترده برای نوآوری و میدان‌داری صورت نگرفته و‌ سید حبیب نظاری، تنها کسی است که دغدغه‌ی دوبیتی دارد و نگاهش به آن، حرفه‌ای است.

* نام مقاله بخشی از دوبیتی۵۳ از کتاب «بگو تا صبح چند آدینه مانده است؟»

پانوشت‌ها:

۱- نظاری، سید حبیب، بگو تا صبح چند آدینه مانده است؟، حوزه هنری استان قم، چاپ اول، بهار ۱۳۸۶، قم.

۲- کاردر، مرتضی، نگاهی به مجموعه‌ی دوبیتی «بگو تا صبح چند آدینه مانده است» سروده‌ی سید حبیب نظاری، نشریه‌ی اینترنتی فیروزه، firooze.ir/article-fa-463.html

۳- شماره‌ی ۳۹۲۳، پنج‌شنبه، ۲۷/۱۱/۱۳۸۴

۴- مجاهدی، محمدعلی، سیمای مهدی موعود در آیینه شعر فارسی، مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ۱۳۸۳، قم.

۵- کاردر، مرتضی، همان.

۶- همان.

۷- شمیسا، سیروس، سیر رباعی در شعر فارسی، فردوس، چاپ دوم، ۱۳۷۷، تهران

۸- نظاری، سید حبیب، از این دست، حوزه هنری استان قم، چاپ اول، زمستان ۱۳۸۶، قم، ص۴ (از مقدمه کتاب به قلم دکتر محمدرضا سنگری).

۹- همان.

۱۰- کاردر، مرتضی، همان.

۱۱- پورنامداریان، تقی، در سایه آفتاب، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۴، تهران.

۱۲- کاردر، مرتضی، همان.

۱۳- همان.

۱۴- نظاری، سید حبیب، بگو تا صبح چند آدینه مانده است؟، حوزه هنری استان قم، چاپ اول، بهار ۱۳۸۶، قم، ص۶

—-

harfeaz.blogspot.com