فیروزه

 
 

صحنه و خارج صحنه

فرض کنید یکی از اتفاقات داستان شما مسابقه اتومبیل پرسرعت است. آیا می‌توانید چنین رویدادی را روی صحنه نشان دهید؟ قطعاً خواهید گفت نه! این مورد یکی از آن مواردی است که نشان دادن آن روی صحنه به صورت فیزیکی امکان پذیر نیست. چنین واقعه‌ای به فضایی بسیار بیشتر از فضای صحنهٔ تئاتر احتیاج دارد.

رویدادهای دیگری شبیه به این رویداد هم وجود دارند که برای صحنهٔ تئاتر بسیار بزرگ هستند. مثل صحنه نبرد؛ اگر بخواهید یک صحنه نبرد واقعی را نشان دهید، به رفت و برگشت چند دوربین چند هزاردلاری نیاز دارید. چنین چیزی در یک فیلم قابل اجراست نه بر روی صحنه تئاتر. همین ماجرا در سقوط هواپیما، مسابقهٔ قایق‌رانی و بازی فوتبال هم وجود دارد.

نمایش بعضی اتفاقات روی صحنه امکان‌پذیر نیست. نمی‌توانید بخش زیادی از فضای صحنه را به اتاق نشیمن شخصیت‌ها اختصاص دهید یا این‌که یک مهمانی دانشجویی را با تمام اتفاقات و جنب و جوش‌هایش روی صحنه بیاورید.

آیا معنای سخن من این است که باید چنین وقایعی را کاملاً از داستان خارج کنید؟ نه! شما نمی‌توانید آن‌ها را بر روی صحنه نشان دهید ولی می‌توانید بیننده را از وقوع آن ها مطلع گردانید. به جای نشان دادن صحنه جنگ، می‌توانید بازگشت سربازان از جنگ را نشان دهید. می‌توانید یک فرد مجروح را روی صحنه قرار دهید تا به دیگران بگویید که در این صحنه یک درگیری اتفاق افتاده است. صبح روز بعد از مهمانی دانشجویی، دو نفر از شخصیت‌ها می‌توانند آهنگ‌هایی را که در مجلس نواخته شده با هم مقایسه کنند تا مخاطب در جریان مهمانی شب قبل قرار بگیرد.

می‌توانید صحنه‌ای زنده خلق کنید که در آن شخصیت‌ها دربارهٔ یک واقعه صحبت می‌کنند. در واقع بعضی وقت‌ها نشان دادن یک شخصیت درگیر در ماجرا و شنیدن وقایع از زبان او بسیار مؤثرتر از نشان دادن خود واقعه است.

معنای سخنم این نیست که شخصیت‌هایتان باید همیشه دربارهٔ اتفاقات صحبت کنند و هیچ وقت نباید خود ماجراها را نشان دهید. بلکه به عنوان قاعده می‌توانم بگویم نشان دادن وقایع داستان بر روی صحنه و فرصت دادن به مخاطب برای درک کامل اتفاقات، وقایع داستان را نزدیک‌تر و زنده‌تر می‌کند. در واقع می‌توان گفت چون مخاطب می‌تواند وقایع را خودش تجربه کند آن‌ها را بهتر باور می‌کند.

به عنوان مثال در ماجرای لیندا و پل که قبلاً به آن اشاره داشتیم آیا تفاوتی خواهد داشت که مکالمه تلفنی این دو نفر را روی صحنه نشان دهید یا این‌که لیندا برای تماس گرفتن با پل از صحنه خارج شود و سپس شرح مکالمه را بر روی صحنه برای ندیمه‌اش بیان کند؟

دربارهٔ مکالمه تلفنی و نحوه نشان دادن آن در نمایشنامه قاعده کلی وجود ندارد. این مسئله به موقعیت بستگی دارد. باید موقعیت را بسنجید و براساس آن تصمیم بگیرید. در ماجرای لیندا اگر او را از صحنه خارج کنید، ندیمه بر روی صحنه چه باید بکند؟ فکر نمی‌کنید مخاطب نمی‌تواند نظاره‌گر صحنهٔ بی‌ماجرا باشد تا لیندا بازگردد؟ آیا این مسئله مشکل ایجاد نمی‌کند؟ اگر مکالمه بیرون صحنه واقع شود گزارش دادن آن به ندیمه ضرورتی دارد؟ یا این‌که فقط بهانه‌ای است برای دادن اطلاعات به مخاطب؟

در عوض اگر صحنه را به گونه‌ای طراحی کنید که مخاطب گفت‌و‌گوی لیندا و پل را می‌شنود، امکان ارتباط مخاطب با داستان بیشتر می‌شود. فراموش نکنیم که لیندا می تواند دو تصمیم متفاوت بگیرد یعنی به خواستگاری پل جواب مثبت بدهد یا نه. هر تصمیم لیندا می‌تواند فرجام متفاوتی برای داستان باشد. پس باید به مخاطب اجازه بدهید که این مکالمه را بر روی صحنه ببیند تا درباره تصمیم لیندا و پایان داستان آمادگی داشته باشد.

اما توجه داشته باشید که در چنین نمایشنامه‌ای مخاطب فقط صدای لیندا را می‌شنود نه صدای پل را! در اینجا باید تلاش کنید که اثر حرف‌های پل را به مخاطب منتقل کنید. می‌پرسید چگونه؟ ابتدا باید تمام مکالمه را در ذهن خود ترسیم کنید و سپس آن را به شکلی که مخاطب در جریان کامل آن قرار گیرد بر روی کاغذ بیاورید. در چنین موقعیتی عکس‌العمل لیندا به مخاطب نشان می دهد که پل به او چه گفته است به عنوان نمونه ممکن است پل گفت‌و‌گو را با این جمله آغاز کند:
«می‌خواهم بدانی که واقعاً دوستت دارم»

و پاسخی که لیندا می‌دهد:
« خوشحالم که این را می‌شنوم. من هم تو را دوست دارم»

حتماً توجه دارید که لیندا باید حرف بزند و ساکت شود تا مخاطب باور کند که او در حال گفتن و شنیدن است.

حتی می‌توانید این صحنه را به گونه‌ای طراحی کنید که ابتدا ندیمه به تلفن جواب می‌دهد و به لیندا می‌گوید که فردی که صدایش نا آشناست با او کار دارد. عکس العمل‌های ندیمه در مدت مکالمه لیندا و پل می‌تواند به شناساندن بهتر ماجرا به مخاطب کمک کند. این مکالمه می‌تواند این‌گونه باشد:
ندیمه زودتر از لیندا به طرف تلفن می‌رود و گوشی را بر می‌دارد.
ندیمه: سلام … بله! پل؟…. لیندا! مردی که صدایش را نشناختم و خود را پل معرفی می‌کند با تو کار دارد.
لیندا گوشی را به دست می‌گیرد.
لیندا: سلام… ( قدری متعجب می‌شود) خوشحالم که این را می‌شنوم. من هم تو را دوست دارم.
ندیمه: معلوم نیست چه اتفاقی افتاده است.
لیندا: .. ولی ( کاملاً شوکه شده است) من احساس تو را درک می‌کنم اما ازدواج مسئلهٔ بزرگی است.
ندیمه: باور نمی‌کنم!
لیندا: نه نه! … اصلاً برایم مهم نیست که تو قبلاً یک تجربه ناموفق در ازدواج داشته‌ای. اما من…
ندیمه: واقعاً عجیب است!
لیندا: بسیار خوب به من فرصت بده پل! فرصت بده!… می‌دانم به من فرصت بده تا فکر کنم…

توجه داشته باشید که برای همراه کردن مخاطب با یک مکالمه تلفنی باورپذیر کردن آن ضروری است. در کنار آن به این مسئله هم توجه کنید که مکالمه باید به یاد ماندنی باشد تا در پیگیری ماجراهای بعدی مؤثر واقع شود. در ادامه همین داستان وقتی مخاطب گفت‌و‌گوی لیندا و ندیمه را می‌شنود و زمانی که در پایان داستان تصمیم نهایی لیندا را مشاهده می‌کند باید مکالمه لیندا و پل را به خاطر بیاورد. مکالمه‌ای که نقطه‌ای حساس در شروع داستان و اتفاقات پس از آن بوده است.

آنچه در خارج صحنه اتفاق می‌افتد باید به مخاطب منتقل شود تا مخاطب صحنه را بهتر درک کند و بتواند وقایع داستان را به صورتی آگاهانه دنبال نماید.


comment feed یک پاسخ به ”صحنه و خارج صحنه“

  1. 110

    خوب بود