فیروزه

 
 

تکنیک‌های آخر بازی

امید مهدی نژادبلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان‌دل کرد
طوطی‌ای را به خیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
قرهٔالعین من آن میوه‌ی دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساروان! بار من افتاد، خدا را مددی
که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار
چرخ فیروزه طرب‌خانه از این کهگل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مهِ چرخ
در لحد ماه کمان‌ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد

❋ ❋ ❋

تفسیر: ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که اتفاق بدی افتاده است. بلبلی از بازنشستگان تأمین اجتماعی، خون دلی خورده بود و بعد از عمری تلاش و زحمت، گلی حاصل کرده بود. اما ناگهان باد تنومند و متعصبی با صد عدد خار به سراغ او آمده و دل او را پریشان کرده است. از طرف دیگر طوطی‌ای در این وضعیت گرانی و تورم دو رقمی دل خودش را با خیال مقداری شکر خوش کرده بود، اما ناگهان سیل آمده و خیال شکر او خیس شده و دیگر قابل‌استفاده نمی‌باشد. از طرف دیگر قرهٔالعین – که از میوه‌های کمیاب و پرخاصیت بوده و خوردن آن هزار و یک درد بی‌درمان را دوا می‌کند – به شکل معجزه‌آسایی آسان شده و کارها را مشکل کرده است. حال در این وانفسا که از یک‌سو قیمت مسکن سر به فلک گذاشته و از سوی دیگر مایحتاج اولیه‌ی مردم نایاب و بلکه کمیاب شده است، تو توقع داری جناب ساربان – که مسئول هدایت سیستم اجرایی و اقتصادی مملکت است – فقط به خاطر این‌که بار تو افتاده است، کاروان را متوقف نماید؟ زکی خیال باطل!

با این‌همه بدان و اگاه باش که نباید امید خودت را از دست بدهی و تا آخرین قسمت، تلاش و کوشش نمایی. همچنین به یاد داشته باش که چهره‌ی خاکی و نمِ چشم کسی را تحقیر نکنی، چرا که چرخ بسیاری از سایت‌ها از همین طریق می‌چرخد و برای مثال همین سایت فیروزه هم از این طریق به حیات طرب‌انگیز خود ادامه می‌دهد.

در ادامه به بازی شطرنج روی می‌آوری و سعی می‌کنی با شاه خود، رخ حریف را بزنی. اما وزیر او مدافع رخ است و تو باید نخست پیاده‌ی خانه‌ی f5 را حرکت دهی و اسب حریف را تهدید نمایی و پس از حرکت او، از فضای ایجاد شده استفاده نموده و فیلت را از آچمز بیرون آورده و با آن پیاده‌ی بی‌دفاع خانه‌ی b7 را تهدید کنی و با این حرکت انحرافی، وزیر حریف را به عقب‌نشینی و دفاع از پیاده‌ی یادشده وادار کنی و بعد از آن با کیش‌های بی‌هدف و مکرر خود، حریف را گیج نمایی و بعد از آن‌که گیج شد و حرکت اشتباهی انجام داد، با شاهت رخ او را بزنی.

پس ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که هر سختی مقدمه‌ی آسانی است و به یاد داشته باش که اگر بازی ایام تو را غافل کند، مثل بلبل و طوطی یاد شده بدبخت می‌شوی. پس همیشه به یاد خدا باش و قبل ار هر حرکت فکر کن و سعی کن تکنیک‌های آخر بازی را نیز بیشتر مطالعه کنی.


 

حواله و شاه تندحمله

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت
در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
بر آستان میکده خون می‌خورم مدام
روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
هرکو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن‌دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود
آن شاه تند حمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود

❋ ❋ ❋

ای صاحب فال! دیشب به خواب می‌روی و خواب خوبی می‌بینی. در خواب می‌بینی که یک عدد پیاله در دست داری. در خواب برای تعبیر خوابت به نزد فال‌گیر می‌روی و فال‌گیر تو را به مراکز دولتی حواله می‌دهد. چهل سال بعد با در دست داشتن اصل حواله به سراغ مراکز دولتی می‌روی و در آن‌جا می‌بینی که بیهوده چهل سال صبر کرده بودی و اگر همان موقع به دیدار مردمی رفته بودی بعد از دو سال به مراد دل خود رسیده بودی. خاک بر سرت. مراد دل تو نافه‌ای بوده است که از چین وارد می‌شود و در طی این چهل سال روابط کشور ما با چین به سردی گراییده و دیگر نافه در بازار موجود نمی‌باشد… .

در هنگام سحر از خواب ببیدار می‌شوی و احساس می‌کنی که خیلی خمار هستی. در همان هنگام می‌بینی همان پیاله که دیشب در خواب دیدی کنار بالشت است و روابط دولت نیز با چین برقرار است و نفس راحتی می‌کشی. داخل پیاله را نگاه می‌کنی و می‌بینی داخل آن می ریخته شده است. زنهار که از آن می تناول نکنی چون این یک امتحان الهی است و اگر در این امتحان مردود شوی خیلی زشت است. حتی اگر مجبور شوی خون تناول کنی این کار را بکن اما به آن پیاله دست نزن.

بدان و آگاه باش که هرکس که مهر بکارد از خوبی گل می‌چیند و هرکس که مهر نکارد و از خوبی گل نچیند مثل این است که در جایی که باد شدید می‌وزد نگهبان باشد و از یک لاله نگهداری کند. پس به یاد داشته باش همواره و در هرجایی که هستی مهر بکاری و از خوبی گل بچینی و به یاد خدا باشی. در هنگام صبح از خانه بیرون می‌آیی و به طرف باغ حرکت می‌کنی. در آن‌جا مرغ سحر را می‌بینی که مشغول آه و ناله است. به او توجهی نمی‌کنی و یک بیت از شعر دلکش حافظ را می‌خوانی که در مدح شاه گفته شده است و خیلی خوب است. باید توجه کنی که منظور از این شاه آن شاه است که همواره تند حمله می‌کند و در روز معرکه خورشید شیرگیر در پیش او کمتر از یک غزاله است و شاه دیگری منظور نمی‌باشد.


 

مراد و نظر و کرم و صمد

امید مهدی نژاددلی که غیب‌نمای است و جام‌جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه‌ی دل
به دست شاه‌وشی ده که محترم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هرکه شش درم دارد
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدم عیب متهم دارد
ز سر غیب کس آگاه نیست، قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد؟
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبح‌دم دارد
مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه‌ی نظر و شیوه‌ی کرم دارد
ز جیب خرقه‌ی حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

❋ ❋ ❋

شرح: ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که دلی که می‌تواند عالم غیب را نمایش دهد و توانایی‌هایی چون برخی مجموعه‌ها و مجریان صدا و سیما دارد، که در ایام ماه مبارک رمضان با نمایش عالم غیب و فرشتگان و شیطان و ماوراءالطبیعه دیگران را به راه راست هدایت می‌کند، چرا باید به خاطر یک انگشتر که بر اثر باد و باران و یا با استفاده از برنامه‌ی فتوشاپ از بین می‌رود غصه بخورد؟ در نتیجه نباید خزینه‌ی دلت را به خط یا خال متکدیان بدهی؛ بلکه باید آن را به دست حاکم شهر «وشی» بدهی که از آن به خوبی و با احترام و تحت مراقبت‌های امنیتی محافظت نماید. بدان که همه‌ی درختان تحمل پاییز را ندارند و تنها برخی درختان همیشه‌سبز از قبیل سرو و نیز کاج سوزنی می‌توانند در پاییز سبز بمانند. اگر مثل آن‌ها پاییز و زمستان را تحمل کنی به زودی بهار از راه می‌رسد. بهار فصل طرب و شادمانی است و هرکس که حتی شش هزار تومان دارد باید آن را در پای قدح بگذارد و یا برای اطمینان بیشتر به بانک بسپرد. علی‌الخصوص بانک‌های خصوصی که از ۱۷ تا ۲۰ درصد سود علی‌الحساب می‌دهند. همچنین می‌تواند سپرده‌های خود را به طلا تبدیل کند و در راه‌های غیرمجاز مورد مصرف قرار دهد که البته اگر چنین کاری بکند توسط دوستان عقل‌کل مورد انتقاد قرار می‌گیرد که چرا سرمایه خود را به جای زمین و مسکن در راه‌های دیگر به کار انداخته است. اما بدان و آگاه باش که هیچکس از سر غیب آگاهی ندارد و هیچ‌کس نمی‌داند در آینده چه پیش خواهد آمد. چه‌بسا به واسطه سیاست‌های اصولی مسکن که از سوی دولت اجرا خواهد شد، بازار زمین و مسکن سر و سامان یابد و سرمایه‌ی عقل‌کل‌هایی که در زمینه‌ی زمین فعالیت می‌کنند، از میان برود. پس در نتیجه از قصه‌خوانی بپرهیز. تو همیشه لاف می‌زدی که مجردی و می‌توانی به دل‌خواه خود زندگی کنی، اما اکنون که در شرف ازدواج می‌باشی، باید در چند شغل (حدود صد شغل) فعالیت کنی و مایحتاج زندگی خود و خانواده را فراهم نمایی. پس لاف نزن و فعالیت کن. مراد، نظر، کرم و صمد از دوستان دوران سربازی تو هستند که اکنون از آن‌ها خبری نداری، اما گاهی از آن‌ها و خاطرات دوران سربازی یاد می‌کنی. آن‌ها را پیدا کن و از احوالات‌شان جویا شو.

در پایان ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که همواره از جیب خرقه خود مراقبت کنی تا کیف‌قاپان و زورگیران نتوانند از طرفی به شما هجوم آورده و شما را مورد سرقت قرار دهند. پس همیشه مواظب خودت باش و از برنامه‌های صداوسیما علی‌الخصوص ماوراءالطبیعه استفاده‌های لازم را بنما.


 

هوای نشیمن

امید مهدی نژادچل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم
کز چاکران پیرمغان کمترین منم
هرگز به یمن عاطفت پیر می‌فروش
ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم
از جاه عشق و دولت رندان پاک‌باز
پیوسته صدر مصطبه‌ها بود مسکنم
در شأن من به دردکشی ظن بد مبر
کآلوده گشت جامه ولی پاک‌دامنم
شهباز دست پادشهم این چه حالت است
کز یاد برده‌اند هوای نشیمنم
حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس
با این لسان عذب که خامش چو سوسنم
آب و هوای فارس عجب سفله‌پرور است
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم؟
حافظ به زیر خرقه قدح تا به کی کشی؟
در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم

❋ ❋ ❋

ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که الان چهل سال و بلکه بیشتر است که فقط لاف می‌زنی و در حالی‌که به پیرمغان می‌گویی «چاکرم» ولی هیچ‌گونه رفاقتی از خودت نشان نمی‌دهی. و این در حالی است که به یمن عاطفت، پیر می‌فروش (که منظور یک‌چیز دیگر است) هرگز ساغر خودش را از دلستر صاف و روشن تو خالی نکرده است. و این هم در حالی است که در محله‌ی «صدر مصطبه» که از محلات خوب و گران‌قیمت شهر می‌باشد برای خود و خانواده‌ات مسکن تهیه کرده‌ای. و این به‌خاطر یمن عاطفت دولت است که با سیاست‌های اصولی وضعیت مسکن را بهبود داده است. تو به‌خاطر آلوده‌بودن لباس معشوق شرعی و قانونی‌ات به او مشکوک شده و به او ظن بد می‌بری، اما باید بدانی که اگرچه لباس او آلوده شده است، ولی دامن او پاک است و تازه لباس او هم با شست‌وشو پاک می‌شود. اگر لباس او تیره است برای پاک کردنش از مشکین‌تاژ استفاده کن چراکه کیفیت آن تضمین شده است و باعث دوام بیشتر لباس خواهد شد. بدان که با کمی تمرین و ممارست می‌توانی شهباز دست پادشاه بشوی (که منظور از آن یک‌چیز دیگر است). ولی همیشه با یاد داشته باش که هوای نشیمن خود را داشته باشی چون دنیا وفا ندارد و هرلحظه ممکن است تو را از یاد ببرند و برای نشیمنت مشکلی پیش بیاید. واقعاً حیف است کسی مثل تو که مثل بلبل انگلیسی حرف می‌زند در این قفس استبدادزده بماند و مجبور باشد با این زبان عذاب‌آور صحبت کند. آب و هوای این مملکت (که منظور یک‌چیز دیگر است) خیلی بد است و تو باید گرین‌کارت خود را گرفته و از این خراب‌شده بروی. اما نخست باید یک همراه خوب پیدا کنی و همچنین امتحانات معادلات دیفرانسیل خود را با موفقیت بدهی و سپس در امتحان تافل شرکت کنی و در آن‌جا هم مثل بلبل حرف بزنی تا خارجی‌ها تو را ببینند و خوش‌شان بیاید و تو را به هلند یا سوئد یا گوانتانامو معرفی نمایند. پس به یاد داشته باش که همیشه باید بدانی تا کی باید قدح خود را در زیر خرقه بکشی. اگر این نکته را ندانی ممکن است کسی پرده را بکشد و معلوم شود که داری چه کار می‌کنی. پس کماکان به یاد داشته باش که هیچ‌وقت کار بد نکنی و همیشه به یاد همه‌چیز باشی.


 

پیغام سروش

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
کز شما پنهان نشاید کرد راز می‌فروش
گفت: آسان گیر بر خود کارها، کز روی طبع
سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت‌کوش
وآنگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط‌زنان می‌گفت: نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت گوش
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
زآنکه آن‌جا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد
آصف صاحب‌قران جرم‌بخش عیب‌پوش

❋ ❋ ❋

ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که یک فرد کاردان و باهوشی که از دوستان من است، دیشب به من حرفی زد. از آن‌جا که راز فروشنده می (در این‌جا دلستر لیمویی) را نمی‌شود از شما پنهان کرد من به شما می‌گویم. او به من گفت که همه‌ی کارها را بر خودت آسان بگیر، چراکه دنیا خودش به طور طبیعی کارها را بر کسانی که سخت‌گیر و سخت‌کوش هستند سخت می‌گیرد. دوست من بعد از این که این حرف را زد به من یک جام داد. این جام بسیار درخشان بود، به طوری که از برق جرقه‌ی آن خانمی به اسم زهره شروع به حرکات موزون کرد و در حین حرکات موزون به همه می‌گفت «نوش» و همه شیشه‌ی دلستر خود را نوش جان نمودند. پس بدان که تو هم باید هرگاه دچار زخمی در بدن خود شدی به کسی نشان ندهی و اگرچه دلت از دست آن خون است همیشه لبخند بزنی و امید و نشاط داشته باشی. همیشه به یاد داشته باش که رمزها و نکات مهم را به آشناها می‌گویند و تو تا وقتی آشنا نباشی نمی‌توانی آن‌ها را بشنوی. به‌خصوص مباحث مربوط به قبض و بسط تئوریک شریعت و از آن مهم‌تر بسط تجربه‌ی نبوی چیزی نیست که اگر نامحرم باشی بتوانی آن را درک کنی. پس سعی کن تا از هر طریق که شده، با متولیان امور آشنایی حاصل کنی تا پیغام‌های مربوطه را دریافت نمایی. ای پسر! نصیحت مرا گوش کن و هیچ‌گاه غم دنیا را نخور. دنیا دو روز یا کمی بیشتر است و ارزش غصه خوردن ندارد. وقتی به محوطه عشق وارد شدی از هیچ‌یک ار اعضای خود استفاده نکن و فقط تماشا کن و گوش بده. این کار به صلاح تو نزدیک‌تر است. به این ترتیب هیچکس تو را به خودفروشی متهم نخواهد کرد. اگر هم خواستی یک حرف ضروری بگویی قبل از آن فکر کن و بعد سخن بگو. همیشه به یاد خدا باش و حرف نزن.


 

بر سر دوراهی

امید مهدی‌نژاردانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وآنجا به نیکنامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سرّ عشق‌بازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت، کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یارب به یادش آور درویش پروریدن

ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که آیا می‌دانی که دولت عبارت از چه چیز می‌باشد؟ دولت عبارت از این است که دیدار یار و معشوق شرعی و قانونی خود را تماشا کنی و حتی اگر در کوچه‌ی آن‌ها به تکدی‌گری هم مشغول شوی به‌تر از این است که به مشاغلی از قبیل مدیریت و ریاست بپردازی. و همچنین بدان و آگاه باش که دوستی و رفاقت یک گوهر ارزشمند است که باید از آن محافظت جدی بنمایی و حتی اگر دوستی داری که خلاف و جانی است، نباید از او ببری، بلکه باید از طریق دوستی و مرام او را هدایت کنی. دوست داری به پارک (بوستان) بروی و در آن‌جا مثل غنچه پیراهن خود را پاره کنی و در آن‌جا از مظاهر طبیعت استفاده کرده و از طریق آن‌ها عشق خود را به یار خود ابراز نمایی. اما اول باید لب یار شرعی و قانونی خود را ببوسی، چرا که اگر این کار را انجام ندهی بعداً افسوس خواهی خورد و به همین خاطر دست و لب خودت را گاز خواهی گرفت. در ادامه بر سر یک دوراهی قرار خواهی گرفت. مراقب باش که بر سر آن دوراهی در فرصت مناسب با یار خود صحبت کنی. چراکه اگر بدون توجه از این دوراهی عبور کنی ممکن است دوباره یار خود را نبینی و مجبور شوی دوباره دست و لب خود را گاز بگیری. فردی در زندگی شما هست که نام او یحیی است و در خانه شاه یحیی صدایش می‌زنند. او بر اثر غفلت شما را از یاد برده است. از خداوند بخواه که او دوباره به یاد تو بیفتد و رسم و مرام درویش‌پروری را درباره‌ی تو رعایت کند. سعی کن همیشه به یاد دوستان باشی و هیچ‌گاه کاری انجام ندهی تا مجبور نشوی برای بار سوم دست و لب خود را گاز بگیری. همیشه به یاد خدا باش و از او مدد بخواه.


 

جوان‌گرایی در قسمت‌های ازلی

امید مهدی‌نژادنصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آن‌چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم
که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر
چو قسمت ازلی بی‌حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر
بیار ساغر درّ خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر
می دو ساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر

ای صاحب فال! من تو را نصیحتی می‌کنم. پس نصیحت مرا بشنو و این‌قدر بهانه نیاور. و همیشه هرگاه ناصح و مشفق چیزی به تو بگوید آن را بپذیر و اجرا کن. نصیحت من این است که جوان‌گرایی را سرلوحه‌ی افکار و سیاست‌های خود قرار بده و از مشاهده نشاط و امید که در روی جوانان وجود دارد استفاده کن. چرا که عالم، پیر و فرسوده است و میلیاردها سال از عمر او می‌گذرد. جوان‌گرایی باعث می‌شود بازده کاری تو بالا برود و روحیه‌ی جوانی در تو افزایش پیدا کند. بر اثر افزایش روحیه‌ی جوان‌گرایی به هنر و از جمله موسیقی علاقه‌مند خواهی شد و سعی خواهی کرد دردهای خود را با استفاده از سازهای موسیقی بیان کنی. اما دقت کن که ساز خود را از فروشگاه معتبر تهیه کنی و سازِ «بخوان» انتخاب نمایی.

در زمانی که تو حضور نداشتی قسمت‌های ازلی را انجام دادند و تو نتوانستی همه‌ی آن‌چه را که می‌خواهی تهیه نمایی. اما هیچ‌گاه از سهم خود گله نکن چرا که کار بدی است. نگار تو که اسم او خانم لاله می‌باشد یک خال در صورت خود دارد که از بین نمی‌رود. خال او جزو قسمت‌های ازلی او بوده و نباید سعی کنی آن را با عمل جراحی یا کار دیگری از بین ببری.

دوست تو که نام او کرم آصفی می‌باشد در کار معاملات درّ خوشاب می‌باشد. اما یکی از دوستان دیگرت به او حسادت می‌کند اما ناگهان خودش در قسمت‌های ازلی گرفتار شده و می‌میرد. او یک دختر چهارده ساله دارد که تو بر اثر افزایش جوان‌گرایی به او علاقه‌مند می‌شوی. اما باید صبر کنی تا او به سن قانونی برسد و به طور شرعی و قانونی با او ازدواج کنی. چهار سال بعد تو با او ازدواج می‌کنی و با همه دوستان خود که برخی صغیر و برخی دیگر کبیر هستند قطع رابطه می‌نمایی. سپس برای ماه عسل به بزمگاه خود در لواسانات می‌روید. در آن‌جا پس از چند روز از اعمال گذشته خود پشیمان شده و تصمیم می‌گیری توبه کنی. اما ساقیان کمان ابرو تو را با تیر می‌زنند و از دنیا می‌روی. خدا رحمتت کند. پس به یاد داشته باش که هرگاه ناصح و مشفق تو را نصیحت کردند آن را بپذیر و اجرا کن تا به این ماجراها دچار نشوی.


 

توبه‌ی حافظ بشکست!

امید مهدی نژادزلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان
نیمه‌شب مست به بالین من آمد بنشست
سر فراگوش من آورد و به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده‌پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند به ما تحفه جز این روز الست
آن‌چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره‌گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

شرح:
ای صاحب فال بدان و آگاه باش که به زودی یار و دلدارت به نزد تو خواهد آمد. در نیمه‌شب یکی از روزهای گرم تابستان در حالی که قطرات عرق بر صورت او وجود دارد و یقه‌ی پیراهن او البته در زیر مانتو برای رهایی از گرما باز است و شعری در قالب غزل می‌خواند و یک صراحی در دست دارد. هر کس نرگس او را ببیند عربده زده و کسی که لبش را ببیند افسوس می‌خورد. تو در بستر بیماری هستی و او در حالی که از باده محبت مست می‌باشد به عیادت تو می‌آید و چون در عین این‌که از قدیم به هم علاقه داشته‌اید هنوز نامزدی خود را اعلام نکرده‌اید به طوری که دیگران متوجه نشوند در گوش شما می‌گوید که اگر بخوابی برای سلامتی‌ات مفیدتر است. سپس از باده‌ای که شب گرفته است و باده محبت می‌باشد به شما می‌دهد و تو آن باده را خورده و از بستر بیماری بلند می‌شوی. سفری در پیش خواهی داشت و در این سفر با زاهدی همراه خواهید بود، اما در میانه‌ی راه او بر شما که مشغول درد کشیدن می‌باشید خرده می‌گیرد و برای همین شما او جدا می‌شوید و به او می‌گویید که در روز الست (والنتاین) این تحفه (کادو) را دریافت کرده‌اید و چیز دیگری دریافت نکرده‌اید. کسی در پیمانه شما چیزی می‌ریزد و شما آن را می‌نوشید. این نوشیدنی یا از نوع خمر بهشتی بدون الکل است و یا از نوع باده مست الکل‌دار. شما از آن فرد درباره نوشیدنی سؤال می‌کنید و او جوابی نمی‌دهد. برای همین از پیمانه می‌نوشید که از آن‌جا که به وظیفه شرعی خود عمل کرده و جنس نوشیدنی مذکور را پرسیده‌اید مأجور خواهید بود ان شاء الله. در این میان ناگهان یک جام می به شما می‌خندد و به طور همزمان زلف خانم نگار گره می‌خورد و این دو امر موجب می‌شود که شما بر اثر غفلت توبه خود را بشکنید. اما خدا همواره توبه‌پذیر است و شما می‌توانید بار دیگر توبه کنید و به سوی درگاه الهی برگردید. پس همیشه به یاد داشته باش که خدا حاضر و ناظر بر اعمال توست و هرچه سریع‌تر نامزدی خود را با نگار به عقد شرعی یا قانونی دربیاور که به صلاح شما نزدیک‌تر است.


 

باد شرطه برخاست!

امید مهدی نژاددل می‌رود ز دستم صاحب‌دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

حافظ به خود نپوشید این خرقه می‌آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

شرح:
ای صاحب فال! بدان و آگاه باش که به زودی دلت را از دست خواهی داد و عاشق و دلداده‌ی صاحب‌دلی خواهی شد. پس از خدا بخواه که دردت را کاهش دهد و تحمل بار عشق را بر تو آسان کند. این راز را با کسی در میان مگذار چرا که اگر چنین کنی رازت آشکارا خواهد شد. اما اگر رازت آشکارا شد اندوهگین مشو و با والدینت به خواستگاری معشوق برو. معشوق به همراه پدر و مادرش در دبی اقامت دارند. سفری به دبی در پیش خواهی داشت. خودت را برای این سفر مهیا کن. پاسپورتت را بگیر و اگر آشنا نداری توی صفی که جلوی درب سفارت امارات تشکیل شده است زنبیل بگذار. در سفارت به آقای ابوجاسم سلیمان مراجعه کن. کارت را راه خواهد انداخت. خطوط هوایی ناامن است پس با کشتی سفر خواهی کرد. در این سفر کشتی شما در معرض خطر قرار خواهد گرفت. ناوهای آمریکایی شما را اشتباهن هدف قرار خواهند داد و کشتی شما خواهد شکست. اما نگران مشو که شرطه‌های دبی به یاری شما خواهند شتافت و شما را از آب خواهند گرفت و به دیدار پدر و مادر یار خواهند رساند. وقتی به دبی رسیدی از مزایای آن استفاده نکن و بدون این‌که به اطراف نگاه کنی به خانه‌ی معشوق برو. پدر و مادر معشوق از تو استقبال گرمی خواهند کرد. آن‌ها تو را به غلامی خود خواهند پذیرفت و وصلت‌تان سر خواهد گرفت. آن‌ها از تو مهریه نخواهند گرفت و ده روز و ده شب در یکی از هتل‌های مجلل برایتان مجلس عروسی راه خواهند انداخت. به این ترتیب شما داماد یک خانواده ثروتمند خواهید شد اما یادت باشد که نباید رفقای فقیر دوران مجردی را فراموش کنی. به رفقایت برس و به آن‌ها نیکی کن که فرصت از دست خواهد رفت. در این راه دشمنانی پیدا خواهی کرد. با آن‌ها مدارا کن و هرگز از دستشان به مراجع قانونی شکایت نکن. در ادامه بر اثر نیکی زیاد به جای یاران، ورشکست شده و تنگدست خواهی شد. معشوق تقاضای طلاق می‌کند و تو را با مشکلات و تنگدستی‌ها تنها می-گذارد. اما به‌جای این‌که زانوی غم در بغل بگیری و حسرت گذشته را بخوری زانوی غم در بغل نگیر و حسرت گذشته را نخور. بلکه در حال تنگدستی هم به عیش و عشرت از راه‌های مشروع و موقت اقدام کن. در ادامه با یک فرد آذری برخورد خواهی کرد که فارسی را مثل بلبل صحبت می‌کند. او با صحبت‌های خود عمری دوباره به تو می‌بخشد چرا که او یک رند است که بر خلاف رندان دیگر پارسا هم می‌باشد. در نتیجه تو را از عیش و عشرت منع می‌کند. به حرف او گوش کن چرا که او خیر تو را می‌خواهد. در نهایت او به تو یک خرقه (پالتو) می‌پوشاند که اندکی می‌آلود است. اگر کسی به تو اعتراض کرد بگو که این خرقه را خودت نپوشیدی و کسی دیگر به تو پوشانده است. در این صورت کسی با تو کاری نخواهد داشت. همواره به یاد محبت و معنویت باش و هیچ‌گاه کار بد نکن.


 

مانیفست شعر ناب فاخر

امید مهدی نژادبر قاطبه ادب‌دوستان و هنرشناسان ایران عزیز همیشه اسلامی روشن است که شعر شکوهمند پارسی که میراث گران‌سنگ پیشینیان پارسای ماست گوهری نایاب و نامیراست که در گذر از خزان زمان به دست ما رسیده و شکوفندگی بازآغازیده است. شعر موهبتی الهی است که فرشته الهام در قلب هرکس که عشقش کشد داخل می‌کند، شعر جوششی الهی است و نمی‌توان آن را با چیزهای دیگر قیاس کرد. با این حال شعر، این گوهر کمیاب، در روزگار ما توسط شاعران دیگر (غیر از ما) مورد برخی به ظاهر نوآوری‌های در باطن مخرب قرار گرفته است. این شاعران بدون توجه به رنگ و بوی جاودان شعر فارسی که در طول تاریخ چون گوهری پاک صیقل خورده و درخشان گشته و به ما پیوسته است، می‌کوشند در مسیر شعر فارسی تغییر ایجاد کنند. اگر نبود بار امانت پاسداری از شعر پارسی که بر دوش ما نهاده است دم نمی زدیم و با تواضع همیشگی شاعران فاخر این سرزمین به شرکت در کنگرات ادبی و اخذ مسکوکات بسنده می‌نمودیم. اما از آن‌جا که این تیشه می‌رود تا بر پیکره این درخت کهنسال فرود آید و ساحت زبان فارسی و تفکر اساطیری این سرزمین را نابود فرماید، خلاف خلق وخوی نهادینه شاعران که از کنار مسائل به کرامت می‌گذشته اند قلم برگرفته‌ایم تا در راستای حمایت از شعر ناب و فاخر این سرزمین مانیفست شعر ناب فاخر را اعلام داریم.

ما بر آنیم که شعر را از برای تاریخ می‌گویند، نه از برای زمان فانی و گذرای حال. شعر گوهری جاودان است که تنها گوهریِ تاریخ می‌تواند قدر نایاب آن را دریابد و بر تارک اندیشه بنشاند. مردم فاخر این سرزمین باستانی نیز همواره شعری را پسندیده و بر لوح خاطر تابناک خود حک کرده‌اند که از ورای مسائل زمان به ازلیت و ابدیت کلام اندیشیده باشد. اگرچه شعر فاخر از به‌به و چه‌چه مردمان کوچه و بازار نفس می‌گیرد و زندگی می‌آغازد، اما این زمان جاری اساطیری است که ارزش آشکار و نهان شعر فاخر را در فراخنای زمان به تصویر می‌کشد.

شعر ناب آن است که از ورای معانی ظاهری به بی‌معنایی اساطیری شعر فارسی نزدیک شده باشد. شعر ناب و فاخر همچون هر شعر ناب و فاخر دیگری قابل صدق و کذب نیست و در بی‌معنایی سیال اساطیری تفکر عرفانی ایرانی غوطه‌ور است. شعر ناب و فاخر بدون آن‌که اشاره‌ای به وقایع زودگذر و فانی در زمان داشته باشد خاطره شکوهمند مردمان را به تماشا می‌نشیند. شعر ناب و فاخر احساس و عاطفه رشک برانگیز مردمان ناب علی‌الخصوص قشر نسوان را هدف می‌گیرد و روح آنان را به تعالی می‌کشد. و در یک کلام شعر ناب بدون آن‌که به ساحت اخلاق عمومی و امنیت اجتماعی خدشه‌ای وارد کند تقدیس‌گر زیبایی‌های نهفته در این قشر ملکوتی است. لذا ما شاعرن ناب و فاخر هم‌روزگار اعلام می‌داریم تنها شعر ناب و فاخر است که می‌تواند ناجی و منجی زبان و ادب پارسی از زبان‌ها و ادب‌های بیگانه باشد و مؤلفه‌های اساسی شعر ناب و فاخر را به شرح زیر اعلام می‌داریم:

مهربانی و مهرورزی و مهراندیشی و پرهیز از مسائل مبتلا به و مناقشه‌برانگیز سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و در یک کلام غیرادبی پرمعنایی، بی‌معنایی و چندمعنایی اساطیری و پرهیز از تک‌معنایی و بامعنایی صریح
پرهیز از امکان صدق و کذب و نزدیکی به سیالیت عرفانی در معما
توجه به قشر فاخر نسوان و هدف‌گیری ذوق و سلیقه متعالی این قشر فرهیخته
توجه به عاطفه بشری در عین عدم عدول از مزر اخلاق و امنیت اجتماعی
توجه به تاریخ و آیندگان در عین به‌به‌انگیزی متعالی کوچه و بازار
موارد متعدد دیگر.

امید که کلیه شاعران فاخر و متعادل با پیروی از اصول چندگانه فوق و یاری رساندن به جریان شعر ناب فاخر، پیشاپیش نحله‌های غیرفاخر ایستاده و موجبات رشد و تعالی ادب ایران زمین را فراهم آورند. همچنین به زودی با همکاری کلیه نهادهای فرهنگی کشور، به زودی نخستین کنگره شعر ناب و فاخر را برای حمایت از این جریان و حامیانش، و با جوایز فراوان برگزار خواهیم کرد.