در خون نشاند اشکِ یتیمانش
خورشیدِ سرنهاده به زانو را
خیمه به خیمه، داغ، سرایت کرد
آتش زدند معجر و گیسو را
بر خاک،اشکِ شعلهوری افتاد
مَشکی کنارِ بال و پری افتاد
نیزه قیام کرد و سَری افتاد
برهم زدند طاقِ دو ابرو را
ادامه…
در خون نشاند اشکِ یتیمانش
خورشیدِ سرنهاده به زانو را
خیمه به خیمه، داغ، سرایت کرد
آتش زدند معجر و گیسو را
بر خاک،اشکِ شعلهوری افتاد
مَشکی کنارِ بال و پری افتاد
نیزه قیام کرد و سَری افتاد
برهم زدند طاقِ دو ابرو را
ادامه…
باریکه نوری توی صورتم افتاده است. پاهایم را توی سینه جمع کردهام و با دستها، زانوهایم را محکم چسبیدهام. انگار زانوهای من دوتا بچه چموشند که قرار است یک دو سه بگویند و در بروند. خودم را فشرده کردهام توی کمد. لای خرت و پرتها و جعبه کفش و چتر آویزان و یک مشت لباس، خودم را به زور چپاندهام تا شاید آن حس آرامشی که گم کردهام، باز برگردد. ذهنم پر از اعداد است. پر از کلمه است. پر از اتفاقهایی که از بد حادثه، تنالیته خاکستری دارند و دم به مشکی میزنند.
این روزها یکسره با محمود دعوایم میشود. این روزها هر دو گیر دادهایم به هم. دیروز را یادم میآید که گوشی همراهم توی دستهای سامان، چرب و چیل شده و وقتی زنگ میخورد، من از لای انگشتانش، کش میروم. صدای گریهاش بلند میشود. محمود هم که به صدای بچه حساس است، تا من بیایم سلام علیکی بکنم ببینم کی زنگ زده و چی کار داشته، غرغرهایش را شروع میکند: حالا نمیشه اینطوری از دست بچه نگیریش؟! ادامه…
نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آنچه در زندگی روزمره میبینیم، کم و بیش با عادتهای اکتسابی دستخوش تغییر شکل میشوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آنکه شکلشان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»
موجودات زنده و بیجان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیقتر و همدلانه به آنها بنگریم. با گوشِ چشم صدایشان را بشنویم و راه را برای بیان قصهای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطرافمان را بهتر ببینیم و راحتتر از آنها بنویسیم.
بخش اول – جایی برای لکهها
بخش دوم – دستیار
بخش سوم – ماجرای غمناک یک دلقک
—
بچه که بودم، گاهی به کاشی و سرامیک آشپزخانه و حمام خیره میشدم. نقشها و طرحهای روی سرامیکها کمکم جلوه دیگری پیدا میکردند و من را به دنیای خودشان دعوت میکردند. دنیایی سرشار از وهم و خیال.
این بار نولی من را به کودکیم باز گرداند. تصاویر روی سرامیکی که نولی از آنها اسکن گرفته بود بینظیر بودند. چهرههایی جالب که تا به حال نمونه آنها را ندیده بودم. نولی در کمتر از ثانیهای از میان نقوش درهم روی سرامیک، شخصیتی جدید برایم کشف کرد. من و نولی با تعداد زیادی کاراکتر روبرو بودیم که از آنها نام و نشانی نداشتیم. اما از صورت و نگاهشان میشد نام و نشانی برایشان در نظر گرفت. ادامه…
نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آنچه در زندگی روزمره میبینیم، کم و بیش با عادتهای اکتسابی دستخوش تغییر شکل میشوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آنکه شکلشان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»
موجودات زنده و بیجان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیقتر و همدلانه به آنها بنگریم. با گوشِ چشم صدایشان را بشنویم و راه را برای بیان قصهای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطرافمان را بهتر ببینیم و راحتتر از آنها بنویسیم.
بخش اول – جایی برای لکهها
بخش دوم – دستیار
—
نولی باهوشتر از آنی است که تصور میکردم. بدون آنکه دستور مستقیمی دریافت کند مشغول به کار شد. این طرف و آن طرف پرید واز داخل مونیتورش چیزهایی نشانم داد. چیزهایی که در نگاه اول نامفهوم به نظر میآمدند اما رفته رفته به تصاویری معنادار تبدیل میشدند. نولی توجه من را به لکههای اطرافم دریافته بود و به سرعت از لکههای مختلف اسکن میگرفت، آنها را آنالیز میکرد و تصاویری با مفهومی که از لکهها بدست آورده بود نمایش میداد. ادامه…
بیرون برف میبارد. سال هاست که هیچ زمستانی اینطور نباریده. مهری، چمدان مادر را روی میز غذاخوری گذاشته و دوروبرش پر است از خرت و پرت. مادر لباس عروسیاش را توی این چمدان نگه میداشت. حالا لباس افتاده رویِ یکی از این مبلها. شکل زنی که از کمر چرخیده و سرودستش را گذاشته است روی دسته مبل…
این شروع داستان «راز» یکی از دوازده داستان منتشر شده در مجموعهای است از فرشته نوبخت با عنوانِ کلاغ. کلاغی که به سیاهی، زشتی، پنهانکاری، دون طبعی و سحرخیزی معروف است و در ادبیات قَدیمِ عَرب نشانهٔ هجرتِ معشوق و فراق است. کلاغی که اولین مرحله در درجات هفتگانه آیین مهر یا میترائیسم است و پیامآور از جهان بالا و نمادِ تشنگیِ جاویدان در فرهنگهای یونانی و آلمانی. کلاغی که نویسندهاش بیشتر از همه پرندهها دوستش دارد و خواه ناخواه، بار نمادین او را بر کلِ اثر تحمیل کرده است. نمادی که میتواند به بینهایت شکل تاویل شود و درستی هیچیک از این تاویلها سرانجام در متن دانسته نمیشود. نمادی که نشان میدهد میتواند گفته شود، اما این چیز، هرگز نه برای یکبار و برای همیشه. نمادی که لحظهای از «زندگی موضوع» است، لحظهای از موقعییت و ابهامِ زندگی. زندگیِ ساخته شده در یکایک داستانهای کلاغ که فعلیتِ شکلِ جدیدِ بیان نیست، اما هر داستان آن زمینه گفتوگوی زیبایی است میان متن و خواننده. خوانندهای که در خوانش خود، بوی خیانت و سیاهی تن داده آدمهای ساخته شده را بیش از هر چیز دیگری میشنود. خوانندهای که در کنار کلان ساختارِ معنایی میتواند مایههای فرعی هر یک از این داستانها را بسازد و جذابیت کار را تضمین کند و در بررسی عناصرِ گوناگون این اثر ادبی دریابد که با داستانهایی خوشخوان و با زاویه دید مناسب روبرو است. کلاغ، آوای شخصی نویسندهاش است در ادبیات، اندیشهها و گریزهایش. در کلاغ، تعارضی میانِ «هنرِ مدرن» و «هنرِ مردمی» دیده نمیشود و حال و آینده فرشته نوبخت را در نویسندهای همهپسند نشان میدهد. ادامه…
زمانی برای نوشتههایم الهام میگیرم که دارم با دوستانم درباره مسایلی مانند روابط خانوادگی چت میکنم. در این میان، بیش از همه، از گفتوگو با دو دوست فیلمسازم، کیم لانگینوتو و کلیو بارنارد لذت بردهام. گاهی چتهایی با هم داشتهایم که مانند رودخانههای پر پیچ و خم با انشعابهای فراوان، طولانی بوده است.
خودم را ناگزیر میدانم تا به قصههای عجیب و ترسناکی که در دل خانوادهها نهفته است بپردازم و همیشه در گفتوگوهایی که با هم داشتهایم، به این موضوع اشاره کردهام. ادامه…
دو سال پیش، همینجا درباره فیلم «شبکه اجتماعی» نوشتم: «فیلمهای خوب را فقط باید دید. نوشتههایی از جنس این یادداشت اینترنتی حتی اگر در نتیجه فهم ناقص نویسندهشان مُبَعِّد مقصود نباشد، در بهترین حالت به اشتراکگذاری لذّت مشترکی است که از تجربه زیباییشناسانه یک اثر هنری بهدست آوردهایم» و حالا فکر میکنم راجع به «دستنیافتنیها» هم باید همان حرفها را تکرار کرد. بگذار منتقدان و اساتید عبوس سینما، آسانگیر و سطحینگرمان بخوانند و این فیلم فرانسوی را به سوء استفاده از موسیقی برای احساساتیکردن مخاطب متهم کنند و نگاه فیلمساز به تضادهای طبقاتی – فرهنگی جامعه و روابط آدمها را آرمانگرایانه و سادهلوحانه بدانند. همه این حرفهای یاسآلود و عیبجویانه را باید دور ریخت و به جای آن بایستی «دستنیافتنیها» را به خاطر شور و لذت و شعفی که در دل تماشاگرانش مینشاند و به خاطر تصویرِ سهل و ممتنعی که از روابط پیچیده انسانی ارایه میدهد تحسین کرد. اصلا بگذار به زبان همان اساتیدِ اهل فن حرف بزنیم و بگوییم که امکان ندارد کسی با فیلیپ و دریس و سیر اتفاقاتشان همراه شود و عواطفش بهاوج برانگیختگی نرسد و آنچه ارسطو، کاتارسیس میخواند را در وجود خود احساس نکند. «دستنیافتنیها» از معدود فیلمهای این سالهاست که ثابت میکند هنوز بین دو سر طیف بیگپروداکشنهای کلیشهای آمریکایی و فیلمهای بیروح جشنوارههای اروپایی، میتوان اثری سینمایی پیدا کرد که ظاهری ساده و سرخوشانه داشته باشد اما در عین حال به لایههای پنهان و ناشناخته روح آدمی نیز نقب بزند. ادامه…
کتاب «مقدمهای بر فلسفه هنر» تالیف ریچارد الدیج یک اثر مقدماتی و در عین حال جامع در زمینه مباحث نظری هنر به شمار میآید. این کتاب برای اولین بار در سال ۲۰۰۳ از سوی انتشارات کمبریج منتشر شده است. تلاش ما این است که طی سلسله مطالبی در سایت فیروزه، ترجمه منتخبی از مهمترین مطالب کتاب را که برای عموم خوانندگان فیروزه قابل استفاده باشد ارایه نماییم.
جهت توسعه دانش خوانندگان، مترجم قسمتهایی را که نیازمند توضیحات بیشتر بوده، در متن ترجمه و به صورت پیوند (لینک) قرار داده است تا به این وسیله زمینه آشنایی گام به گام خوانندگان با متون تخصصی فلسفه هنر فراهم گردد.
بخش اول – دوست داشتن یک شیء
بخش دوم – فرم غایتمند
بخش سوم – فرم خاص و فرم مشترک
–
به رغم، یا به سبب، اعتبارِ شهودی داشتن و خوشایند واقع شدن، نظریههای زیبایی باورانه هنر در معرض انتقاد قابل ملاحظهای قرار گرفتهاند. از نگاه بسیاری از منتقدان، چنین به نظر میرسد که این قبیل نظریهها، هنر را دستآویزی بیهوده و لذتی بیفایده پنداشته و با این تلقی، اهمیت معرفتی، سیاسی و معنوی آن را ناچیز شمردهاند… ادامه…
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
«و أتممت علیکم نعمتی» یعنی که ای باران!
غرض از خلقت دریا و صحرا با تو حاصل شد
ادامه…
نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آنچه در زندگی روزمره میبینیم، کم و بیش با عادتهای اکتسابی دستخوش تغییر شکل میشوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آنکه شکلشان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»
موجودات زنده و بیجان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیقتر و همدلانه به آنها بنگریم. با گوشِ چشم صدایشان را بشنویم و راه را برای بیان قصهای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطرافمان را بهتر ببینیم و راحتتر از آنها بنویسیم.
برای رسیدن به پاسخ پرسشهایم نیاز به یک مونامی دارم. یک دستیار که پا به پایم بیاید و در پردازش اطلاعات کمکم کند. این دستیار بیجیره و مواجب را بهتر است از همین لکهها پیدا کنم. اینجا روی میز لکههای قابل توجهی دیده میشود. یکیشان شبیه کرم، یکی شبیه خارپشت و دیگری شبیه یک تایر پنچر است. اینها نمیتوانند دستیار مناسبی برای من باشند. مونامی من بایدتر و فرز و دارای ویژگیهای منحصر به فردی باشد. ادامه…