فیروزه

 
 

داستان‌ها می‌توانند بی‌رحم باشند

دربارهٔ رمان «پدی کلارک ها ها ها» نوشتهٔ «رادی دویل»

اشاره: پدی کلارک ها ها ها نوشتهٔ رادی دویل، سال‌ها پیش جایزهٔ بوکر را برای نویسنده‌اش به ارمغان آورد. این نوشته روایت نویسنده است دربارهٔ نگارش این رمان. این کتاب را میلاد زکریا به فارسی ترجمه و انتشارات اندیشه سازان آن را منتشر کرده است.

نوشتن پدی کلارک ‌ها ها ها را فوریهٔ ۱۹۹۱ شروع کردم، چند هفته پیش از تولد نخستین فرزندم. رمان سومم، پیشوا را تازه در نوامبر گذشته‌اش تمام کرده بودم و خوب یادم است که بهم می‌گفتند این آخرین کتابی خواهد بود که تا مدت‌ها می‌نویسی، تا وقتی که فرزندت و فرزندهای دیگرت از آب و گل در بیایند و مدرسه بروند. به نظر من که دوستانم داشتند شوخی می‌کردند، ولی همین هم نگرانم می‌کرد. من یک معلم بودم و حالا یک پدر ولی چیز دیگری که می‌خواستم آن را تمام و کمال به دست بیاورم، رمان نویس شدن، داشت به حاشیه می‌رفت، داشت تبدیل می‌شد به یک سرگرمی یا حتی یک خاطره. این بود که پدی کلارک را شروع کردم تا به خودم ثابت کنم می‌توانم، که البته این کار را هم کردم. به خودم ثابت کردم هنوز هم در زندگی‌ام برای نوشتن جایی هست. ادامه…


 

جیره‌بندی شده

الکساندر همون و علی‌رضا شاه‌محمدی

روزهای نوجوانی‌ام، پدر و مادرم نزدیکی‌های ۳:۴۵ بعد از ظهر از کار برمی‌گشتند و شام خانواده رأس ساعت ۴ شروع می‌شد. رادیو همیشه سر شام روشن بود تا اخبار ساعت ۴ ناکامی‌های بین‌المللی، موفقیت‌های سوسیالیست‌های داخلی را به سمعمان برساند. در طول غذا من و خواهرم باید پرس‌و‌جوهای دربارهٔ مدرسه را تحمل می‌کردیم. هیچ وقت اجازه نداشتیم در سکوت غذا بخوریم، حین خوردن تلویزیون نگاه کنیم یا چیزی بخوانیم. تمام حرف‌ها و گفت‌و‌گوها باید رأس چهار و بیست و پنج دقیقه تمام می‌شد چرا که وقت گزارش آب و هوا بود. رأس این ساعت باید هر چه توی بشقاب می‌بود را خورده و از مادر برای زحمت‌هایش تشکر کرده بودیم. ادامه…