فیروزه

 
 

وعده‌ی دیدار

پرونده جنگآلن سیگر متولد ۱۸۸۸، زمانی که این عکس را گرفت ۲۴ ساله بود و دانشجوی دانشگاه هاروارد. ۶ سال بعد روز ۴ ژوئیه ۱۹۱۶ در سنگر مبارزه علیه دشمن، وعده‌ی ملاقات خود را با مرگ داشت. سیگر دو سال را در لژیون خارجی فرانسه خدمت کرد. او به عنوان شهروند امریکایی نمی‌توانست به ارتش فرانسه بپیوندد و راهی جز ثبت نام در هنگ سربازان خارجی نداشت زیرا امریکا هنوز وارد جنگ علیه قوای مرکزی نشده بود.

بعد از فارغ‌التحصیل شدن از هاروارد در ۱۹۱۰ برای مدت دو سال در دهکده‌ی گرینویچ زیست و همه‌ی وقت خود را صرف خواندن و نوشتن کرد. اشعاری که او در آن دوران و بعدها در جبهه‌ی جنگ نوشت تا سال ۱۹۱۷ یعنی یک سال بعد از مرگش به چاپ نرسید. در همان سال اشعارش در نشریه‌ی Egoist توسط تی. اس. الیوت شاعر نام‌دار قرن بیستم چنین نقد شد:

«آلن سیگر شعرش را جدی می‌گرفت و وقت بسیاری صرف آن می‌کرد. کارهای او خوب شناخته و پرداخته شده‌اند. توجه بیش از حد این شاعر به شکل ظاهری شعرش که به شدت در برابر سنت‌شکنی مقاومت می‌کرد و در بند وزن و قافیه می‌ماند ناشی از فرم‌گرایی ادبی نبود. کسی که او را از نزدیک می‌شناخت می‌توانست قسم یاد کند که وی جز به نفس شعر و قداست کلام نمی‌اندیشید و تا آخرین لحظه‌ی زندگی خود شاعر زیست.»

❋ ❋ ❋

آلن سیگروعده‌ی دیدار
مرا وعده‌ی دیداری‌ست با مرگ
در سنگری فرو ریخته
هنگامی که بهار با سایه‌ی روح‌بخش خود باز می‌گردد
و عطر شکوفه‌های سیب، هوا را می‌آکند.

مرا وعده‌ی دیداری‌ست با مرگ
هنگامی که بهار روزهای آبی و آفتابی‌اش را باز می‌گرداند.
شاید او دستم را در دستانش بگیرد
و به قلمرو تاریکش بکشاند
شاید راه بر نفس‌هایم ببندد
و نگاهم را خاموش گرداند
یا شاید من از برابرش بی‌اعتنا بگذرم.

مرا وعده‌ی دیداری‌ست با مرگ
در دامنه‌ی ترسناک تپه‌ای ویران
هنگامی که سال نو می‌شود
و نخستین جشم‌انداز پر گل رخ می‌نماید.

به راستی چیست زیباتر از خفتن بر بستری از ابریشم
لبریزِ تمنا
سرمستِ باده‌ی نگاه و آغوش یار؟

اما مرا به نیمه‌شبان وعده‌ی دیداری‌ست با مرگ
در شهری جنگ زده و شعله‌ور
هنگامی که بهار به شهر ما کوچ می‌کند
و من به شرافتم سوگند
که در لحظه‌ی مقرر، در میعادگاهم خواهم بود.

* Alan Seeger