فیروزه

 
 

دنیا آتش می‌گیرد!

سینما را اگر آزاد می‌گذاشتند، چشم آزادی می‌شد… سازش‌کاری، چشم سینما را به زنجیر کرده است. روزی که چشم سینما بیدار شود، دنیا آتش می‌گیرد.
لوئیس بونوئل

پرونده جنگشاید وقتی بونوئل این سخنان رابه زبان می‌آورد، به ذهنش هم خطور نمی‌کرد سینما کورتر از آنی شود که او می‌گفت. امروزه فیلم ضد جنگ، ادا و اطواری بیش نیست. کمپانی‌های فیلم‌سازی برای به خطر نیفتادن منافع‌شان به فیلم‌هایی روی می‌آورند که تنها موضع انسانی و صلح‌طلبانه را تکرار کنند. از سینماگران مستقل هم خبری نیست. فکر می‌کنید اگر در دنیای امروز جنگ جهانی دیگری اتفاق بیفتد آیا هیچ کشور یا حکومتی، فیلمی ضدخود خواهد یافت تا از سطح کشورهای تحت اشغالش جمع‌آوری کند؟

اولین فیلم ضد جنگ توهم بزرگ ژان رنوار بود که درسال ۱۹۳۷- یعنی ۲سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم-ساخته شد. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر آن را دشمن شماره یک سینمایی خواند و از نمایش آن در آلمان جلوگیری کرد. داستان به همین‌جا ختم نشد و در طول جنگ نه‌تنها دویست کپی از این فیلم، بلکه با اشغال هر شهر و کشور از اولین اقدامات آلمان نازی جمع‌آوری فیلم‌های ضد نازیسم بود. گرچه این اقدام ناخواسته منجر به در امان ماندن آثار ماندگار بسیاری، از نابودی شد ولی این حرکت نشان از استقلال و تفکر فیلم‌ساز، نفوذ و تأثیر سینما بر توده‌ی مردم و احساس وظیفه سینما داشت.

علی‌رغم گفته‌ها، ژانر جنگ ژانر کوچکی نیست. اما زمانی که بخواهیم نسبتی میان تأثیرات ویرانگر جنگ‌ها و شفافیت فیلم‌ها برقرار کنیم، نتیجه چندان راضی‌کننده نیست. تنها زمانی موج فیلم‌های ضد جنگ فزونی گرفت، که شکست آمریکا در جنگ ویتنام را همه جهانیان دریافته بودند. و این باز بر این نکته صحه می‌گزارد که تنها وقتی شکست می‌خوری، تردید می‌کنی. با این‌حال این بدان معنا نبود که نشان‌دادن بیهودگی و وحشت‌های جنگ، چنان باشد که حقانیت کشوری مورد چون و چرا قرار گیرد. عدم شفافیت حتی در کشورهایی که تحت استعمار و یا تازه استقلال‌یافته بودند، بیشتر دیده می‌شود. گرچه سینمایی هم نداشتند تا در برابر هالیوود عرض اندام کنند ولی در هر صورت همان اندک محصولات نشان‌دهنده‌ی موضع منفعل آن‌ها است.

هنوز ژانر جنگ برای مخاطب یادآور فیلم‌هایی است که در آن کلیشه‌سازی، قهرمان‌پروری و میهن‌پرستی دو آتشه موج می‌زند؛ گویی قواعد ژانر جنگ این‌گونه رقم خورده است. البته منظور، موضع‌گیری و دادن بیانیه‌ی سیاسی نیست. حتی تمییز حق و باطل هم به عهده سینما نیست. بلکه سینما باید در بازنمایی واقعیت چنان صادق باشد که حقیقت حاصل شود. و اگر سینما نسبیت باور است، چرا آن را در حق ظالم اعمال نمی‌کند. تنها آینه‌گی برای رنج قربانیان کافی نیست. سینما با همین بضاعت هم نقشی بی‌بدیل – والبته نامحسوس- در معادلات جهانی دارد، ولی هنوز چشم بیدار ندارد. کسی چه می‌داند شاید جنگ جهانی سوم را – خدای ناکرده- سینما راه بیندازد.