فیروزه

 
 

ادبیات ویرانه‌ها

رضا نجفییادداشت:

می‌دانیم که فقر همانند مرگ، عشق و جنگ، یکی از پدیده‌های اساسی در تاریخ حیات بشری است و از آن‌جا که ادبیات، آیینه زندگی و بازتاب آن شمرده می‌شود، لاجرم گریزی از پرداختن به این مقوله نیست.

و باز می‌دانیم ادبیات هر کشور با توجه به پیشینه آن کشور بیش یا کم از این پدیده تأثیر گرفته و به آن نیز پرداخته است. طبیعی است کشورهایی که بیشتر با فقر دست به گریبان بوده‌اند – مانند کشورهای آمریکای لاتین یا روسیه – بیشتر نیز تحت تأثیر فقر آثاری با این مضمون ساخته و پرداخته‌اند.

آلمان نیز هر چند کشور فقیری نبوده است اما به سبب از سر گذراندن دو جنگ جهانی و چندین جنگ منطقه‌ای در طول تاریخ خود، در چندین برهه مزه فقر را چشیده و به ویژه در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم آثار برجسته‌ فراوانی با چنین مضمونی خلق کرده است.

گزارش حاضر می‌کوشد با گذری در تاریخ ادبیات داستانی آلمانی و کشورهای آلمانی زبان از یک سو تأثیر پدیده فقر در ادبیات این کشورها را بررسی کند و از سوی دیگر به معرفی مهمترین آثاری که فقر را مضمون اصلی خود برگزیده‌اند بپردازد.

ادبیات امروز آلمانی پدیده‌ای مستقل و متفاوت از ادبیات سده گذشته و حتی سال‌های پیش از جنگ جهانی دوم است. ادبیات آلمانی پس از جنگ جهانی دوم بیش از هر زمانی در طول حیات خود از سنت ادبی و میراث گذشته‌اش فاصله گرفته است. با این حال نگاهی به پیشینه ادبیات آلمانی ما را در فهم دگرگونی ژرفی که به خود دیده است یاری خواهد داد.

اگر بخواهیم حیات ادبیات آلمانی را از آغاز تا امروز طبقه‌بندی کنیم، مهمترین فصول چنین خواهند بود:

۱- ادبیات آلمانی از پیدایی تا سده هجده
۲- از سده هجده تا اوایل سده نوزدهم (نهضت طوفان و تهاجم)
۳- نیمه دوم سده نوزده تا آغاز جنگ جهانی اول (پیدایش مکاتب دیگر)
۴- از ۱۹۱۴ تا ۱۹۳۳ (دوره فترت دوره ادبیات جمهوری وایمار)
۵- از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ (ادبیات در دوره نازی‌ها و ادبیات در تبعید)
۶- از ۱۹۴۵ تا به امروز (ادبیات معاصر آلمانی زبان)

گفتنی است تا نیمه دوم سده نوزده که دوره مکتب‌های کلاسیسیسم و به ویژه رمانتیسم شمرده می‌شود، ادبای آلمانی توجه چندانی به زندگی واقعی و مسائل معیشتی روزمره ندارند.

دوره کلاسیسیسم و رمانتیسم دوره آرمان‌ها و ایده‌آل‌هاست و نویسندگان نه به واقعیت‌ها و آن‌چه هست بلکه به آن‌چه باید باشد نظر دارند و با دیده تحقیر به زندگی روزمره و مسائل آن از جمله مسائل مادی و فقر می‌نگرند.

در واقع با پدیدار شدن مکتبی به نام رئالیسم است که به مضامینی چون فقر در ادبیات پرداخته می‌شود. در نیمه دوم سده نوزده که دوره برآمدن رئالیسم است، جریان‌هایی نیز ادبیات آلمانی را تحت تأثیر قرار دادند. در این برهه پس از افول ناپلئون و برآمدن حکومت مستبدانه قیصری در آلمان، بیشتر نویسندگان مخالف و آزادی‌خواه به فرانسه گریختند. در این تبعید ناگزیر، عده‌ای از نویسندگان آلمانی که خود را «آلمانی جوان» می‌نامیدند، با مقامات آلمانی درافتادند. این گروه و نیز گروه «پیش از انقلاب مارس» گرایش‌های سیاسی را در ادبیات آلمانی وارد کردند.

رفته رفته نویسندگانی نیز به رئالیسم و ناتورالیسم علاقه‌مند شدند. در این برهه ادبیات «بیدر مایر» (Bidermeir) که گونه‌ای سبک هنری ملی و مردمی بود و نیز رئالیسم، پیشرفت قابل توجهی داشت. به رغم وفاداری ادبیات به سنت‌های ادبی سده هجده، نوآوری‌هایی نیز در این دوره به چشم می‌خورد. مطرح شدن عناصر سیاسی و مسئله نیاز به آزادی‌خواهی و اعتراض به پدیده فقر از این جداست.

از آن‌جا که رئالیسم آلمانی در این دوره بیشتر به تعریف و تشریح زاد و بوم نویسنده می‌پرداخت؛ در نتیجه از ویژگی‌های محلی و بومی آکنده بود. به این ترتیب برای نخستین بار مواردی در ادبیات موشکافی شد که تا آن زمان عنایتی به آن‌ها نشده بود؛ به ویژه زندگی مردم فقیر، مردم تحقیر شده، دهقانان، خرده بورژواها و … .

در اواخر سده نوزده یعنی بین سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۰، ناتورالیسم پای به میدان گذارد. در این سبک بیش از پیش به مردمان فرو‌دست جامعه و عامل فقر توجه شد. البته در این دوره سنت‌های نویسندگان رئالیست همچون رابه (۱۹۱۰-۱۸۳۱)، گرابه (۱۸۳۶-۱۸۰۱)، اتولودویگ (۱۸۶۵-۱۸۱۳)، تئودور شتورم (۱۸۸۸-۱۸۱۷)، هبل (۱۸۲۶-۱۷۶۰)، فونتانه (۱۸۹۸-۱۸۱۹) و دیگران همچنان رایج بود و به آن توجه می‌شد.

ناتورالیست‌های آلمانی بیش از هر چیز تحت تأثیر پدیده فقر برآمده از رواج ماشینیسم و صنعت و نیز آثار مارکس و نیز آثار همکاران فرانسوی خود مانند زوه بودند.

میشاییل گئورکی کنراد (۱۹۲۷-۱۸۴۶) در سال ۱۸۸۷ رمان معروف خود «رود ایزار چه می‌گوید» را نوشت که تأثیر زولا در آن مشهود است. رمان اجتماعی «استاد تیمپه» اثر ماکس کرتسر (۱۹۴۱-۱۸۵۴) موجب شد او را زولای آلمان خطاب کنند؛ اما بی‌شک بزرگترین نماینده ادبیات ناتورالیسم آلمان، گرهارد هاوپتمان (۱۹۴۶-۱۸۶۲) است. آثار او مانند «تیل سوزنبان» و «بافندگان» نمونه‌های برجسته ناتورالیسم آلمانی است.

با قدرت‌گیری اسپرسیونیست‌ها در آلمان در سال‌های ۱۹۲۰-۱۹۱۰ زوال ناتورالیسم آلمانی آغاز شد. اکسپرسیونیست‌ها برخلاف ناتورالیست‌ها که مستقیماً به مسئله فقر می‌پرداختند، به شیوه‌ای غیر مستقیم و انتزاعی با چنین مقوله‌ای برخورد کردند. آنان که با جنبش چپ ارتباط داشتند منتقدان سرمایه‌داری و ماشینیسم بودند و قربانیان این نظام اجتماعی را به تصویر می‌کشیدند؛ البته به شیوه‌ای ذهنی و نه واقع‌گرایانه. اکسپرسیونیست‌ها نمایش‌دهنده بحران رویارویی با روندهای تجدد اجتماعی بودند؛ آنان شهر و پدیده صنعت‌زدگی و به طور کلی ظواهر مدرنیسم را به نقد کشیدند. مهمترین این نویسندگان عبارت بودند از فرانتس کافکا (۱۹۲۴-۱۸۸۳)، گئورک گایزر (۱۹۴۵-۱۸۷۸)، گوتفرید بن (۱۹۵۶-۱۸۸۶)، ارنست تولر (۱۹۳۹-۱۸۹۳)، آلفرد دوبلین (۱۹۵۷-۱۸۷۸)، کورت هیللر (۱۹۷۲-۱۸۸۵)، پاول کورنفلد (۱۹۴۲-۱۸۸۹)، فرانتس ورفل (۱۹۴۵-۱۸۹۰)، ارنست بلوخ (۱۹۷۷-۱۸۸۵) و … .

نویسندگان اکسپرسیونیست که اکثراً یهودی بودند با آمدن نازی‌ها متلاشی شدند.

اما پس از نخستین جنگ جهانی آن‌چه در عرصه ادبیات آلمانی رخ داد به نام «ادبیات جمهوری وایمار» معروف شد. در این دوره نزدیکی ادبیات به روزنامه‌نگاری، علاقه به حقایق روزمره، گرایش نویسندگان به سینما و رسانه‌های جدید، همه و همه با مفهوم شیءزدگی دوران مدرن مطابقت داشت.

برخی از بهترین نویسندگان این دوره به مضمون فقر پرداختند. برای مثال هاوپتمان، هاینریش مان (۱۹۵۰-۱۸۷۱) در داستان‌های کوتاهش، آلفرد دوبلین در رمان خود «میدان الکساندر برلین»، اریش ماریا مارک (۱۹۷۰-۱۸۹۸) در آثار ضد جنگ خود و … .

با آغاز حکومت هیتلر، عمر ادبیات جمهوری وایمار به سر رسید. گروه عظیمی از نویسندگان از کشور گریختند و آنانی که ماندند، یا کشته شدند یا ناچار به سکوت شدند. در دوران نازی‌ها ادبیات در آلمان جان سپرد و آن‌چه نازی‌ها به نام ادبیات ناسیونال سوسیالیستی آفریدند چنان بی‌ارزش و بی‌مایه بود که حتی اشاره به نام آن آثار بیهوده می‌نماید. در این دوره تنها نمونه‌های قابل اعتنا در تبعید نوشته شد و ادبیات در تبعید (Exit) نام گرفت. ادبیات در تبعید حدود دو هزار نویسنده آلمانی را در بر می‌گرفت که بیشتر آنان شهرتی فراملی داشتند. نوع آثار این نویسندگان یکسان نیست و از رمانتیک‌ها تا اکسپرسیونیست‌ها را در برمی‌گیرد اما غالب آن‌ها آثاری ضد فاشیستی به شمار می‌آیند. از آن‌جا که این نوع ادبیات در طول دوره جنگ جهانی دوم آفریده شد، بسیاری از آن آثار به تبعات جنگ از جمله فقر و گرسنگی و بیکاری و … نیز پرداختند. برای نمونه رمان‌های «در تبعید» و «سالن انتظار» اثر لیون فویشت وانگر (۱۹۵۸-۱۸۸۴) برخی از آثار اریش ماریا مارک، برخی رمان‌های آناز گرسی (۱۹۸۳-۱۹۰۰) آلفرد کر (۱۹۴۸-۱۸۶۷)، آرنولد تسوایگ (۱۹۶۸-۱۸۸۷) و … به شرح ایام پرمحنت و مشقت جنگ اختصاص دارد.

اما با پایان یافتن جنگ جهانی دوم چرخش اساسی در ادبیات آلمانی رخ داد. پیش از این شاهد بودیم که چگونه بروز نخستین جنگ جهانی موجب افول رمانتیسم و قدرت‌گیری مکاتبی چون رئالیسم و ناتورالیسم شد اما دگرگونی اساسی به سبب شکست در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. جنگ، یکپارچگی ادبیات آلمانی را از میان برداشت و جهان‌بینی ادب کهن را در هم فرو ریخت. ادبیات آلمانی که به سبب جنگ اول جهانی دچار تناقضی فرهنگی شده بود، حال در دوره انتقال به سر می‌برد. پیش از جنگ دوم فرهنگ آلمانی هم سنتهای رمانتیک خود را و هم گرایشهای انقلابی – سوسیالیستی خود را داشت. توماس مان (۱۹۵۵-۱۸۷۵) که متوجه این تناقض بود می‌گفت آلمان زمانی نجات خواهد یافت که هولدر لین آثار مارکس را بخواند و مارکس نیز آثار هولدرلین را. اما متأسفانه نه دوستداران هولدرلین آثار مارکس را خواندند و نه مارکسیست‌ها آثار هولدرین را. چنین شد که هیلتر به قدرت رسید و ادبیات آلمانی را نیز به همراه آلمان به نابودی کشید. پس از جنگ، جامعه آلمانی گرفتار مسائلی بود که سبک‌های قبلی و سنن ایده‌آلیستی ادبیات آلمانی توان بیان و تحلیل آن را نداشت. واقعیاتی چون ویرانی، فقر، گرسنگی، بیکاری، فحشا، فجایع جنگ و … ادبیات آلمانی را به کلی دگرگون کرد. تا پیش از جنگ دوم به رغم استثناهایی که شمردیم، ادبیات آلمانی وابسته به سنت‌های ایده‌آلیستی کهن خود بود. اما حال ادبیات آلمانی تحت تأثیر جامعه ویران شده آلمان ناچار بود از نقطه صفر کار خود را آغاز کند.

خوانندگان آلمانی دیگر علاقه‌ای به ادبیات گذشته خود نداشتند. آنان خواستار ادبیاتی بودند که مشکلات زندگی پس از جنگ را بیان کند. ادبیات آلمانی پس از جنگ شاید تا سه دهه درگیر موضوعاتی چون جنگ، گرسنگی، فقر، ویرانی، بیکاری، معلولان جنگی، فحشا، تورم، گرانی، بازار سیاه، قاچاق و … شد.

نویسندگان آلمانی تحت تأثیر جنایت‌های هموطنان خود در طول جنگ، سعی در زدودن گذشته خود داشتند و در این کوشش با رویکرد به سنن جدید، از سنن گذشته خود بریدند و به این ترتیب مایه و جنبه اسطوره‌ای ادبیات آلمانی از کف رفت. آن‌چه به این امر دامن زد فشاری بود که مجامع اروپایی به نویسندگان آلمانی وارد می‌کردند تا آنان جایگاه خود را مشخص کنند و بی‌شک این جایگاه نمی‌توانست بر پایه گذشته آلمان بنا نهاده شود. گویی نویسندگان آلمانی برای اعلام تبری از گذشته سیاسی خود، شتاب‌زده از گذشته ادبی خود نیز تبری جستند.

به هر حال ادبیات جدید آلمانی که تحت تأثیر ویرانی جنگ بود به بازنمایی این جامعه ویران و گرفتار فقر پرداخت و «ادبیات ویرانه‌ها» نام گرفت. در هیچ برهه‌ای از تاریخ آلمان ادبیات تا این حد در کار نمایش فقر و ویرانی نبود. این فقر و ویرانی ادبیات آلمانی را واداشت تا به رئالیسم رو بیاورد و به مسائل روز و مسائل اجتماعی بپردازد. نویسنده به ثبت وقایع پرداخت. نقش روایی در جریان داستان کمرنگ‌تر شد و تحت تأثیر مدرنیسم، شخصیت‌زدایی و شیء‌زدگی در آثار نویسندگان آلمانی راه یافت. جملات بلند و واژه‌های طولانی مرکب که از ویژگی‌های زبان آلمانی بود جای خود را به جملات و کلمات کوتاه‌تر و ساده‌تر سپرد. قالب داستانی چه در رمان و چه در داستان کوتاه، فشرده‌تر شد و تأثیر نویسندگان رئالیست آمریکایی همچون همینگوی، جان دوس پاسوس، آپتون سینکلر، سینکلر لوئیس و … به همکاران آلمانی خود روز افزون شد.

رمان آلمانی در تقابل با دیگر گونه‌های ادبی و حتی دیگر رسانه‌ها قدرت خود را از کف داد. به سبب رواج ژورنالیسم و پیدایی نشریاتی به سبک و سیاق آمریکایی، نیاز به داستان کوتاه قوت گرفت و در نتیجه تأثیر نویسندگان آمریکایی، داستان کوتاه آلمانی (kurze Geschichte) زاده شد. به این ترتیب گونه‌هایی چون داستان کوتاه نسبت به رمان رواج بیشتری یافت. به هر حال داستان کوتاه نیز زاییده نیازهای زمانی خود و فراخور همان زمانه بود؛ فراخور آشفتگی، ویرانی، فقر و … .

نخستین نویسنده پس از جنگ جهانی دوم در آلمان که در واقع پایه‌گذار داستان کوتاه آلمانی است؛ ولفگانگ بورشرت (۱۹۴۷-۱۹۲۱) جوانی بود که در ۲۶ سالگی بر اثر صدمات و جراحاتش از جنگ فوت کرد. داستان‌های او الگویی برای ادبیات جدید آلمانی شد، داستان‌هایی که همگی درباره جنگ، گرسنگی، فقر، بیکاری، قحطی و … نوشته شده‌اند. بیهوده نیست که هایزیش بل (۱۹۸۵-۱۹۱۷) داستان نان بورشرت را که ترسیم فقر و گرسنگی سال‌های پس از جنگ است، الگوی جدید داستان آلمانی شمرد و معرفی کرد. و بی‌شک پس از بورشرت، همین هاینریش بل است که نماینده ادبیات معاصر آلمانی شمرده می‌شود. آثار هاینریش بل را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

۱- آثار مربوط به جنگ؛ مانند «قطار به موقع رسید» و «کجا بودی آدم؟»

۲- آثاری که به مسائل ناشی از جنگ و جامعه آلمان می‌پردازد؛ مانند رمان‌های «کلمه‌ای هم نگفت»، «خانه بی‌سرپرست»، «نان آن سال‌ها» و … .

۳- نقد اجتماعی و انتقاد از جامعه صنعتی آلمان جدید که عموماً از دهه شصت تا هشتاد نوشته شده‌اند؛ مانند رمان‌های «عقاید یک دلقک»، «آبروی از دست رفته کاترینابلوم» و … .

وقایع دوره‌های خاص آلمان همواره در دلمشغولی‌ها و نگاه بُل موثر بوده است. پایان جنگ جهانی اول و تورم سال‌های دهه ۱۹۲۰، رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰، جنگ جهانی دوم، سال‌های قحطی و گرسنگی اواخر دهه ۱۹۴۰، معضلات جامعه سرمایه‌داری پس از بازسازی اقتصادی آلمان همه و همه در آثار بل موثر افتادند.

هر چند مضمون فقر در هر سه دسته از آثار بل دیده می‌شود، اما او در دومین دسته از آثارش بیشتر به این مقوله پرداخته است. او در این برهه به عشق‌هایی می‌پردازد که به سبب فقر در خطر فروپاشی گرفتارند. برای نمونه او در رمان «حتی یک کلمه هم نگفت» زندگی زن و شوهری را روایت می‌کند که فقر ناچارشان ساخته از هم جدا زندگی کنند. جالب آن‌که در رمان «عقاید یک دلقک» نیز دقیقاً همین مضمون تکرار می‌شود؛ تنها با این تفاوت که در کتاب اول، فقر ناشی از جنگ و در دومین کتاب فقر برآمده از سیستم سرمایه‌داری نشان داده می‌شود.

بی‌شک علت علاقه‌مندی آلمانی‌ها به هاینریش بل دقیقاً به این باز می‌گردد که او روایت‌گر مشکلات و مسائل زندگی روزمره آنان بوده است. نویسندگان دیگر آلمانی که از لحاظ سبکی مدرن‌تر بودند نتوانستند به موفقیت بل دست یابند. در واقع بل بدل به الگویی شد که هر نویسنده‌ای بسته به نزدیکی به آن اعتبار و شهرت یافت.

از دیگر نویسندگانی که مانند بل به مضمون فقر پرداختند می‌توان به هانس ماگنوس، انتسنز برگر، مارتین والزر، زیگفرید لنتس، ولف دیتریش شنوره، هانس بندر، و بسیاری دیگر اشاره کرد.

اما گویی با فرا رسیدن معجزه اقتصادی آلمان و دست‌یابی آلمانی‌ها به رفاهی نسبی، مضمون فقر نیز از ادبیات آن کشور رخت بربست؛ همان‌گونه که به نظر می‌رسد رئالیسم گزارش‌گونه هاینریش بل نیز رفته رفته جای خود را به فرم‌هایی مدرن‌تر می‌دهد.

با سپری شدن دوره «ادبیات ویرانه‌ها» و چشم از جهان فرو بستن نویسندگان نسل جنگ که به نویسندگان «گروه ۴۷» معروف بودند، اکنون ادبیات آلمانی در آستانه فصلی دیگر از حیات خود ایستاده است. این ادبیات جدید به چه خواهد پرداخت و ویژگی‌های آن کدام خواهد بود؟

هنوز برای اظهار‌نظر، اندکی زمان لازم است.