فیروزه

 
 

غوغای پنهانی کنید

نبش المقابر فی شرح الاشعار المعاصر

اول آغاز:
بر آن شدیم تا دیگربار به شرح رموز پنهان و اسرار نهفته‌ای بنشینیم که در فراخنای شعر پارسی از قدیم تا اکنون، جویندگان طریقت، دلدادگان حقیقت و واماندگان شریعت را راهنماست و در پس الفاظ و اصوات، همچون چراغ راه سعادت، کحل بینش نظروران به خود اختصاص می‌دهد. رموز و اسراری که از چشم افراد عامی پنهان و دیده رمزبین و هوش سِرپژوه آن را در می‌یابد. اشعار عرفانی، چه در گذشته و چه در معاصر، سرشار از نکات و رموزند که در اکثر اوقات و احوال بی‌اراده شاعر بر زبان وی جاری و سرایندگان اشعار نیز از آن غافل‌اند. و این کار شارح آگاه به اسرار و احوال است که پرده از شواهد قدسی بردارد و جمال حقیقت آشکار نماید. ادامه…


 

خورشید در زنبیل

هرگز نمیرید
وقتی خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی مشهور به فالنامهٔ حافظ در شش هفت قرن پیش از این، پیش‌بینی کرده بود کسانی که دل‌شان به عشق زنده است نمی‌میرند، هرگز تصور نمی‌کرد روزی روزگاری در ابرشهری به نام تهران، شهرداری و سازمان بهشت زهرا با ساختن قطعه‌ای به نام هنرمندان، تسهیلات لازم را برای مردن کسانی که دل‌شان به عشق زنده است فراهم می‌کنند و با تهیه دیدن فضایی مصفا، دغدغه مردن را از دل‌زنده‌های این مرز و بوم بزدایند.

اما مدتی است معلوم شده سعی حافظ و دل باطل بوده و از این به بعد از این خبرها نخواهد بود. ماجرا از این قرار است که پس از درگذشت یکی از هنرمندان سازندهٔ ساز، قطعه مزبور، چهار میلیون تومان از بازماندگان متوفی مطالبه می‌کند و در نهایت معلوم می‌شود که نهادی که پیش از این بابت هر قبر چهار میلیون تومان به شهرداری پرداخت می‌کرده، اعلام کرده که دیگر از این ولخرجی‌ها نخواهد کرد و از این به بعد بازماندگان هنرمندان باید خودشان دست به جیب شوند و هزینه قبر را بپردازند. ادامه…


 

نمایشگاه در اوین

شبستان اصلی، راهرو ۱۲، سلول انفرادی ۸
یک شباهتی که آدم‌های فرهنگی با آدم‌های سیاسی دارند این است که هردو فریق دوست دارند وارد مقوله روبه‌رویی شوند. یعنی آدم‌های سیاسی دوست دارند در مقولهٔ فرهنگ ورود کنند و آدم‌های فرهنگی دوست دارند در مقولهٔ سیاست داخل شوند. از آن‌طرف، یک فرقی که آدم‌های سیاسی با آدم‌های فرهنگی دارند، این است که آدم‌های سیاسی وقتی وارد مقولهٔ فرهنگ می‌شوند، دست به طلا بزنند تبدیل به بوق می‌شود. مثلاً […] و […] و […]. اما آدم‌های فرهنگی وقتی به مقوله سیاست ورود می‌کنند، دست به بوق‌ می‌زنند از تویش طلا در می‌آید. مثلاً آقای حداد عادل. ایشان از آنجا که یک عنصر فرهنگی است که وارد سیاست شده، حرف‌های حساب می‌زند. از قبیل آنکه گفته زندان اوین مکان خوبی است برای آنکه تبدیل به نمایشگاه کتاب بشود. ایشان لااقل دو دلیل هم برای مناسب بودن این تبدیل برشمرده‌اند. اول آنکه زندان اوین پارکینگ خوبی دارد، و دوم این‌که وسعت زندان اوین برای تبدیل شدن به نمایشگاه فاز می‌دهد. در مورد دلیل دوم، باید بگوییم واقعاً توقع نداشتیم ایشان این‌طور با بوق‌ها هم‌صدا شود و زندانی که را کلاً پنجاه شصت‌تا زندانی چکی و مهریه‌ای و مواد مخدری دارد، آن‌قدر وسیع جلوه دهد که جان بدهد برای نمایشگاه شدن. در مورد دلیل اول هم حرفی نباید بگوییم. ادامه…


 

شیش بعد از ظهر

از این پس تقریباً هرچند وقت یک‌بار مروری داریم بر بی‌اهمیت‌ترین اخبار فرهنگی و هنری چند وقت گذشته. از آنجا که این مرور غالباً بین ساعت‌های یک ظهر تا چهار بعد از ظهر انجام می‌گیرد نام این ستون را «شیش بعد از ظهر» گذاشته‌ایم. امید که استفاده گردد.

کفران نعمت و موارد دیگر
در خبرها آمده بود که بهمن قبادی کارگردان خیلی خیلی سرشناس جهانی که در بر حسب اتفاق در ایران به دنیا آمده است، دارد فیلم جدیدش را جلوی دوربین می‌برد. تا اینجای کار را خدا به خیر گذرانده است، اما از اینجا به بعدش واویلاست. اول اینکه اسم فیلم جدیدش «آخرین شعر کرگدن است». اگر اقبال یار بهمن قبادی باشد، انجمن شاعران ایران و قائم‌مقام وزارت ارشاد در امور شعری و دفتر شعر مرکز آفرینش‌های ادبی، به این توهین به مقام شعر و شاعری اعتراض نخواهند کرد. اما باز اگر می‌بود «آخرین مجموعه شعر قناری» یا «جشنواره شعر طاووس‌ها» یا لااقل «شب شعر پلنگ» البته بهتر بود و خدا را خوش می‌آمد. درست است که حیوان حیوان است، اما از قدیم در قفس کسی کرکس و کرگدن و موجودات مهیب دیگر نبوده است. اما این شعر آخر کرگدن، بازیگر مورددار نیست که نداشته باشد: بهروز وثوقی مشهور به ب. و. ، داریوش اقبالی مشهور به داریوش، آرش نداف مشهور به آرش و از همه فجیع‌تر مونیکا بلوچی مشهور به مالنا. یعنی فقط شهره آغداشلوی مشهور را کم داشت. ادامه…


 

شرح اباطیل

 
عاقبت طوطی من لال در آمد از کار
چلهٔ چلچله‌ام کال در آمد از کار
ارفع کرمانی

با بسی قال و بسی قیل در آمد از کار
غزلم یخ زد و قندیل در آمد از کار

پیش از این، شعر من این‌گونه که آشفته نبود
این یکی شرح اباطیل در آمد از کار
ادامه…


 

طرب اندر طرب

امید مهدی‌نژاد

۱۰ نکته برای علاقه‌مندان به خواننده شدن، نوازنده شدن و آهنگساز شدن

۱. اولین گامی که عمدهٔ خواننده‌ها ـ‌ علی‌الخصوص خواننده‌های پاپ ـ برای خواننده شدن برداشته‌اند، قهر با مادر است. این قهر بابهانه یا بی‌بهانه، زمینه را برای شکوفایی استعداد خوانندگی انسان آماده می‌کند. فردی که با مادرش قهر کرده، یک خوانندهٔ بالقوه است. ادامه…


 

آنجلینا جولی شدن

امید مهدی‌نژاد

چهارده توصیه برای بازیگر شدن و بازیگر ماندن

۱. پررو باشید. اساس‍اً در شرایط فعلی برای بازیگر شدن به‌جز «رو» به هیچ‌چیز دیگر نیاز ندارید. «رو»داری شرط لازم و کافی بازیگر شدن است و چیزهایی که دربارهٔ استعداد و تحصیلات و تجربه و خاک صحنه می‌گویند، کشک محض محسوب می‌شود. ادامه…


 

با فرشتهٔ الهام در اتاق خلوت

امید مهدی‌نژاد

(۱۵ نکته برای شاعر شدن)

۱. ملزومات اساسی شعر گفتن قلم و کاغذ هستند. اما ممکن است در برخی از حالات و مواقع، به ملزومات فرعی شعر گفتن هم نیاز پیدا کنید. برخی از ملزومات فرعی شعر گفتن عبارتند از: شمع، گل، پروانه، دواوین شاعران سلف، علف، سیگار، زیرسیگاری و در مورد شعرهای خاص، منقل. این ملزومات را آماده کنید تا در مواقع شعر گفتن از آن‌ها در اتاق خالی استفاده کنید. ادامه…


 

نبش المقابر فی شرح الاشعار المعاصر/ الثالث

امید مهدی نژادشعری که می‌خوانید، روایتی است شگفت‌انگیز از اتفاقاتی ماورایی که در جهانی به وسعت یک اتاق -‌که خودش می‌تواند از برای خودش مرکز جهان باشد‌- رخ می‌دهد. این سلسله اتفاقات در حالی رخ می‌دهد که راوی، زن جوانی که در اتاق با یک سگ سپید گچی تنهاست و محاکاتی لایزال میان او و سگ سپید گچی برقرار است، خود را با جهانی سرشار از بی‌پناهی و بیهودگی روبه‌رو می‌بیند. بیهودگی‌ای فراگیر که بر اثر فقدان آزادی در جهان پیرامونی و سلطه بی‌چون و چرای قواعد دست و پاگیر سنتی متصلب بر زن شرقی تحمیل شده است. روایت لحظه به لحظه این ماجراها، خواننده را به دنیایی غریب و انتزاعی پرتاب می‌کند که خارج شدن از آن کار هرکسی نیست. با هم این روایت را مرور می‌کنیم و سعی می‌کنیم به نوبه خود در سیر اتفاقات آن سهیم باشیم.

یک عمر انفجار، بدون صدا و دود
حق‌السکوت شاهد آن ماجرا نبود
خائن‌ترین مسلحِ این خاطره منم
بر تن سپر به سر هذیانِ کلاه‌خود
من در خشابِ تفته و ارزانِ اعتراف
بندم به بند تیغ، رهایم ز بند ناف
امشب تقاص می‌دهم این تکه شعر را
یک مشت اعتراف چرند و گپ گزاف
آن‌شب پس از تلاش برای شروع شعر
من در کنار آینه‌ها منفجر شدم
تنها سگ سپید گچی در اتاق بود
تا بی‌نهایت هیجان منکسر شدم
اندام خشک ترجمه آخرین کتاب
روی زمین، کنار کمد تکه تکه شد
تندیس آهنین زمان از وسط شکست
تکرار ترد ثانیه‌ها لکه لکه شد
شاعر: اندیشه فولادوند

۱
یک عمر انفجار، بدون صدا و دود
حق‌السکوت شاهد آن ماجرا نبود

مدتی مدید به اندازه یک عمر آزگار، بدون اینکه صدا و دودی تولید بشود به طور ناگهانی ترکیدن. با این حال کسی که آن ماجرا [ماجرای منجر به ترکیدن] را مشاهده می‌کرد، حق‌السکوت نبود، بلکه یک نفر دیگر بود. حق‌السکوت پولی است که به طرف مقابل می‌دهند تا دست از عمل شنیعش بردارد و مزاحم نشود.

۲
خائن‌ترین مسلحِ این خاطره منم
بر تن سپر به سر هذیانِ کلاه‌خود

خاطره‌ای که الان دارم برای‌تان تعریف می‌کنم، مسلح‌های زیادی دارد که بعضی از آن مسلح‌ها خیانت‌کار هستند. اما خیانت‌کارترین مسلحِ آن‌ها من هستم. من، در حالی که بر تنم سپر است و بر سرم هذیان قرار دارد و کلاه‌خود هم معلوم نیست در این بیت چه‌کار می‌کند، ولی بعداً به تکلیفش رسیدگی خواهیم کرد، در اینجا حضور دارم.

۳
من در خشابِ تفته و ارزانِ اعتراف
بندم به بند تیغ، رهایم ز بند ناف

اعتراف یک خشاب دارد. خشاب اعتراف خشابی داغ و تفته است. همچنین خشاب اعتراف خشابی ارزان‌قیمت است که با کمترین بودجه نیز می‌توان آن را ابتیاع نمود. من در این خشاب تفته و ارزان‌قیمت قرار دارم؛ در حالی که بند من به بند یک تیغ متصل شده است و از بند ناف که در کودکی غذایم را از طریق آن دریافت می‌نمودم رها شده است که نشانهٔ بلوغ فکری و جنسی من می‌باشد.

۴
امشب تقاص می‌دهم این تکه شعر را
یک مشت اعتراف چرند و گپ گزاف

امشب شبی سخت است. من امشب این تکه شعر را به عنوان تقاص می‌دهم. این تکه شعر یک مشت اعتراف چرند و بی‌خود است که ابداً حقیقت ندارد و قابل استناد نیست، به همراه یک مشت صحبت خودمانی بی‌خود و بی‌ارزش که مصداق لغو نیز به شمار می‌آید.

۵
آن‌شب پس از تلاش برای شروع شعر
من در کنار آینه‌ها منفجر شدم

آن شب -‌که چند شب قبل از امشب بود و من در آن شب تلاش می‌کردم سرودن شعر را آغاز کنم‌- پس از تلاش برای اینکه سرودن شعر را آغاز کنم، در کنار آینه نشسته و مشغول استفاده از سشوار برقی بودم که ناگهان به طرزی ناگهانی ترکیدم.

۶
تنها سگ سپید گچی در اتاق بود
تا بی‌نهایت هیجان منکسر شدم

در آن شب و در لحظه ترکیدن ناگهانی‌من، تنها یک سگ سفید که از جنس گچ بود در اتاق حضور داشت. برای همین من پس از ترکیدن ناگهانی تا بی‌نهایتِ هیجان -‌که جایی است در آن سوی مرز وهم و گمان‌- دچار شکستگی مفرط تدریجی شدم.

۷
اندام خشک ترجمه آخرین کتاب
روی زمین، کنار کمد تکه تکه شد

آخرین کتابی که نوشته شده است (یا آخرین کتابی که خوانده‌ام) به شکل بدی ترجمه شده بود، به طوری که اندامش خشک بود و نیاز به روغن‌کاری هنری داشت. این کتاب ناگهان روی زمین افتاد و اندام خشکش در کنار کمد، این‌طرف‌تر از میز عسلی و روبروی ال‌سی‌دی تکه‌تکه شد و از بین رفت.

۸
تندیس آهنین زمان از وسط شکست
تکرار ترد ثانیه‌ها لکه لکه شد

اندام خشک ترجمه آخرین کتاب، روی یک تندیس از زمان، که داده بودم با آهن ساخته بودند، افتاد و تندیس آهنی به شکل ضایعی از وسط شکست. ثانیه‌ها به طرز ترد و شکننده‌ای در حال تکرار بودند که شکستن تندیس آهنین زمان روی آن‌ها افتاد و آن‌ها لکه‌لکه شدند. حالا کی‌می‌خواهد لکه‌های تکرار ترد ثانیه‌ها را بشورد؟

ادامه دارد…


 

نبش‌المقابر فی شرح الاشعار المعاصر/ الثانی

امید مهدی‌نژادمتن شعر:
ای عاشقان، ای عاشقان، دل را چراغانی کنید
ای می‌فروشان، شهر را انگور مهمانی کنید
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه‌اش
تا سر کشم من جرعه‌ای از ساغر و پیمانه‌اش
بزم است و رقص است و طرب، مطرب، نوایی ساز کن
در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن
مجنون بوی لیلی‌ام، در کوی او جایم کنید
همچون غلام خانه‌اش زنجیر در پایم کنید

بیت:
ای عاشقان، ای عاشقان، دل را چراغانی کنید
ای می‌فروشان، شهر را انگور مهمانی کنید

عاشق: واله، خل، ر.ک. مورد قبلی
دل: قلب، ر.ک. همان
می‌فروش: فروشنده مشروبات الکلی، متصدی بار
انگور: میوه‌ای که از آن مشروبات الکلی تولید می‌کنند
کردن: انجام دادن، ترتیب دادن/ مهمانی کردن: مهمانی انجام دادن، مهمانی ترتیب دادن

ای واله‌ها! ای کسانی که چیزی یا کسی را به نحو شدید دوست دارید! باطن و مرکز تمایلات خود را چراغانی نمایید. ای فروشندگان مشروبات الکلی! شما نیز (به‌جای تبدیل انگور به مشروبات الکلی) انگور را به سطح شهر بیاورید و سطح شهر را انگور مهمانی ترتیب دهید.

بیت:
معشوق من بگشوده در روی گدای خانه‌اش
تا سر کشم من جرعه‌ای از ساغر و پیمانه‌اش

معشوق: خل‌کننده عاشق، کسی یا چیزی که کسی او را به نحو شدید و غیرمعقول دوست دارد
گدا: متکدی، کسی که مایحتاج خود را از دیگران مسألت می‌کند/ گدای خانه: گدایی که در خانه معشوق زندگی می‌کند
سر کشیدن: بلعیدن مایعات
جرعه: قلپ، حجم محدودی از مایعات که با یک‌بار سرکشیدن وارد حلقوم می‌شود
ساغر و پیمانه: از ظروف قدیمی
کسی که من او را به نحو غیرمعقولی دوست دارم، در را روی گدای خانه‌اش باز کرده است. او این کار را کرده است تا من از دوتا از ظروف قدیمی او یک قلپ از مایعات را ببلعم

بیت:
بزم است و رقص است و طرب، مطرب، نوایی ساز کن
در مقدم او بهترین تصنیف را آواز کن

بزم: مهمانی، مهمانی مختلط همراه با رقص و آواز
رقص: حرکات موزون کمر، دست، پا و باقی اعضای بدن متناسب با یک موسیقی ریتمیک
طرب: شادی ریتمیک
مطرب: نوازنده،‌کسی که به وسیله آلات موسیقی به ایجاد طرب می‌پردازد
تصنیف: قطعه‌ای موسیقایی که دارای ضرب ثابت است
آواز: قطعه‌ای موسیقایی که دارای ضرب ثابت نیست

اینجا مهمانی است و حرکات موزون و شادی. پس ای نوازنده، تو هم در شادی ما شریک شو و یک آهنگ را ساز کن. به عبارت دیگر در مقدم او [که احتمالاً همان کسی است که من او را به طرز غیرمعقولی دوست دارم] بهترین تصنیف [مرغ سحر یا ایران ای سرای امید] را با ضرب متغیر فریاد بزن و آن را تبدیل به آواز کن.

بیت:
مجنون بوی لیلی ام در کوی او جایم کنید
همچون غلام خانه‌اش زنجیر در پایم کنید

مجنون: عاشق پیشرفته، دیوانه زنجیری
بو: ترکیب شیمیایی گازی که از اجسام متصاعد و وارد بینی شده و توسط مغز ادراک می‌گردد
کوی: کوچه، کوچه تنگ
غلام: نوکر خانه‌زاد، پیشکار

من عاشق پیشرفته ترکیب شیمیایی گازی لیلی، که از او متصاعد و وارد بینی من شد، شده‌ام. پس لطفاً هرطور شده مرا در کوچه تنگ او جا کنید. بعد هم مثل نوکر خانه‌زاد او که کارها و خرید خانه او را انجام می‌دهد یک زنجیر را داخل پای من کنید.