فیروزه

 
 

نمایش عواطف شخصیت‌ها

احساس شما دربارهٔ جنگ چیست؟ چه احساسی نسبت به پول، مذهب، آینده، عشق و یا کار دارید؟ شاید احساستان نسبت به این‌ها عمیق و استوار باشد. اگر احساس واقعی و کامل خود را نسبت به این موضوعات بیان کنید، بخش زیادی از شخصیت[درونی] خود را نشان داده‌اید. به همین شکل و با همین روش می‌توانم بگویم که اگر شما یک شخصیت داستانی خلق کنید و او را در موقعیتی قرار دهید که احساس خود را دربارهٔ بی عدالتی، شایعه یا سیاست بیان کند، در این صورت توانسته‌اید شناختی قابل قبول از شخصیت مخلوق خود به مخاطب عرضه کنید. مشکل اینجاست که شما به عنوان یک نویسنده باید این کار را به طریقی که کاملاً طبیعی به نظر بیاید انجام دهید.

مردم در زندگی روزمره‌شان معمولاً دربارهٔ مسائل عاطفی صحبت نمی‌کنند. آن‌ها بیشتر ترجیح می‌دهند که در مورد آب و هوا حرف بزنند تا عواطف درونی‌شان. فقط زمانی که به شدت خشمگین یا شوکه یا اندوهگین هستند و دقیقاً وقتی که زیر بار فشار شدید عاطفی هستند، عمق عواطف خود را نمایان می‌کنند و دربارهٔ خود و احساسات خود حرف می‌زنند. در داستان یا نمایشنامه هم باید همین روش را دنبال کرد؛ وقتی کسی درباهٔ عواطف خود صحبت می‌کند باید دلیلی برای این کار داشته باشد و این توصیف عواطف شخصی در یک موقعیت داستانی طبیعی و باورپذیر قرار گرفته باشد.

به این قطعه که از یک نمایشنامه روسی انتخاب شده است توجه کنید؛ در اینجا دیدگاه یک مادر دربارهٔ عشق و گذشت در زندگی بیان می‌شود اما نویسنده قبل از هر چیز خواننده را برای شنیدن این نظرات آماده می‌کند. پسر این مادر پس‌انداز خانوادگی‌شان را به باد داده است و دختر خانواده به شدت از دست برادر خود عصبانی است. در چنین موقعیتی این گفت‌و‌گو میان مادر و دختر شکل می‌گیرد:
دختر: دوست داشتن؟! دیگر چیزی برای دوست داشتن باقی نمانده است.
مادر: همیشه چیزهایی برای دوست داشتن وجود دارد. اگر این را نفهمی چیزی از زندگی نفهمیده‌ای! من هیچ وقت به خاطر از دست دادن پول گریه نمی‌کنم. برای من صداقت انسانها مهم است. ما باید به برادرت اعتماد کنیم تا او هم به خودش تکیه کند. از دست دادن پول مهم نیست؛ مهم اعتماد و علاقه ما به یکدیگر است.

با خواندن این گفت‌و‌گو چه شناختی نسبت به مادر این خانواده پیدا کردید؟ آیا می توانید ارزش‌های او را توصیف کنید؟ برای او کدام یک مهم‌ترند؛ انسان یا پول؟ آیا او از انسان‌های کینه‌ای است یا اهل گذشت؟

گفت‌و‌گو طولانی نیست. اما نویسنده جنبه مهمی از شخصیت این مادر را برای مخاطب نمایان می‌کند. از همه مهم‌تر اینکه این گفت‌و‌گو، که نتیجه‌اش معرفی این شخصیت است، برای مخاطب باورپذیر است چرا که این محاوره در یک موقعیت داستانی انجام شده است و مادر نگاه خود به زندگی را در شرایطی اضطراری بیان کرده است.

اکنون به این موقعیت‌های داستانی توجه کنید؛ همه آن‌ها در شمار موقعیت‌هایی است که موجب می‌شود تا شخصیت داستانی عواطف خود را بیان کند. این‌ها را بخوانید و سپس یک یا چند پاراگراف دربارهٔ آن‌ها بنویسید:
۱- فِردی از طرف مدیر فروشگاه توبیخ می‌شود چرا که به مشتریان توجه کافی نکرده است.
۲- یک گدای سمج، ویلما را وسط خیابان نگه داشته و از او پول می‌خواهد.
۳- کارولین به اداره پلیس احضار می‌شود و خبر کشته شدن برادرش در یک سانحه رانندگی را به او می‌دهند.
۴- ویرجنیا پاکتی را در اتوبوس پیدا می‌کند که در آن ۱۵۰۰ دلار پول نقد وجود دارد.
۵- افسر جان را به دلیل عبور از چراغ قرمز جریمه می‌کند.
۶- استیون دخترش را هنگام بازگشت از یک تئاتر پرهیجان می‌بیند.
۷- جونو متوجه می‌شود که پدر و مادرش در آستانه طلاق هستند.
۸- مارشا در یک کالج مذهبی پذیرفته می‌شود.

فرض کنید تصمیم گرفتید موقعیت اول را انتخاب کنید؛ هدفتان این باشد که حالت عاطفی این شخصیت را هنگام توبیخ از طرف مدیر فروشگاه توضیح دهید. احساس او را درباره شغلش بیان کنید. فرض کنید فِرد به همکارش می‌گوید:
« لعنت به این شانس! تا من می‌خواهم یک صفحه از این کتاب را بخوانم، یک مشتری می‌رسد و چیزهای مختلفی می‌خواهد. آن وقت تصور کن که رئیس می‌رسد و می‌گوید: گند زدی به آبروی این فروشگاه!

آخر من که نمی‌توانم همه نگاهم را به مشتری بدوزم. با این همه مشتری که امروز به فروشگاه حمله کرده محال است که من بتوانم این کتاب را به این زودی تمام کنم.»

اگر هیچ‌کدام از این هشت موقعیتی که مثال زدم توجه شما را جلب نکرده، می توانید به موقعیت تازه‌ای که خودتان خلق می‌کنید فکر کنید. مثلاً دو شخصیت خلق کنید که مشغول گفت‌و‌گو دربارهٔ شغل یا زندگی هستند اما هرکدام از منظری متفاوت به این مسئله نگاه می‌کنند. عواطف آن‌ها را نشان دهید تا از این راه بتوانید شخصیت آن‌ها را به خواننده معرفی کنید.