فیروزه

 
 

توهم زیبایی‌شناسی بومی

حمید رضا ابکسید حسین نصر، یکی از جدی‌ترین منتقدان آثار شرق‌شناسان و عالمان غربی‌ای است که به پژوهش در باب معارف اسلامی پرداخته‌اند. گوهر استدلال نصر در برابر چنین آثاری، اعتقاد او به این نکته است که آنان هنگام مواجهه با متون و رفتارهای فردی و اجتماعی مسلمانان، از دریچه پاردایمی کاملا بیگانه و متدولوژی‌ای تماما غربی به این میراث گران‌قدر نگریسته‌اند. همین نکته باعث شده از حضور «امر قدسی» در اعتقادات، رفتارها و شیوه زندگی ساکنان جهان سنت غافل شوند و از این اقیانوس عظیم تنها به صید ماهیان خرد نائل آیند.

در امتداد چنین نگاهی است که نصر به نقد متدولوژی شرق‌شناسان در مواجهه با هنر اسلامی می‌نشیند و ادعا می‌کند مبانی زیبایی‌شناسانه «استتیک» غربی، به هیچ وجه یارای درک پیچیدگی‌های مستتر در هزار توی هنر ایرانی – اسلامی را ندارد. به زعم نصر، خشت‌خشت مسجد شیخ لطف‌الله میدان نقش جهان، با ذکر گویی معماران روی هم نهاده شده است و تک‌تک ضربی‌ها و طاق‌های مساجد کویری یزد، به این نیت طراحی شده‌اند که راهی به آسمان باشند.

اتفاقا نصر و به طور کلی سنت‌گرایان، در تحلیل هنر قدسی، به یافته‌های ارجمندی می‌رسند اما در عالم نظر، قاعدتا باید به یک پرسش نظری پاسخ دهند. تغییر بنیادین متدولوژی غربی و دست‌یافتن به مبانی زیبایی‌شناسانه‌ای که مختص فرهنگ ماست، چگونه ممکن است؟

داعیه نصر را می‌توان به حوزه‌های دیگر نیز تسری داد. کما این که بسیارند افرادی که این روزها از ضرورت توجه به علم بومی و در انداختن طرحی نو در جهان علم دم می‌زنند و دوران طلایی تمدن اسلامی در قرون چهار و پنج را یادآور می‌شوند و آرزوی تبدیل ایران، به مرکز علم جهان را در سر می‌پروانند. بدیهی است که این رویکرد برخاسته از عشق و علاقه آنان به فرهنگ، تمدن و دیگر ویژگی‌های این آب و خاک است. اما آن‌ها نیز با همین پرسش مواجه‌اند.

توجه به تولید علم بومی و ضرورت تدوین یک متدولوژی علمی بومی، نه‌تنها در آثار نصر که در آثار بسیاری نویسندگان و پژوهشگران امروز کشور ما نیز جلوه‌گر است در همین نشستی که هفته گذشته در شهر کتاب مرکزی تهران و به یاد سید حسین نصر برگزار شد، سه نفر از سخنرانان، اهمیت نصر را در توجه به متدولوژی بومی و قدسی برای علوم و نفی پارادایم غربی در حوزه علم و هنر دانستند. متاسفانه نه این عزیزان و نه سید حسین نصر، به پرسش مندرج در ابتدای این نوشتار پاسخی نداده‌اند و تنها به اشتباهات شرق‌شناسان در تحلیل فرهنگ ایرانی اشاره کرده‌اند.

«متدولوژی»، در معنای فلسفی آن، واجد بار معنایی کاملا روشن و آشکاری است. بدیهی است که بسیاری شرق‌شناسان، یا به دلیل محدود بودن تحقیقات‌شان و یا به علت عدم حضور و تنفس‌شان در فضای فرهنگ ایرانی، به بسیاری «داده‌»ها دسترسی نداشته‌اند؛ یا این که اهمیت بسیاری از داده‌ها را درک نکرده باشند. به همین خاطر است که بعضا در تحلیل‌هایشان نیز به بیراهه رفته‌اند و امروز ما می‌توانیم اشتباهات‌شان را بیابیم و تصحیح کنیم. اما گمان نمی‌کنم این پدیده را بتوان به متدولوژی تحقیق و پژوهش غربی تسری داد و مربوط دانست. نه سید حسین نصر و نه طرفداران نظریه بومی، حتی در یک مورد نشان نداده‌اند که این متدولوژی بومی و علم خاص چگونه چیزی است، چگونه حاصل می‌شود و در صورت حصول، چه فایده‌ای دارد و در صورت مفید فایده بودن چه دستاوردی خواهد داشت.

بگذریم که پیش‌فرض اصلی داعیه علم بومی، اثبات این نکته است که علوم و به تبع آن زیبایی‌شناسی، تابعی از تاریخ و جغرافیایند و این بزرگواران در هیچ کدام از آثارشان استدلال‌های خردپسندی برای اثبات این پیش‌فرض ارائه نکرده‌اند.

پروراندن رویای علم و زیبایی‌شناسی بومی، مسلما آرزوی دلپذیری است. تصور عالمی که در آن آثار علمی مصون از خطاهای رایج در باب ایران و اسلام منتشر شوند نیز گوارا و دل‌انگیز است. اما شاید بد نباشد یک بار از خودمان بپرسیم که چرا متولیان امور در سایر کشورهای غیر غربی، به هیچ موفقیتی در این زمینه دست نیافته‌اند. مگر ژاپنی‌ها از علمی که منحصر به خودشان باشد، بدشان می‌آید؟ مگر فغان چینی‌ها از هجوم فرهنگ غربی به آسمان نرفته است.

بحث درباره یگانگی ماهیت و هویت علم جدید و لاشرقی و لاغربی بودن متدولوژی، موضوع این نوشتار نیست و البته می‌توان در فرصتی دیگر به آن پرداخت. اما گمان نمی‌کنم حتی در صورت عدم امکان اثبات این مقدمات نیز بتوان به راحتی باور کرد که سوداها و رویاهای سنت‌گرایان، برون رفت مطمئن و وثیقی است از وضعیتی که دچار آنیم.