فیروزه

 
 

خط میخی

پنج بار به خشت خام فرو شد قلم
و واژه‌ای
که به یک دم می‌توانستی‌اش گفت
خاموش خفت
تا آن‌گاه که اسم‌های خدایان فراموش شد.
سپس، بیگانگان که لوح را به دست گرفتند،
آن‌دم که ستارگان درون تاریکی بادبان برافراشتند،
فراسوی جهان،
زبان مرده
به سخن در آمد
در لوح.

❋ ❋ ❋

اما این‌که:
اول دسامبر ۱۹۵۰ در گرینویل می‌سی‌سی‌پی از پدر و مادری نویسنده به دنیا آمده است. خود می‌گوید که به شدت از والدینش تاثیر پذیرفته است. او در دانشگاه‌های ویسکانسین و سیراکیوز تحصیل کرده و اکنون در دانشگاه مریلند نویسندگی خلاق را تدریس می‌کند. آقای هکستن چند مجموعه‌ی شعر و یک ترجمه از ادبیات یونان باستان را منتشر و جوایز متعددی دریافت کرده است. از کتاب‌های شعر منتشر شده‌ی او «خورشید در شب» است و در ماه جاری (اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۷ – می ۲۰۰۸) آخرین کتابِ شعر او، «آن‌ها بال به گریه می‌گشایند» به بازار کتاب عرضه می‌شود.

و دیگر این که:
شعر «خط میخی» آقای هکستن را در آخرین شماره‌ی «آتلانتیک مانتلی» (می ۲۰۰۸) خواندم. ترجمه‌ی این شعر را به ضیاءالدین ترابی تقدیم می‌کنم که در شعرهای اخیرش به دغدغه‌ی تاریخ‌نگری مشغول است.

* Brooks Haxton


 

هایکوهای بهاری

۱-
شکوفه‌های قرمز آلو…
شاخه‌ها با شاخه‌ها به ستیزند
برای بهره‌ای از آسمان

۲-
به اوج در آفتاب
ناتوانند از فرود
چکاوک‌ها و چکاوک‌ها و چکاوک‌ها

۳-
هزاردستان
نغمه‌ای از آواز را گم کرد
و از خواندن ایستاد

۴-
ریزش ِ کاملیاها
من بودم اگر
می‌ریختم به سیلابی

۵-
نقش ِ دیوار
آن گاه نقش ِ سقف
نگاهم به بالاست
آلوبنان ِ شکوفا را

۶-
برفِ کوهسار
چکهچکه می‌گدازد درخشان
از ستاره‌ها نیز…

۷-
ریزش ِ ساکورا:
زبان ِ باد
بیان ِ نور


از کتاب «سالی از هایکو» (One Year of Haiku) سروده‌ی «شوگیو تاکاها»

(Shugyo Takaha) به ترجمه‌ی انگلیسی «جک استم» (Jack Stamm)


 

فردا، فردا

درک والکوتفردا، فردا
شهرهایی را به یاد می‌آورم که هرگز ندیده‌ام.
و نیز با رگه‌های نقره، لنینگراد با مناره‌های شکلات‌پیچ.
پاریس. امپرسیونیست‌ها به زودی آفتاب را از سایه بیرون می‌کشند.
آه!
و راه‌های چون مارهای از چنبره رهای حیدرآباد.
دل‌بستن فقط به یک افق، تنگ‌نظری است؛
راه بصیرت را می‌بندد، تجربه را بند می‌نهد.
روح اراده می‌کند، ذهن- اما- آلوده است.
تن، زیر کتان‌های نم‌زده، خود را ضایع می‌کند.
«جهان‌بینی» را با روزنامه‌ها وسیع‌تر می‌سازد.
یک – چهار از جهان، بیرون در است، اما چه اسفناک است
ایستادن کنار چمدان‌هایت، بر پله‌ای سرد
آن‌گاه که سپیده دمان دیوارهای آجری را به رنگ سرخگل‌ها می‌آراید
و پیش از پشیمانی، تاکسی‌ات می‌رسد و بوق می‌زند،
و مانند یک نعش‌کش، آهسته می‌ایستد – – و تو سوار می‌شوی.

❋ ❋ ❋

Derek Walcott

درک والکوت در ۱۹۳۰ در سنت لوسیا، جزیره‌ای که تا ۱۹۷۹ به امپراطوری بریتانیا تعلق داشت، به دنیا آمد. او که جایزه‌ی نوبل ادبی را در ۱۹۹۲ دریافت کرده است، یکی از چهره‌های شاخص «ادبیات پسااستعماری» است. نقاشی و نمایش نامه‌نویسی از دیگر فعالیت‌های هنری اوست. والکوت اولین شعرش را در چهارده سالگی منتشر کرده و آخرین کتاب شعرش، «شعرهای منتخب: به انتخاب دیوید بائو» پارسال (۲۰۰۷) در نیویورک به چاپ رسیده است. مهم‌ترین کتاب شعر او، «اومروس» است که ادیسه‌ی هومر را به اکنون و به زادگاه خودش یعنی ترینیداد می‌کشاند.

عبارت «جهان‌بینی» در متن شعر، واژه‌ی آلمانی « Weltanschauung» است که دلالت بر فلسفه‌ای شخصی دارد. زیگموند فروید «ولتانشائونگ» را ساختاری انتلکتوال می‌داند که راه حلی یگانه را برای همه‌ی مشکلات وجودی ما در طرحی جامع ارائه می‌دهد.


 

کلاه کافکا

باران
که بام را جراحی می‌کرد
یک بشقاب بستنی خوردم
یک بشقاب بستنی مثل کلاه کافکا
یک بشقاب بستنی
با طعم یک تخت جراحی
که روش یک مریض
خیره شده به سقف

اما این که:
ریچارد براتیگان (متولد سی‌ام ژانویه‌ی ۱۹۳۵ و خودکشی کرده‌ی بیست و پنجم اکتبر ۱۹۸۴) شهرت مبالغه‌آمیزی در ایران دارد. با رمان «صید ماهی قزل‌آلا در آمریکا» – سال‌ها پیش از این که دو ترجمه‌ی همزمان به فارسی داشته باشد – نقل محافلی بود که از مطرح شدن بحثِ پست‌مدرنیسم در فضای فرهنگی ایران هیجان‌ز‌ده شده بودند. جز دو ترجمه از رمانش، دو مجموعه‌ی داستان کوتاه و دو مجموعه‌ی منتخبِ شعر – که یکی از آن‌ها نام همین شعر را بر خود دارد – از او به فارسی منتشر شده است. شعرهای او را به آسانی در فضای اینترنت میتوان یافت.

آن چه موجبِ ترجمه‌ی این شعر شده است تجربه‌ی مشابهی است که در بیمارستان داشته‌ام: لحظات بعد از عمل جراحی، لحظاتی کافکایی برایم بوده است…

Kafka’s Hat
With the rain falling
surgically against the roof,
I ate a dish of ice cream
that looked like Kafka»s hat.
It was a dish of ice cream
tasting like an operating table
with the patient staring
up at the ceiling.


 

هایکوهای زمستان

دامن‌کشان از اقیانوس
جای به جای می‌درخشد
جبارالفلک زمستان

*

عاشقانه یا آغشته به نفرت
به هر روی- زمستانه
سپید می‌آیند کلمات

*

در گذر از دشت‌های خشک
مجذوب یکی روشنا
دورتر از دور

*

فقط قندیلی برایم بفرست
سرشار از ستاره
از خانه‌ام تا بالاجای شمال

*

همراهند آیا
یا دشمن-
دو تن
بر دشتی سترون

* از کتاب «سالی از هایکو» (One Year of Haiku) سروده‌ی «شوگیو تاکاها» (Shugyo Takaha) به ترجمه‌ی انگلیسی «جک استم» (Jack Stamm)