داستان همیشه بیانگر یک موقعیت است. موقعیت یعنی توصیفاتی که مکان و زمان رویدادهای داستان را به خواننده معرفی کند. در اینجا پرسشی مطرح میشود؛ چه مقدار از حجم داستان و چه تعداد از کلمات آن باید برای ترسیم موقعیت صرف شود؟
در تئاتر کلاسیک فرانسه قاعده این بود که اگر یک صندلی در صحنه قرار داشت حتماً باید یک نفر روی آن مینشست. در آن دوره ترسیم موقعیت اینچنین ساده و بی تکلف بود: اگر چیزی قابل استفاده در داستان نبود اصلاً در داستان گنجانده نمیشد. به نظرم این قاعدهٔ بدی نیست و امروز هم میتوان آن را به نویسندگان توصیه کرد. این یعنی محدود کردن توصیفات به موارد لازم و مفید. در بسیاری از داستانهای کوتاه تنها چند جمله برای توصیف موقعیت کافی است و نویسنده باید با همان چند جمله خوانندهاش را وارد فضای داستان کند. نویسنده باید آنچنان موقعیت را دقیق و مفید توصیف کند که گویی خواننده چند قدم آنطرفتر ایستاده و رویدادهای داستان را از نزدیک مشاهده میکند. به این نمونه توجه کنید:
«باران قطع شده بود که نیک وارد مسیری که از وسط باغ میگذشت شد. تمام میوهها چیده شده بود و باد پاییزی نیمی از درختان را برهنه کرده بود. نیک ایستاد سیبی را که کنار پایش افتاده بود از زمین برداشت و آن را در جیب کتش گذاشت.»
اینکه داستان با توصیف موقعیت آغاز شود مرسوم و متعارف است اما گاهی هم میتوان با یک دیالوگ خواننده را در موقعیت داستان قرار داد. در اینگونه موارد نویسنده به جای توصیف مستقیم مکان و رویدادها، شخصیت داستانی را در حالت گفتوگو قرار میدهد تا خواننده از لابهلای این گفتوگو زمان و مکان داستان را دریابد.
اکنون میتوانم به سؤالی که در ابتدا مطرح کردم باز گردم و بگویم: اینکه چه تعداد کلمه صرف ترسیم موقعیت داستان کنید بسته به این است که حجم داستانتان چقدر باشد. در رمان این امکان فراهم است که چندین پاراگراف را به توصیف موقعیت اختصاص دهید. در اینگونه موارد میتوانید آنقدر از موقعیت داستان بگویید تا خیالتان راحت شود که خواننده به روشنی وقایع داستان را میبیند.
اما در داستان کوتاه استفاده از پاراگرافهای طولانی در توصیف موقعیت یک شروع بد به حساب میآید. یک شروع سنگین و دلسرکننده که ممکن است خواننده را از خواندن داستان منصرف کند. بنابراین در داستان کوتاه ترسیم موقعیت باید کوتاه و گویا باشد.
به حجم داستانتان نگاه کنید و به خواننده به اندازه نیازش اطلاعات بدهید. به این نکته هم توجه کنید که برای بعضی از خوانندگان موقعیت کم اهمیتترین بخش داستان است. همواره به خواننده و واکنش او فکر کنید و بر این اساس داستان را چندین بار بازنویسی کنید. موقعیت را به مثابه زمینه اثر در نظر بگیرید. زمینهای که خواننده با اطلاع از آن به تعقیب ماجرا میپردازد. اگر موقعیت را بیش از اندازه پررنگ کنید در حقیقت تصویر زمینه را بر تصویر اصلی غالب کردهاید. توصیف بیش از اندازه جزئیات و صرف بیش از حد کلمات در توصیف موقعیت داستان نتیجهای جز هدر دادن کلمات و دلسرد کردن خواننده از پیگیری داستان ندارد.
اکنون نمونههای زیر را به دقت مطالعه کنید. هر یک از شخصیتها و شرایطی را که در آن قرار گرفتهاند بررسی کنید و چند پاراگراف درباره آنها بنویسید. فرض کنید که در حال نوشتن یک داستان کوتاه هستید و موقعیتی را که شخصیتهای قصهتان در آن قرار گرفتهاند از یک نمای نزدیک مشاهده میکنید:
۱) استاد فلسفهای که در فصل تابستان تغییر شغل داده و راننده تاکسی شده است.
۲) یک زن خانهدار که به همراه سه فرزندش به یک نمایشگاه دیدنی رفته است.
۳) قاتل شروری که در انتظار قربانیاش پشت دیوار ایستاده است.
۴) یک ناخدای سالخورده که در کنار ساحل قدم میزند و کشتی به گل نشستهای را مشاهده میکند.
۵) هنرمند جوانی که عضو یک گروه دوره گرد موسیقی بوده و اکنون برای یافتن کار به ۹ شرکت کاریابی مراجعه کرده است.
۶) یک پلیس زن که به تازگی از دانشکده فارغالتحصیل شده و امشب اولین پست شبانهاش را میگذراند.