فیروزه

 
 

بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

قسمت دوم

اگر سخت‌ترین قسمت تبلیغ سخنرانی و روضه‌خوانی نباشد؛ قطعاً از دشوارترین بخش‌های آن محسوب می‌شود. شاید اصلی‌ترین دلیلی که باعث شده تعداد کمتری از روحانیون وارد تبلیغ شوند؛ همین مسئله است. البته سخنرانی مقوله ای است و روضه‌خوانی مقوله‌ای دیگر.

سخنرانی دینی معجونی است عجیب و شنیدنی. شنیدنی به معنای واقعی کلمه. یک کشکول مذهبی مشتمل بر قالب‌های مختلف پند و اندرز و موعظه و تذکر. یک منبر[۱] جامع هم آیهٔ قرآن دارد و هم روایت. سخنران برای هر کدام از آیات و روایات، داستانی و حکایتی می‌گوید تا هم آن‌را عینی کرده باشد و هم با جذابیت داستان، سخنانش را از یک‌نواختی نجات دهد. در این بین مؤیدی از علوم تجربی، شعر و لطیفه هم به نمکی می‌ماند که شنیدن را برای مخاطب جذاب‌تر و خستگی‌اش را رفع می‌کند. یک سخنرانی مانند داستانی کلاسیک هم مقدمه دارد؛ هم نقطه اوج و هم پایان‌بندی. البته همین سخنرانی سبک‌ها و روش‌های مختلفی دارد. یکی چون مرحوم فلسفی حماسی سخن می‌گوید و با شور و حرارت مخاطب را درگیر خودش می‌کند؛ یکی هم مانند مرحوم کافی با شوخی و لطیفه‌های جذاب و لحنی صمیمی، منبرش را شیرین و شنیدنی می‌کند و یا مثل آقای فرحزاد با داستان‌ها و حکایات مکرر و پی‌‌در‌پی‌اش، ذهن و فکر مستمع را با خود همراه می‌کند. به هرحال، هر کدام از این سبک‌ها متناسب با سلیقهٔ مخاطبان، مشتری و به قول معروف پامنبری‌های خاص خودش را دارد. در این بین حرکات دست و بدن، میمیک صورت و حالت چشمان سخنران هنگام سخن، تأثیر زیادی در نفوذ کلمات در دل و جان مخاطب دارد. البته جدا از لحن و شیوه‌های بیان، یک سخنرانی ساختارهای متنوع و متفاوتی دارد که ایجاد سؤال و تعلیق در ابتدای سخنرانی و پاسخ و گشایش آن در ادامه از شایع‌ترین و متداول‌ترین روش‌های سخنرانی‌های مذهبی است. ادامه…


 

از مساجد مجلل تا کپرهای محقر

قسمت اول

درآمد: طلاب وقتی به حدی از علم و بلوغ معنوی می‌رسند کار اصلی خود را شروع می‌کنند. ما اسمش را گذاشته‌ایم تبلیغ. تبلیغ یک فرایند به غایت سخت و در عین حال شیرین است. برای همین سختی‌اش هست که تنها درصدی از طلاب می‌توانند آن ‌را تجربه کنند. و باز به خاطر همان شیرینی‌اش است که همان چند درصد سختی تبلیغ را به جان می‌خرند. ولی دایرهٔ مفهومی و مصداقی تبلیغ آن‌قدر گسترده و وسیع است که تعریفش در این مقال نمی‌گنجد. ولی ساده‌اش می‌شود: سفر یک مبلغ دینی برای رساندن مفاهیم اسلامی در سخن و رفتار به مردم؛ به مناطق دور یا نزدیک. این سلسه نوشتار به مناسبت تبلیغ روحانیون در محرم و صفر نگاشته شده و قرار است نوشتاری باشد بی‌پرده ،کوتاه و موجز دربارهٔ تبلیغ و حواشی آن.

*

شاید اولین سؤال‌هایی که در ذهن یک مبلغ بیاید این باشد که: برای تبلیغ به کجا برود؟ با خانواده برود یا تنها؟ چه چیزهایی با خود ببرد؟ چه مباحثی را مطرح کند؟ و…

از قدیم‌الایام رسم بر این بوده که روحانیون خوددعوت و خودخوانده بودند. به شیوهٔ مبلغیان تبشیری مسیحی. یعنی مبلغ خودش وارد یک شهر و روستا می‌شد و با معرفی خودش کارش را از مسجد یا میدان آن شهر و روستا آغاز می‌کرد؛ و از آن‌جایی که آن منطقه عموماً از چنین پدیده‌ای بی‌بهره بودند با روی باز از او استقبال می‌کردند و بزرگان آن شهر و روستا روحانی را در خانهٔ خود جای می‌دادند و از آن روحانی استقبال ویژه‌ای می‌کردند. اگر هم از روحانی خیلی خوششان می‌آمد دست او را همان‌جا بند می‌کردند و روحانی بیچاره را با لطائف‌الحیلی، پاگیر می‌کردند(!).

لکن در زمان فعلی همهٔ این‌ها با برنامه و سازماندهی اداری و نظام‌مند انجام می‌شود. یعنی ابتدا روحانی به یکی از مؤسسات و مراکزی که مسئول اعزام مبلغ هستند اعلام آمادگی می‌کند. سپس آن مؤسسه روحانی را با توجه به اعلام نیاز، تخصص مبلغ و حتی قومیت مبلغ به مناطق مختلفی از کشور اعزام می‌کند. از شمالی‌ترین مناطق کشور تا جنوبی‌ترین‌شان. از مساجد مجلل تا کپرهایی محقر. البته این سیستم بنا بر مرکز اعزام شرایط و مناسبات خاص خودش را دارد که گذر از بعضی‌شان رستمی می‌خواهد خوان‌نورد و شیرافکن.

از آن‌جایی که شرایط اسکان روحانی در منطقه تبلیغی تا حدود زیادی مبهم و غیرقابل پیش‌بینی است روحانی به تنهایی به تبلیغ می‌رود. بدون همسر و خانواده. مخصوصاً زمانی که به مناطق محروم و دور از محل زندگی‌اش می‌رود. البته اگر تبلیغ بلندمدت باشد این مسئله فرق می‌کند. چراکه در تبلیغ‌های بالای چهل روز که موسوم به «طرح هجرت» است این شرایط تغییر می‌کند و تا حد ممکن شرایط اسکان خانوادگی مبلغ فراهم می‌شود.

رفتن مبلغ هم بنا بر محل تبلیغ متفاوت است. اگر انفرادی باشد خودش هست و خودش. باید وسایلش را کول کند و به سمت محل تبلیغ اعزام شود. به مانند سالیان گذشته که سوار بر مرکبی چارپا می‌شدند و رهسپار می‌شدند. اما اگر تبلیغ گروهی باشد(که توضیحش خواهد آمد) مسئول گروه وسیله‌ای مهیا می‌کند و همه با آن وسیله از محل زندگی که معمولاً شهر قم است عازم منطقه مقصد می‌شوند.

وسایل مبلغ هم برای خودش داستانی دارد. اینکه توی ساکش چه چیزهای باشد به خیلی چیزها بستگی دارد. به میزان علم، دانایی و حتی حافظه مبلغ، سن، سواد، نیاز و توقع مخاطبان تبلیغی، زمان تبلیغ، مدت زمان اقامت، محل اسکان و …‌!

اما قدر متیقن این وسایل(برای یک سفر ده‌روزه) غیر از ضروریات هر سفری، عبارت‌اند از: قرآن، چند کتاب روایی(از نهج‌البلاغه، نهج‌الفصاحه، صحیفه سجادیه تا الخصال و کافی و…)، یک رساله عملیه، یکی دو کتاب داستانی و تاریخی، یکی دو کتاب روضه و شعر و مرثیه (ترجیحاً مقتل معتبر)، کاغذ و قلم(به مقدار کافی!) و عطر. البته در زمان فعلی چند قلم جنس دیگر مانند یک لپ‌تاب سبک و چند هدیه و جایزه هم به این فهرست اضافه شده است…. وبدین گونه است که فرایند تبلیغ شروع می‌شود.


 

هُمّ معانا و نحن معاهم

قسمت آخر

بعدازظهر آخرین روز به «متحف مکة للآثار والتراث» رفتم که ساختمانی شیری‌رنگ و دوطبقه بود. هم‌کف دو تالار داشت که آثار دوره‌های مختلف تاریخی شبه‌جزیره در آن به نمایش گذاشته شده بود. در بروشورها و توضیحات تابلوهای راهنمای این بخش از موزه سابقهٔ تمدنی ۲۳۰ هزارساله برای عربستان ادعا شده بود. نقاشی‌های دیواری، سفالینه‌ها و تصاویری هم از «فاو» به‌عنوان اولین شهر شبه‌جزیره با سابقهٔ ادعایی ۴ قرن پیش از میلاد در قفسه‌هایش وجود داشت. عکس‌ها و بنرها و داس‌ها و تیشه‌های تمدن‌های سنگی متقدم و متأخرشان را به در و دیوار زده بودند و در تقسیم‌بندی شرقی‌‌-غربی شسته‌رفته‌ای سیر تحولات تمدنی بازهٔ زمانی ۷۰۰۰۰ تا ۴۵۰۰ سال پیش‌از میلاد را در جداول و نمودارهایی ردیف کرده بودند. آخرین دورهٔ این سیر اختصاص به دورهٔ زراعت و اهلی کردن احشام داشت و سرآخر به عام‌الفیل منتهی می‌شد. طبقهٔ دوم اما به حج پیش‌ و پس‌ از اسلام می‌پرداخت و از جایگاه اجتماعی و سیاسی قریش آن زمان می‌گفت و نقشه‌هایی از خطوط تجاری زمینی و دریایی مکه و بازارهای طائف داشت. ادامه…


 

زنان و شیعیان

قسمت پنجم

۱- برای جدابودگی رواق قدیمی (دورهٔ عثمانی) از سایر رواق‌ها و شبستان‌های مسجدالنبی احتیاجی به آن حفاظ‌ها و جداکننده‌های پارچه‌ای نیست. ارتفاع پایین‌ سقف، جنس متفاوت سنگ ستون‌ها، کتیبه‌های سبز و طلایی سردر باب‌سلام، معرق‌های گچ، نقوش گیاهی کاشی‌ها و طرح‌های ریزگنبدها و چلچراغ‌های فانوسی همه و همه به این بخش از مسجد تشخص و شکوهی بخشیده که راقم این سطور را فارغ از بحث فیض حضور در روضه و مابین منبر و محراب، روز‌به‌روز مشتاق‌تر به حضور در مسجد کرده بود. سبک تزئیات و معماری مساجد سبعه، مسجد ذوقبلتین و مسجد قبا اما گویی به عمد از آن عناصر تهی گشته و به بیان و پرداخت هرچه ساده‌تر و بی‌پیرایه‌تر عربی در مناره‌های مشبک و مقرنس‌هایش رسیده بود. وسط آن همه سادگی و بی‌پیرایگی تعمدی اما دیوار سرامیکی بلوار پشت مقبرهٔ حَرّه، غریب‌تر از همه بود. دیواری که به سبک همین نقاشی‌های سورئال زیر پل‌های تهران خودمان، از کنار هم چیده شدن صدها و بلکه هزاران قطعهٔ ریز سرامیکی فیروزه‌ای و کبود و قهوه‌ای سوخته پدید آمده و مشهورترین ابنیهٔ عربستان را منعکس کرده بود. ادامه…


 

لورنس عربستان

قسمت چهارم

۱- وسط آن همه هتل و پاساژ و رستوران و پارچه‌فروشی و طلافروشی و لباس‌وکیف‌وکفش‌فروشیِ خیابان ملک فهد مغازه‌ای ۵×۴ یافتم که یکّه و تنها برای خود «پاساژ قدسـ»ـی بود! از صحاح ستّه و تفسیر ابن‌کثیر و تاریخ‌ابن‌خلدون و فقه‌السنة تا اس‌ام‌اس‌های عاشقانه و رمز موفقیت مردان بزرگ و آموزش آشپزی و روان‌شناسی‌های عامه‌پسند و تفسیرخواب و آموزش‌مسائل‌جنسی و پوست خود را شاداب کنید، در قفسه‌هایش همه‌جور کتابی داشت. و خیلی‌های‌شان علاوه بر عربی به اردو و انگلیسی‌ هم منتشر شده بودند. توی قفسه‌های سی‌دی‌فروشی‌اش هم سری سخنرانی‌های شخصی به‌نام عُمَر عبدالکافی (کافی!) کنار سری کامل کارتون‌های سندباد و نسخه‌‌های مختلف دوبله‌شدهٔ فیلم شیرصحرا (مصطفی عِقاد) قرار گرفته بود. نصف مغازه اما اختصاص به عطرها و تسبیح‌ها و ذکرشمارها و جانمازها و قبله‌نماهای چینی داشت و بیشترین فروش نیز در چند دقیقه‌ای که آن‌جا بودم اختصاص به همین بخش داشت. بماند که در پستوی مغازه چشمم به زیارت‌نامه‌های «حضرت ابوبکر صدّیق» و «حضرت عمربن‌الخطاب الفاروق» افتاد. “السلام علیک یا عمربن‌الخطاب، یا مُکسّرالأصنام…!” ادامه…


 

یک روز با مصطفی عقاد و آنتونی کوئین

قسمت سوم

۱- پشت دیوار مقبرهٔ شهدای اُحُد مدام تصویر آنتونی کوئین جلوی چشمانم بود! و همه‌اش فکر می‌کردم اوست که توی یکی از قبرهای این محوطه خوابیده. فقط این هم نبود. وقتی بچه‌های کاروان داشتند از روی تپهٔ مشرف بر منطقهٔ اُحُد، زیارت‌نامهٔ شهدا را می‌خواندند حواس من یکی مدام پرتِ تطبیق و مقایسهٔ تصویرپردازی‌های مرحوم مصطفی عِقاد بر منطقهٔ جلوی چشمانم بود. مقایسه‌ای که البته سرانجامی جز ناکامی نداشت. نه میدان نبرد به گستردگی و مسطحی فیلم عقاد می‌نمود و نه تنگهٔ کوه به‌فراخی و سهل‌الوصولی فضای طراحی‌شدهٔ سکانس حملهٔ خالدبن‌ولید به سپاه اسلام. امّا واقعا تاریخِ خام و در کتاب‌ها مانده را چگونه می‌توان بدون زاویهٔ دید چشم پرنده و حرکت ۱۸۰درجه‌ای دوربین و ریتم‌تند تراولینگ به تصویر درآورد؟

حالا گیرم که ذوق خلاق و جادوی هنرمندانهٔ عِقاد جاهایی شورش را درآورده و تصویری از صدر اسلام در عمق جان‌هامان حک کرده باشد که به این راحتی‌ها جایش را به واقعیت تاریخی ندهد. ادامه…


 

أنا زائر مِن إیران

قسمت دوم

حکایت مواجههٔ من با مدینه حکایت همان ساده‌مردی شد که از زور تراکم درختان نمی‌توانست جنگل را ببیند! از بافت کهن شهر چیزی باقی نمانده که هیچ؛ اصلاً خیابان‌ها و کوچه‌ها و بازارهای اطراف مسجد نبوی، از حال‌وهوا و رنگ و بوی عربستان معاصر و حیّ و حاضر نیز تهی گشته‌اند. برای همین کمتر ایرانی‌ای پیدا می‌شود که حداقل تا شعاع ۵ کیلومتری مسجدالنبی، با فضا نامأنوس باشد یا و واهمه‌ای از گم‌شدن در مملکت غریب به دل راه دهد. اغلب فروشنده‌ها زبان فارسی را در حد انداختن جنس‌های بنجل چینی‌شان به زوار آموخته‌اند. راه‌به‌راه پشت پنجرهٔ هر هتلی پرچم جمهوری اسلامی ایران نصب شده است. اغلب هتل‌ها علاوه بر میز Reception رسمی عربستانی (که او هم معمولاً اپراتوری هندی یا از جنوب‌شرق آسیا است) یک مسئول پذیرش ایرانی به‌عنوان نمایندهٔ سازمان حج ‌و زیارت هم دارند. بازارهای اطراف حرم پر از پارچه‌نوشته‌ها و بنرها و حتی تابلوهای فلکسی به زبان فارسی‌اند. دست‌فروش‌ها و مغازه‌داران بازار خرمافروش‌ها نیز عموماً هندی و سریلانکایی و بنگلادشی و اندونزیایی‌اند.

تا چشم کار می‌کند هتل‌های متراکم سر به‌فلک کشیده‌ای که مسجدالنبی را از سه‌طرف محاصره کرده‌اند و از میانشان فقط مناره‌ها پیداست. تکلیف قبرستان بقیع و کوچهٔ بنی‌هاشم و منزل قدیمی امام مجتبی و مدرسهٔ حرت صادق که پیشاپیش معلوم است اما سخن آنجاست که مدینهٔ امروز با آن هتل‌ها و شبستان‌ها و صحن‌های جدیدی که عمرشان به ۳۰سال هم نمی‌رسد، گرفتار شکل و وضعیتی شده که کمتر نشانی از صدر اسلام دارد و اقامت در آن کمتر حسی از هم‌پا بودن با ضربان قلب تاریخ برمی‌انگیزاند. ادامه…


 

اهلاً و سهلاً یا علی

قسمت اول

۱- پرواز شمارهٔ ۳۶۹۳ ایران‌ایر خاطرهٔ غبارگرفتهٔ «ارتفاع‌پست» و درماندگی بیست‌دقیقهٔ اول فیلم رضا شفیعی‌جم را برایم زنده کرد! چرخ‌های ایرباس که از باند مهرآباد جدا شد، تا خلبان بیاید و سر مرکب را سمت جنوب‌غرب کج کند و آن غول آهنی را روی Auto Pilot بگذارد، قطار صلوات فرستادن‌ها از آخر هواپیما شروع شد. هرچند ده‌نفر، با صداهایی ته‌حلقی که از تغییر فشار هوا به لرزش هم افتاده بود، منظم و نامنظم و نصفه‌ونیمه برای شادی روح و سلامتی معصومین و مهم‌تر از همه «به‌سلامت رسیدن مسافران اسلام» و علی‌الخصوص «جمع‌حاضر» صلوات می‌فرستادند و آن‌قدر این کار را تکرار کردند که هیچ‌کس صحبت‌های خلبان دربارهٔ مسیر پرواز را نشنید.

۲- ورود به عربستان برای چون منی که این کشور را از عینک صفر و صدی شبکه‌های تلویزیونی سلفی و مجموعهٔ بزرگ mbc یا شنیده‌های خویشان و دوستان از بدرفتاری مأمورین فرودگاه و حرم‌ها یا دوگانه‌گی تاریخی و سنتی ایران/عربستان، عرب/عجم، می‌دید و می‌شناخت، شکلی غریب و دراماتیک به خود گرفت. از طرفی مصداق همهٔ شنیده‌هایم دربارهٔ آزار و تحقیر مسافران ایرانی را به‌عینه تبلور یافته در دوربین‌های چهره‌نگار نصب‌شده روی گیت‌های ورودی می‌دیدم و از طرف دیگر حکمت بنرهای به آن بزرگی «أهلاً و سهلاً» و «خوش آمدید» را نمی‌فهمیدم. همه چیز سالن ترانزیت، حسی از بلاتکلیفی و تناقض در من به وجود آورده بود تا لحظهٔ گذر از مرز. مأمور کنترل پاسپورت گیت صف ما جوانک نحیف‌اندام و موژل‌زده‌ای بود که نصف حواسش مشغول مهر زدن‌های گذرنامه‌ها بود و نصف احتمالاً بیشترش مشغول صحبت‌های کسی آن‌سوی موبایل. حواسش پرت مکالمه و لاس‌زدن‌های تلفنی بود و هر چند لحظه یک‌بار فقط به مسافران لبخندی می‌زد. نوبت من، مکالمه‌اش تمام شد. پاسپورت را گرفت و ریز شد توی جزئیاتش. ادامه…


 

تاریخ در شلوغی تهران

کاخ گلستان، کاخی قدیمی و با قدمت صد و پنجاه ساله است که معماری آن به تقلید از معماری دوره صفویه در دوره قاجار و به دستور ناصر الدین شاه ساخته شد و پس از او توسط شاهان دیگر قاجار تکمیل گردید. این کاخ در شلوغ‌ترین بخش تهران، بازار قرار گرفته است. انسان وقتی وارد محوطه کاخ می‌شود دور تا دور خود را احاطه شده از ساختمان‌هایی می‌بیند که سنت ایرانی در عرصه معماری، کاشی‌کاری، نقاشی و دیگر هنرهای تزئینی را تداعی می‌کند و انسان چند ثانیه این مسئله را که در مرکز شلوغ‌ترین نقطه شهر تهران قرار گرفته، به فراموشی می‌سپارد و آن‌چه که انسان را از این خیال و احساس بیرون می‌برد، ساختمان‌های جدید و بلندی است که در قسمت بیرونی کاخ برافراشته شده است و در کنار معماری سنتی، مدرنیته را به یاد انسان می‌آورد و چشم‌انداز ناهمگونی را به نمایش می‌گذارد.

فرهنگ دهخدا درباره کاخ گلستان می‌گوید: این کاخ از ابنیه دوره ناصری است که در اواسط سلطنت ناصرالدین‌شاه اثری از آن وجود نداشت و تنها در محوطه این کاخ، باغ بزرگ و زیبایی بود که شاه قاجار از اندرونی خود جایی که هم‌اکنون به عمارت خوابگاه معروف است و محل یکی از ادارات وزارت دارائی است ( این سخن در دوره مرحوم دهخدا و حکومت پهلوی گفته شده است) برای تفریح و تفرج به آن‌جا می‌رفت، پس از این ناصرالدین‌شاه تصمیم گرفت که برای جواهر سلطنتی خود موزه‌ای بسازد، از این‌رو یک هفته پس از آن، شاه در جائی که اکنون کاخ گلستان برپاست، چندین متر زمین را کندند تا شالوده بنائی را که فقط محل نگهداری جواهر گران‌بهای سلطنتی ایران باشد پی‌ریزی کنند. ساختمان کاخ گلستان در حدود پنج سال طول کشید و در هر هفته خود ناصرالدین‌شاه به آن‌جا می‌آمد و بر روند ساخت کاخ نظارت می‌نمود. پس از اتمام ساختمان کاخ، جواهر سلطنتی به تالار موزه برده شد و در جعبه آینه‌های بزرگ کاخ که در دیوارجای دارد، چیده شد و سپس ناصرالدین‌شاه شخصاً برای افتتاح به آن جا رفت. (۱)

این کاخ از چندین تالار و بخش‌های متفاوت تشکیل شده است که از جمله آن‌ها تالار مرمر، تالار آینه، نگارخانه، ساختمان شمس‌العماره، ساختمان بادگیر، موزه و چند بخش جدید‌التاسیس است که این تالارها دورتادور باغ ساخته شده است. از جنبه معماری و هنر تزئیینی باید این کاخ را در دو بخش بیرونی و درونی تالارها و کاخ‌ها مورد بررسی قرار داد. قسمت بیرونی این کاخ‌ها مملو از کاشی‌کاری‌های مرصع، لعاب‌دار، گاه برجسته و یا نقاشی شده می‌باشد که بر روی این کاشی‌ها تصاویر گل‌ها و نقوش اسلیمی، نقاشی‌هایی از رودخانه‌ها، خانه و مناظر اروپایی است که خود حاکی از تاثیرپذیری دوره قاجار از عناصر مدرن غربی است. تاثیری که شروع آن را باید از دوره صفویه و عباسی دوم بدانیم و تا عصر قاجار ادامه یافت. به ویژه در نگارخانه کاخ آثار آن را در نقاشی‌ها بیشتر حس می‌کنیم و گویای این امر است که در دوره قاجار علاوه بر شاهان، اهل هنر و توده مردم هم متاثر از عناصر غربی بودند و تصاویری که در کاشی‌های بیرونی کاخ ترسیم شده، خود حکایت از این تاثیر دارد. در سراسر این کاخ و تالارها با کاشی‌کاری‌هایی مواجه هستیم که سراسر دیوارها را پوشانده‌اند و بسیاری از این کاشی‌کاری‌ها با یکدیگر هماهنگی و تناسب ندارند و از جهت فرم، رنگ و اشکال بسیار متفاوت و غیر متناسب با یکدیگر، نصب شده‌اند که شاید به قصد تنوع و نوآوری مورد توجه کاشی‌کاران و هنرمندان آن دوران قرارگرفته باشد، اما در بعضی از موارد، نقوش، تصاویر و رنگ‌های به‌کار برده شده بر روی کاشی‌ها بسیار ناهمگون و بدوی به نظر می‌رسد و از رنگ‌های نامتناسب در کنار هم استفاده شده است که خود حاکی از کم‌توجهی و یا کج‌سلیقگی است. در بعضی از دیوارها، کاشی‌ها فرو ریخته است که البته در سال‌های گذشته، مرمت و بازسازی شده است که گاهی این مرمت‌ها بسیارناشیانه و با بی‌حوصلگی انجام گرفته است، به طوری که اشکال ناهمگونی را در یک بخش گردآوری نموده است. به هر ترتیب به نظر می‌رسد که کاشی‌کاری و نقاشی روی کاشی که گاه به صورت افراطی تمام فضای دیوارها را پر نموده است از عناصر اصلی هنر در معماری شاهانه بوده است. به این جهت تمامی دیوارها مملو از این کاشی‌های مزین به تصاویر و نقاشی است. به علاوه در غالب کاشی‌کاری‌ها تصاویر شیر و خورشید که نماد پادشاهی ایران و عناصر کهن سنت هنری است به چشم می‌خورد که گاه شیر و خورشید به صورت ناشیانه تصویر شده است.

همچنین در مقابل درب ورودی کاخ در تالار مرمر تخت تاج‌گذاری شاهان قاجار دیده می‌شود که بر دوش چند نفر حمل می‌شود که علاوه بر تاج‌گذاری شاهان قاجار برای تاج‌گذاری شاهان پهلوی هم مورد استفاده قرار گرفته است و پهلوی اول و دوم نیز در این مکان تاج‌گذاری نموده‌اند تا استمرار و توالی حکومت شاهانه خویش را که به ارث رسیده از پادشاهی کهن است به نمایش بگذارند.

در دور تا دور این تالار و در رواق‌های تمامی تالارها از آینه‌کاری استفاده شده است. آینه‌کاری در عصر قاجار برای تزیین فضای درونی تالارها مورد استفاده قرار می‌گرفته است که نمونه‌های دیگر آن را که متعلق به عصر قاجار و به دستور شاهان انجام شده در صحن آینه حرم حضرت معضومه(س) در قم و رواق‌های حرم امام رضا(ع) در مشهد می‌بینیم که بنا به کتیبه‌ای که در سردرب صحن آینه حرم حضرت معصومه(س) می‌بینیم، این صحن و آینه‌کاری آن توسط فتح‌علی‌شاه درست شده است که سرانجام خود فتحعلی‌شاه قاجار و دو تن از دیگر پادشاهان قاجار در همین مکان، در اتاق روبه‌رویی همین صحن آینه در جنب آرامگاه حضرت معصومه(س) دفن شده‌اند.

در کنار تالار مرمر فضایی ایوان مانند که محل استراحت و خلوت‌گاه ناصرالدین‌شاه بوده است به چشم می خورد که تختی بلند در آن ساخته‌اند و روبه‌روی آن چشم‌انداز زیبایی هم از درختان کاج مشاهده می‌شود که در قسمت عقب این خلوت‌گاه، مجسمه‌ای مرمرین از ناصرالدین‌شاه که شبیه به سنگ قبر می‌ماند، قرار گرفته است.

از دیگر تالارهای این کاخ، ساختمان شمس العماره است که دارای ارتفاعی بلند است و به نظر می‌رسد در دوره ناصرالدین‌شاه ساختمانی با این ارتفاع کمتر وجود داشته است. آن‌طور که نقل شده است ساختمان شمس‌العماره به دستور ناصرالدین‌شاه ساخته شده است و او هر گاه دلش می‌گرفت و احساس حزن می‌کرد، به این ساختمان می‌آمده و چشم‌اندازهای بیرونی را که سرسبز و زیبا بود، می‌نگریسته است. البته در قسمت بیرونی این ساختمان و در محوطه حیات، استخر بزرگی وجود داشته که در تصاویر به یادگار مانده از آن دوران وجود دارد و به نظر می‌رسد در دوره‌های بعد تبدیل به باغ شده است. از تابلوی نصب شده در درون این تالار فهمیده می‌شود که این ساختمان و تالار جنبی آن، که معروف به بادگیر است، در سال ۱۲۴۰هجری شمسی و به دستور ناصرالدین‌شاه ساخته شده‌اند و از عکس‌هایی که در درون تالار شمس‌العماره نصب شده، فهمیده می‌شود که ضیافت‌ها و مهمانی‌ها و بزم‌های شاهانه ناصرالدین‌شاه در درون این تالار انجام می‌شده است. درون این کاخ، سراسر با آینه‌کاری تزئین شده است که همان‌طور که عرض شد از هنرهای تزیینی زمان قاجار تلقی می‌گشت.

از دیگر بخش‌های این کاخ، نگارخانه است. در درون این تالار مجموعه‌ای از نقاشی‌های دوره قاجار به چشم می‌خورد که نوعاً تصاویر و پرتره‌های شاهان قاجار همچون ناصرالدین‌شاه و فرزندانش، مناظر طبیعی و تصاویر شاهان و دولت‌مردان در مجالس شاهانه می‌باشد. در این نگارخانه تعداد هفتاد تابلو از کمال‌الملک به چشم می‌خورد که بر روی دیوارها نصب شده است. به غیر از کمال‌الملک تابلوهای نقاشی پاره‌‌ای از نقاشان بزرگ قاجار و چند تابلو از نقاشی‌های ناصرالدین‌شاه هم دیده می‌شود. علاوه بر نقاشی‌ها دو پیانو هم در این تالار به چشم می‌خورد که متعلق به ناصرالدین‌شاه است که از فرانسه برای او هدیه آورده بودند. ناصرالدین‌شاه از جمله شاهانی بود که سفرها و سیاحت‌های او به اروپا بسیار معروف است. او از نخستین کسانی بود که ابزار و آلات هنری هم‌چون دوربین عکاسی را وارد ایران ساخت و مورخان نقل نموده‌اند که او برای سفر به اروپا آنقدر کوشا و جدی بوده که گاهی هزینه سفر خود را از کشورهای دیگر استقراض می‌کرده و سپس برای ادای استقراض خویش از مردم مالیات اخذ می‌کرده است.

به هر ترتیب باید گفت در دوره‌های گذشته همچون عصر ایلخانان، تیموریان، صفویه و قاجار همواره آثار هنری‌ای همچون معماری بنا‌ها و ساختمان‌های مجلل، نقاشی‌ها، گچ‌بری‌ها، کاشی‌کاری‌ها و دیگر هنر‌های تزئینی توسط دربار و با حمایت‌های مالی شاهان خلق می‌گشت و کمتر بر‌ای توده مردم امکان‌پذیر بود تا بتوانند به طور مستقل به خلق آثار هنری دست زنند و این امر نیز در کاخ گلستان به وضوح دیده می‌شود.

با توجه به گردآمدن مجموعه‌ای از آثار هنری دوره قاجار در کاخ گلستان اعم از معماری، نقاشی، هنرهای تزئینی و غیره می‌توان گفت که دیدار از کاخ گلستان برای دانشجویان هنر بسیار جالب توجه خواهد بود و همان‌طور که اگر کسی بخواهد هنر عصر صفویه را در یک مکان به یکباره ببیند، با دیدن نقش جهان اصفهان این امر برای او تحقق خواهد یافت، می‌توان به جرأت گفت که هنر عصر قاجار و فضای فکری و عناصر تاثیرگذار بر هنر این دوره را می‌توان در کاخ گلستان مشاهده نمود و شاید آنچه را که یک دانشجوی هنر باید در ده‌ها کتاب آن‌هم به صورت پراکنده مطالعه کند، در این مکان به یک‌باره می‌بیند و چه بسا با یک تجربه بصری و دیداری که از این کاخ برای او حاصل می‌گردد، اندوخته‌های هنری بیشتری گردآوری می‌شود و او خود می‌تواند عناصر موثر بر هنر عصر قاجار را که پاره‌ای از آن تحت تاثیر هنر غرب و مدرنیته می‌باشد، به وضوح دریابد. به علاوه فضای متفاوت کاخ گلستان با فضای بیرونی کاخ که در مرکز بازار تهران می‌باشد، موجب می‌گردد که انسان پس از ورود به کاخ احساس کند که از جهت زمانی به عقب برده شده و در دوره قاجار قرار گرفته است و هر فردی می‌تواند دقیقاٌ آن را احساس کند.

۱. علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، تصحیح محمد معین و همکاران، چاپ دوم، دانشگاه تهران، تهران، س ۱۳۷۷، ج ۱۲، ص ۱۷۹۳۷ ( ذیل عنوان کاخ گلستان ).