فرض کنید مشغول نوشتن یک داستان پلیسی هستید. پس از آن که مخاطب عامل جنایت را شناخت، آیا میخواهید دستگیری و محاکمه او را هم نشان دهید و متن حکم دادگاه را هم برای مخاطب بخوانید؟ در حالت طبیعی و طبق آن چه تا کنون آموختهاید باید پاسخ دهید نه! در این گونه موارد کافی است رسیدن پلیس را نشان دهید تا مخاطب دستگیر شدن متهم را در ذهن خودش بسازد و داستان را کامل کند.
در اینجا میتوانم به عنوان یک قاعده کلی بگویم که با حل و فصل درگیریها، داستان نیز تمام میشود و هر جا که کنش و واکنشی وجود نداشته باشد، ادامه دادن داستان بیهوده است. با درک این قاعده باید تلاش کنید که داستان را تا حد امکان با آهنگی پیوسته و معتدل تمام کنید. خصوصاً در داستان کوتاه نباید وقایع خارج از انتظاری را وارد داستان کنید که در جمعبندی آنها به ناچار کارتان را با شتاب به پایان برسانید.
زمان پایان دادن به هر داستان به کنش اصلی آن داستان وابسته است. به عنوان نمونه به داستان لیندا و پل برمیگردیم تا بر اساس کنشهایی که میتوان برای این داستان در نظر گرفت، پایان بندیهای متفاوت آن را مورد بررسی قرار دهیم.
اگر مسئله اصلی این داستان، تصمیم لیندا برای ازدواج با پل و تلاش ندیمه برای منصرف کردن لیندا باشد، در این صورت داستان با تمام شدن گفتوگوی این دو به پایان میرسد و نشان دادن صحنههای بعدی چیز تازهای به داستان اضافه نمیکند. چالش اصلی میان ندیمه و لینداست. لیندا میخواهد با پل ازدواج کند و ندیمه میخواهد او را منصرف نماید. مخاطب در انتظار تصمیم نهایی لینداست. او تصمیم میگیرد با پل ازدواج کند. در اینجا چه نیازی است که مراسم ازدواج را نشان دهید؟ به مخاطب اجازه دهید مراسم ازدواج را در ذهن خودش بسازد و به این ترتیب خودش داستان لیندا و پل را به پایان رساند. در این حالت میتوانید با خارج شدن لیندا و ندیمه از اتاق به مخاطب بفهمانید که آنها به مراسم عروسی میروند. توجه داشته باشد که گفتوگوی لیندا و ندیمه را باید آنقدر پیوسته به پیش ببرید که مخاطب متوجه اهمیت آن بشود. اگر این گفتوگو با سرعت برگزار شود، داستان در جایی نامناسب و زودتر از انتظار مخاطب به پایان رسیده است. این گفتوگو باید کشدار باشد تا مخاطب قدم به قدم با لیندا و ندیمه اش همراه شود و درجایی که لیندا پس از کش و قوس فراوان تصمیم خود را برای ازدواج گرفت داستان به پایان برسد.
در این داستان، نشان دادن مراسم ازدواج در صورتی لازم است که قرار باشد در این مراسم اتفاق جدیدی رخ دهد. اتفاقی تازه و مهم که جزئی از طرح داستان باشد. اتفاقی بر خلاف انتظار لیندا که مراسم ازدواج را تحت تأثیر خود قرار دهد.
برای این داستان به پایانبندی دیگری هم میتوانید فکر کنید. مثلاً لیندا از گفتوگو با ندیمهاش به نتیجه نمیرسد. او میخواهد به کلیسا برود تا بتواند لحظاتی با خودش خلوت کند و به ازدواج با پل فکر کند. صحنه پایانی یک سال بعد را نشان میدهد که لیندا و پل مراسم ادوازجشان را در همان کلیسا برگزار میکنند.
در داستانهایی که مینویسید به پایانبندیهای مختلف فکر کنید و آن ها را با هم مقایسه کنید. سعی کنید اثرگذارترین روش را انتخاب کنید. آخرین ماجرایی را که در طرح داستان آوردهاید به عنوان معیار در مقابل خود قرار دهید و پایانبندی داستان را در همان جا قرار دهید. هر جا که طرح داستان تمام شد، اتفاقات اصلی آن خاتمه یافته است. در این صورت شما هم فرصت زیادی برای تمام کردن داستان ندارید.سعی کنید که داستان را با احترام به وقت مخاطب به پایان برسانید و زمان را هدر ندهید.
نامگذاری
بهترین زمان برای نامگذاری داستان موقعی است که داستان را به پایان رساندهاید. اکنون میتوانید به نام داستان فکر کنید و نامی مناسب برای آن انتخاب نمایید. نام داستان باید اثرگذار باشد، به شکلی که توجه مخاطب را جلب کند. نام داستان باید بیانگر مسئله اصلی داستان باشد و البته تمام محتوای داستان را هم آشکار نسازد. نام داستان باید مخاطب را آماده ورود به دنیای اثر نماید. نامی گیرا و جذاب که مخاطب با شنیدن آن مشتاق شنیدن داستان شود. برای داستان لیندا و پل چه نامی را مناسب میدانید؟ فکر میکنید «زنگ تلفن» اسم مناسبی برای این داستان باشد؟ در این داستان همه چیز با زنگ تلفن آغاز میشود. پس این عنوان بیانگر ماجرای مهمی در داستان است. آیا فکر میکنید این عنوان باعث توجه مخاطب هم خواهد شد؟ به این مسئله فکر کنید. انتخاب با خودتان است.