فرض کنید که ایدهای در اختیار دارید و میخواهید بر اساس آن داستان کوتاهی بنویسید. در این مواقع غالباً به شخصیتها و اتفاقاتی که برای آنها رخ میدهد فکر میکنید؛ در دفترچهتان چند نکتهٔ مهم را ثبت میکنید، اشیا و شخصیتها و روابط میان آنها را در ذهن مرور میکنید و تا حد امکان وقایع داستان را مقابل خود مجسم میسازید. کمکم وارد جزئیات ماجرا میشوید و قدم به قدم داستان خود را تمام میکنید.
اکنون فرض کنید که از وقوع این ماجرا مطلع شدهاید:
«آلفرد از زمانی که ترک تحصیل کرد در جستوجوی شغلی مناسب بود تا اینکه شش ماه پیش در یک داروخانه مشغول به کار شد. در این مدت آلفرد روزانه چند قلم کالای کوچک را از داروخانه میدزدید و با فروش آنها مقداری به درآمدش اضافه میکرد. یک شب قبل از تعطیلی داروخانه، صاحب کارش او را صدا کرد و وادارش کرد که به دزدیهایش اعتراف کند. او آلفرد را تهدید کرد که اگر اعتراف نکند پای پلیس را به ماجرا باز خواهد کرد. او به خانه آلفرد تلفن کرد و از مادر آلفرد خواست که به داروخانه بیاید. مادر توانست صاحب کار را راضی کند که از تعقیب قانونی آلفرد صرفنظر کرده و با دریافت خسارت ماجرا را تمام کند.
آلفرد و مادرش به خانه بازگشتند. ساعتی بعد آلفرد به آشپزخانه رفت تا برای مادرش قهوه درست کند و بدین طریق از مادرش تشکر کند. اما آلفرد این بار مادرش را با چهرهای دید که تاکنون مشابه این چهره را در او ندیده بود؛ مادر آلفرد از یک زن شاد و متبسم به زنی عبوس و افسرده تبدیل شده بود.»
اکنون با یک سؤال مهم مواجه شدهاید: چگونه میتوان از یک خبر با محتوای فوق، یک داستان کوتاه نوشت؟ چگونه میتوان این خبر یا گزارش روزنامهای را به داستانی تبدیل کرد که ساختاری محکم داشته باشد و نفس زندگی را بشود در آن احساس کرد؟
ابتدا به نقطهٔ شروع داستان فکر کنید. به این مسئله فکر کنید که آیا بهتر است نقطه شروعتان اولین روز کاری آلفرد باشد یا اینکه ترجیح میدهید داستان را از روز واقعه یعنی همان روزی که ماجرای دزدی آلفرد معلوم شد آغاز کنید؟ اگر حالت اول را انتخاب کنید این فرصت را خواهید داشت که تحولات درونی آلفرد را از زمان وسوسه شدن تا موقع اقدام به دزدی نشان دهید و اگر حالت دوم را انتخاب کنید داستان را از جایی آغاز کردهاید که مخاطب را به پیگیری ماجرا علاقهمند میکند. میتوانید راه میانهای را برگزینید. اساساً هیچ قانونی وجود ندارد که شما را مجبور کند که باید داستان را از نقطه خاصی آغاز کنید. اما به اعتقاد من بهتر است این داستان را از لحظهای آغاز کنید که صاحب کار آلفرد دزدی او را برملا می کند و مچ آلفرد را میگیرد. به نظرم با این روش توجه مخاطب را به داستان جلب کرده و با دلهرهای که در نحوهٔ روایتتان وجود دارد او را پیگیر ماجرا میکنید.
به هرحال اینکه داستان را از کجا شروع کنید بر عهده شماست. اما سخن اصلی در اینجاست که با چه روشی میخواهید داستان خود را بیان کنید؟ به عبارت دیگر روش روایت شما از ماجراهای رخ داده در یک گزارش یا خبر چیست؟ اگر به داستانهایی که تاکنون خواندهاید فکر کنید به روشنی خواهید دید که نویسندگان بزرگ یکی از سه روش زیر را به کار میگیرند:
۱) شرح صحنه
۲) ایجاز
۳) توصیف
در روش «شرح صحنه» ریتم داستان کند میشود؛ در اینجا نویسنده زمان و مکان خاصی را برمیگزیند و با تمرکز تمام، کل ماجرایی را که در آن صحنه (زمان و مکان) رخ میدهد روایت میکند. در اینجا معمولاً دیالوگ میان شخصیتها روایت میشود تا روابط میان آنها در آن صحنه خاص به مخاطب منتقل شود.
در روش « ایجاز» ریتم داستان تند میشود. در اینجا نویسنده وقایع داستان را با سرعت و شتاب روایت میکند تا به نقطهای که قصد تمرکز در آن را دارد برسد. در این روش اطلاعاتی که دانستن آنها برای مخاطب ضرورت دارد به سرعت به مخاطب منتقل میشود تا او در جریان وقایع قرار گیرد و بتواند با وقایع داستان حرکت کند.
در روش « توصیف » ریتم داستان متوقف میشود. در اینجا نویسنده قصد معرفی موقعیت یا شخصیت را دارد و میخواهد با تمرکز بسیار خوانندهاش را با شخصیتهای اصلی و فرعی یا موقعیت ماجرا و یا هر دوی اینها آشنا کند تا بدین وسیله خواننده شخصیت را بشناسد و موقعیت را دریابد.
اکنون که با شیوههای روایت آشنا شدیم به ماجرایی که در ابتدا نقل کردیم باز میگردیم و هر یک از این شیوهها را در روایت این ماجرا مورد استفاده قرار میدهیم. ابتدا شیوه «ایجاز» را به کار میگیریم و بر اساس آن شروع داستان را اینگونه روایت میکنیم:
«شش ماه از آغاز کار آلفرد در داروخانه میگذشت و او در این مدت از کارش راضی به نظر میرسید تا اینکه یک شب موقع تعطیلی داروخانه، صاحب کارش او را صدا کرد و گفت مطمئن است که آلفرد طی شش ماه گذشته از داروخانه دزدی کرده است.»
اکنون ماجرا را با شیوه «شرح صحنه» روایت میکنیم:
«دیر وقت بود و آنها مشغول بستن داروخانه بودند. آلفرد کتش را از روی صندلی برداشت و آماده رفتن شد. صاحب داروخانه پشت صندوق رفت و مشغول خالی کردن پولها شد. زمانی که آلفرد برای خداحافظی نزدیک او شد، سرش را از روی صندوق بلند کرد و به آرامی گفت:
ـ آلفرد! یک لحظه صبر کن!
چهره آلفرد نگران شده بود. در شش ماهی که از آغاز کار آلفرد در داروخانه میگذشت همیشه صاحبکارش موقع خداحافظی با سردی به او میگفت: شب به خیر، اما امشب برای اولین بار بود که با لحنی آرام و مهربان از آلفرد میخواست که بماند. ضربان قلب آلفرد تند شده بود و با نگرانی در انتظار شنیدن حرفهای صاحبکارش بود. پس از چند لحظه سکوت، صاحب کار گفت:
ـ آلفرد! مدتی است که هر شب اجناس داروخانه را میشمارم و با تعدادی که فروختهایم مقایسه میکنم. تو متوجه کم و کسریای نشدهای؟
آلفرد جرئت نگاه کردن به صاحبکارش را نداشت. با صدایی لرزان گفت:
ـ نه من متوجه چیزی نشدهام
صاحب داروخانه از جایش بلند شد و به طرف آلفرد رفت و گفت:
ـ میتوانم کتت را ببینم؟
دستان آلفرد میلرزید. صاحب داروخانه کت را از آلفرد گرفت و جیب آن را خالی کرد. یک خمیر دندان و یک ماتیک و یک ریشتراش داخل جیب آلفرد بود.»
اکنون اجازه دهید دنباله ماجرا را با شیوه سوم یعنی «توصیف» روایت کنیم:
«مادر آلفرد با چهرهای متبسم وارد داروخانه شد و پس از احوالپرسی گرم با صاحب داروخانه، ژاکت قرمز رنگش را روی صندلی گذاشت. مادر به آرامی شروع به صحبت کرد و از صاحب کار آلفرد سراغ او را گرفت (آلفرد در محوطه پشتی داروخانه ایستاده بود و صحبتهای آنها را میشنید) صاحب داروخانه ماجرای دزدی آلفرد را برای مادرش تعریف کرد. چهره مادر رفتهرفته سرد و غمگین و مأیوس میشد. مادر از جایش بلند شد، کیفش را به دست گرفت و آلفرد را صدا کرد. آن دو با هم از داروخانه خارج شد. ژاکت قرمز رنگ مادر روی صندلی جا مانده بود.»
با تمرین در استفاده از این شیوه می توانید هریک از آنها را در روایت داستان خود به کار بگیرید. «ایجاز» برای مرور گذشته و زمینه داستان مناسب است. «صحنه» برای بیان ماجراهای نفس گیر و سرنوشت ساز داستان مفید است و «توصیف» در مواقعی به کار می آید که می خواهیم تاثیر وقایع داستان بر شخصیتها را تشریح کنیم.
۲ آذر ۱۳۸۹ | ۱۳:۳۲
با سلام
بسیار خوب بود
کوتاه
کاربردی