فیروزه

 
 

روحوضی‌های فرح‌بخشی یا ادامهٔ راه اخراجی‌ها

نگاهی به فیلم «دموکراسی تو روز روشن» ساختهٔ «علی عطشانی»

هر فیلم عامه‌پسندی نظر به گیشه دارد و فرقی هم نمی‌کند که در ردهٔ خزعبلاتی نظیر «خواستگار محترم» و «دو خواهر» و «حلقه‌های ازدواج» و «چارچنگولی» و … قرار گیرد و یا فیلم‌فارسی ریاکارانه و فریب‌کارانه‌ای هم‌چون «اخراجی‌ها» باشد یا اثر پرستاره و زرق‌وبرق‌داری به نام «دموکراسی تو روز روشن».

دومین ساختهٔ «علی عطشانی» کمدی تاریخ‌مصرف‌داری است که هیچ ابایی از پرفروش شدن و مخاطب عام پیدا کردن ندارد و فقط تنها تفاوتش با روحوضی‌های «فرح‌بخش»ی آن است که علاوه بر سلیقه‌های سطحی‌پسند تین‌ایجرهایی که برای دیدن هر مزخرفی بلیت می‌خرند، گروه دیگری را نیز راضی می‌کند. خرده‌ بورژواهای کم‌عمق و پرافاده‌ای که از نیمچه کنایه‌های سیاسی و اجتماعی فیلم به وجد می‌آیند و در سکانسی که لحن سخن گفتن حمید فرخ‌نژاد (بازیگر کاراکتر امیر ستوده) شبیه یکی از شخصیت‌های دولتی می‌شود از شوق و تعجب همهمه‌ای بینشان می‌افتد که اگر تاریکی سالن سینما اجازه داد دستی هم می‌زنند. البته هیچ‌کدام از این‌ها به خودی خود اشکال ندارد و حتی با درنظر داشتن این نکته که «دموکراسی تو روز روشن» محصول بخش خصوصی است می‌تواند موفقیتی نیز برای کارگردان جوانش محسوب شود ولی همهٔ این‌ها باعث نمی‌شود این فانتزی بذله گوی دفاع مقدس در ساختار روایی و چگونگی طرح مضامینش تفاوت فاحشی با اخراجی‌ها داشته باشد.

معلق زدن دوربین بین زمین و هوا، زوم‌بک و تراکینگ پلان‌ها از سوراخ زوم‌کن، ستاره‌های محبوب تماشاگران و کلوزآپ‌های مکش مرگ‌ماشان، بستن قاب‌هایی برای هرچه بیشتر دیده شدن خوش‌تیپی آقایان و خانم‌ها، بازی با رنگ و نور، ترانهٔ پایانی یغما گلرویی، جلوه‌های ویژهٔ کامپیوتری و … . واقعاً در پس این ظاهر پرزرق و برق چه چیزی دستمان را می‌گیرد؟ وقتی فیلم‌ساز به جای دراماتیزه کردن ساختار روایی فیلم، تمام توان و انرژی‌اش را صرف زیباشناسی بصری اثر می‌کند حاصل کارش شلم شوربای بی‌نظم و منطقی می‌شود که تعریف سادهٔ سیر قصه‌اش امکان‌پذیر نمی‌گردد و این وسط تنها چیزی که گل درشت و بدون کم‌ترین ظرافت دراماتیکی‌ای در چشم مخاطب فرو می‌شود حرف و پیام فیلم است که برای یک بینندهٔ سوپر روشنفکر به اندازهٔ یک بچه قابل فهم می‌نماید. مضمون فیلم همان مایه‌های جنایت و مکافاتی تأثیر اخروی اعمال بد اما این بار در لایه‌هایی پیچیده‌تر است. فیلم‌ساز به تبع موقعیت مرکزی ‌اثرش علاوه بر پرداختن به دنیای پس از مرگ به سنجش نیات و مقاصد پنهان شخصیت امیر ستوده از اعمالش نیز می‌پردازد تا پایان‌بندی‌اش که تأکید بر یکی از صفات جلالیه خداوند متعال یعنی مفهوم «ارحم الراحمین» است متناسب با سیر مجادلات و درگیری‌ها درونی و بیرونی شخصیت اصلی‌اش، امیر ستوده، شکل بگیرد. اما این دغدغه و این ایده هیچ‌گاه در طول فیلم پخته نمی‌گردد. اگرچه خود علی عطشانی اعتراف کرده که به خاطر تخصص نداشتن در فیلم‌نامه‌نویسی در کار مسعود احمدیان (فیلم‌نامه‌نویس «دموکراسی تو روز روشن») دخالت نکرده و اگرچه از آن طرف نیز همهٔ وجوه و مایه‌های متافیزیکی و معنوی-آخرتی کار را به حجت‌الاسلام زم (تهیه‌کنندهٔ «دموکراسی تو روز روشن») محول کرده اما این اندازه شلختگی در تعریف سادهٔ یک قصهٔ چفت‌وبست‌دار توجیه‌ناپذیر به نظر می‌رسد. در واقع فیلم کولاژی است از: دیالوگ‌های شبه‌حکیمانه اما بی‌ربط (برای مثال: شما اونجایید تا با زندگی قیمت پیدا کنید نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنید)، حکایت‌ها و لطایف تراجم علما (ماجرای میرداماد یا تلاوت آیهٔ سجده‌دار)، صحنه‌های اکشن (واقعاً هیبت انفجارها و صحنه‌های درگیری فیلم تأثیرگذارند)، وام‌گیری از فیلم‌های آثار دیگر سینمایی (فخرالدین صدیق شریف مستقیماً از اخراجی‌ها و محمدرضا گلزار و لباس و عینکش و آن ماشین‌های شاسی‌بلند از ماتریکس آمده‌اند)، ارجاع به اتفاقات روز (فیلم‌سازی که فیلم‌هایش توقیف شده‌اند، سقوط هواپیمای فرماندهان سپاه، کودتای نرم، چراغ انداختن در صورت مردم و بازجویی، حریم خصوصی و بلوتوث‌ها و…) سؤالات معهود در اذهان دربارهٔ جنگ و رزمندگان (سهمیه و ترس و انتهای چادر و تربیت فرزندان ایثارگران)، گروه شهید آوینی و یک دوجین موقعیت‌های طنز اما کم‌کشش. این وسط عمده‌ٔ بار کمدی فیلم‌ را شوخی‌هایی به دوش می‌کشند که کارکردی جز جوک تعریف کردن ندارند (البته در خود فیلم شخصیت‌ها دو سه باری جوک نیز تعریف می‌کنند). وقتی ساختار غیردراماتیک فیلم نمی‌تواند ارتباط ارگانیکی بین همهٔ اجزای خود ـ چه طنز و چه جدی ـ ایجاد کند کار به آنجایی می‌رسد که در صورت حذف شدن شخصیت بی‌ربط خانم احسانی (با بازی نیکی کریمی) و ماجرای فیلم ساختنش هیچ آسیبی به فیلم نمی‌رساند!

حجت‌الاسلام زم (مدیر فرهنگی سابق و تهیه‌کنندهٔ «دموکراسی تو روز روشن») در مصاحبه‌ای انگیزه‌اش از ساخت فیلم را این‌چنین بازگو می‌کند: «من به شدت نگران فروریزی برخی از اصول اخلاقی و وارونگی برخی استوانه‌های ارزشی جامعه هستم. در «دموکراسی تو روز روشن» هم من درپی برانگیختگی فردیت اخلاق انسان‌ها درمقابله با ضداخلاق‌ها بوده‌ام. «دموکراسی تو روز روشن» نمایشگر چگونگی کوتاه آمدن آدمی در برابر اصول و هویتی است که فقدان آن انسان را گرفتار گناه و انحطاط می‌سازد». برای همین وقتی حجت‌الاسلام زم فیلم‌نامهٔ مسعود احمدیان (که فیلم‌نامهٔ قبلی‌اش «جعبهٔ موسیقی» موضوعی ماورایی داشت) را در دست علی عطشانی (که ساختهٔ قبلی‌اش «پوست موز» راجع‌به مسائل پس از مرگ بود) دید که دربه در دنبال تهیه‌کننده‌ای برای دومین فیلمش است شرایط را برای تحقق آرزوهایش غنیمت می‌شمارد و با بازنویسی فیلم‌نامه به نحوی که به عقایدش نزدیک‌تر باشد سعی می‌کند تصویر جدیدی از سینمای دینی-دفاع مقدس (میزان نفرتم از این جعل عناوین را فقط خدا می‌داند. مگر می‌شود سوپراستار و یوسف پیامبر را زیر یک چتر برد)؟ ترسیم کند. تصویری که خود آن را ژانرهای تأثیرگذار تربیتی در حوزه دفاع مقدس می‌نامد و چون فکر می‌کند «تکرار سوژه‌های دفاع مقدس، جامعه را دلزده و مسئولان را بی‌انگیزه کرده است» سعی می‌کند از زاویه‌ای جدید با این موضوع روبه‌رو گردد. اما منشأ این تصور جدید کجاست؟ «ببینید غربی‌ها با همه بی‌اعتقادی‌شان به جهان ماندگار پس از مرگ چگونه از متافیزیک استفاده ابزاری کرده و چه ژانرهای جذابی پدید آورده‌اند»! و دقیقاً بزنگاه اینجاست. جایی که بحث ازلی ابدی چگونگی پرداختن به امور قدسی در مدیوم سینما پیش می‌آید.

به نظر می‌آید حجت‌الاسلام زم در بازنویسی فیلم‌نامه خود را معطل جدل‌های وقت‌گیر و کم‌ثمر تئوری‌پردازان راجع به ماهیت امر قدسی و چگونگی به تصویر کشیدن مفاهیم مجرد از طریق ابزارهای مادی نمی‌کند و با پرداختی صریح و عرفی، تصویری این‌جهانی از ماهیت برزخ و بهشت روبه‌رویمان می‌گذارد و با راززدایی از حقایق معنوی قدمی هر چند خُرد در راه رفع ابهام از عالم ماورا و متافیزیک برمی‌دارد. استفاده از مفاهیمی همچون «برگهٔ تسویه» و «سالن بازیافت» یا به تصویر کشیدن شخصیت‌هایی همچون «نیک‌ذات» و «منشی بایگانی جناب منکر و نکیر» یا رسیدگی به پرونده‌های متوفیان با استفاده از لپ‌تاپ و فلش مموری‌های مختص به هر کشور و ده‌ها نمونهٔ دیگر از این دست همگی نشان‌گر تلاش زم برای انتقال مفاهیم و پیام‌های اخلاقی‌اش لای زرورق قصهٔ لنگان و درام نداشته و شوخی‌های بی‌ربط «دموکراسی تو روز روشن» است. این فیلم در ساختارگریزی و گنجاندن پیام‌های اخلاقی لابه‌لای تک‌مضراب‌ای تأثیرگذار و شوخی‌های کاراکترها و خنده‌های مخاطبین راه اخراجی‌ها را می‌پیماید و با اتکا به نیت و دغدغهٔ مقدس و قابل‌دفاع سازندگانش از کنار نگاه‌های سیاست‌زده‌ای که سرتاسر آن را توهین به مقدسات و شکستن حرمت رزمندگان و راززدایی از حقیقت معنوی آخرت و برزخ می دانند می‌گذرد.

می‌خواستم عنوان نوشته را «تکثیر تأسف ‌برانگیز ده‌نمکی» بگذارم، بس که در این چند وقت کارگردانان جوان ما (از بهرام بهرامیان فیلم «آل» تا علی عطشانی «دموکراسی تو روز روشن») تاب هیچ نظر مخالفی را نیاوردند و پاسخ همهٔ ایرادگیری از ورآثارشان را به استقبال مخاطبان ارجاع دادند و وظیفه منتقد را استخراج نقاط مثبت فیلم‌هاشان و نشان دادن زحمت‌های کشیده‌شان دانستند. برادر من! آقای عطشانی! گیرم که همه سکانس‌هایت را از روی استوری‌برد سه‌بعدی دکوپاژ کرده‌ای، گیرم که تدوین و ادیت پلان‌هایت را روی پرده و نه مانیتور زده باشی، گیرم که ۱۵۰عکس و هزاران دقیقه مستند از سپاه گرفته‌ای و همه را با دقت دیده‌ای، گیرم که تدوین‌گر فیلمت از ۶صبح تا نصف شب همراهت در میزانسن چیدن مشارکت داشته و گیرم هزارن زحمت دیگر. اما هیچ‌کدام از این‌ها دلیل نمی‌شوند که یادآوری نقص‌های فیلمت را نتوانی تحمل کنی. شما که این اندازه حس خوداسپیلبرگ‌بینی بهت دست داده باسمه‌ای بودن ریش و گریم فرخ‌نژاد و شیروانی‌های دههٔ هشتادی در بک‌گراند پادگان جنگ و این همه شیفتگی از کلوزآپ بستن از ستاره‌هایت را (حتی به قیمت به شلختگی نظام بصری اثرت) با چه سریشی توجیه می‌کنی؟ ان شاءالله که همهٔ زحماتتان مأجور ولی همهٔ ما باید به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم که بعداز ساخته شدن هر اثر هنری رابطهٔ خالق و خود اثر گسسته می‌شود و عرصهٔ بررسی آن آثار زمین بازی منتقدان است.