موضوع قرارگرفتن مضامینی که پرداختن به آنها «تابو»[۱] محسوب میشود، همیشه قابلیت جذب مخاطب را داشته است. هنگامی که به تصویرکشیدن موضوعی به دلایل مختلف ممنوع باشد، تا هنگامی که هالهای از ابهام، تقدس و ممنوعیت پیرامون آن است، برای مؤلفان (اعم از نویسنده و کارگردان) وسوسهانگیز خواهد بود. «روحانیت» نیز از جمله چنین موضوعاتی است که به دلایل عمدتاً سیاسی و مذهبی امکان پرداخت مفصل در حوزه سینما را نیافته بود. از اواخر دههٔ هفتاد، پرداختن به این موضوع، مورد توجه مؤلفان و راویان سینمایی قرار گرفت و نتیجهٔ آن از نظر رونق و فروش قابل توجه است. از جمله دلایل مشترک در فروش خوب چنین فیلمهایی، موضوع غریب و بدیع آن برای مخاطب عام است. در نوشتار حاضر، تلاش میشود، برخی از ابعاد جامعهشناسانه حضور «روحانیت» در سینمای ایران (با تأکید بر فیلم «طلا و مس» در مقایسه با «زیر نور ماه» و «مارمولک») بررسی شود.
عموم مخاطبان، نسبت به اقشار مختلفی که از دسترس عمومی آنها خارجاند، بر اساس «کلیشههای ذهنی» و مرسوم عمل میکنند. «روحانیت» نیز از جملهٔ چنین اقشاری است. تا پیش از انقلاب، به دلیل عدم درگیری مستقیم در ساحت سیاست، چنین کلیشههایی معمولاً همراه با رازآلودگی و هیبت بود. تصور کلیشهای که عمدتاً مردم از «روحانیت» داشتند، همراه با نوعی تقدس بود. از این رو، تصور عامه مبتنی بر آن بود که روحانیت شئون و آداب خاصی دارد که آنها را از سایر مردم معمولی و عرفی متمایز میکند. با درگیرشدن مستقیم روحانیت در سیاست، طی یک دهه، کلیشههای ذهنی مردم نسبت به «روحانیت» نیز دستخوش تغییراتی شد. در دههٔ نخست پس از انقلاب، به دلیل حضور مؤثر چهرههای برجسته روحانی و فضای ملتهب برآمده از وضعیت پس از انقلاب و جنگ، همچنان کلیشههای سنتی دستنخورده باقی مانده بود. اما از اوایل دهه دوم، تغییرات آغاز شد. حضور روحانیت در پستهای کلیدی و درگیری در سمتهای متنوع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از جمله عواملی بود که موجب شد تا مردم به صورت ملموس و محسوس با قشری که تا پیش از این، همراه با لایههایی از تقدس و هیبت رازآلود بود، به صورت عرفیتری مواجه شوند. همین امر صیرورت و بروز تغییر در کلیشههای ذهنی قدیمی را ممکن ساخت.
از اواخر دههٔ هفتاد، با فراهمشدن امکاناتی برای پرداختن به موضوع «روحانیت»، سینماگران نیز فرصت را غنیمت شمرده و آن را دستمایهٔ روایتهای خود قرار دادند. از جمله مهمترین آثار سینمایی که در این زمینه ساخته شد، «زیر نور ماه» بود. روایت طلبهای که در وضعیت تردید به منظور معممشدن قرار میگیرد و از روی تصادف، با وضعیت مردم طبقات پایین جامعه آشنا میشود و در نهایت، به رسالت «طلبگی» خویش متعهدتر میگردد. مؤلف در این داستان، هنگام به تصویرکشیدن زندگی روزمره طلبگی، تلاش خود را مصروف میکند تا بتواند سنخهای مختلف و متنوع طلبگی را نیز به تصویر بکشد: طلبه متحجر و افراطی که دایم در حال خواندن ادعیه طولانی (از جمله جوشن کبیر و…) است؛ طلبه شوخ و شنگ که نشان دهندهٔ سرزندگی در زندگی طلبگی است و طلبه مردّد و متحیری که در مورد رسالت طلبگی خویش و ارتباط با جامعه مدرن ایرانی دچار تردید شده است.
پس از «زیر نور ماه»، فیلم «مارمولک» از اهمیت برخوردار است. اگرچه این فیلم در مقایسه با «زیر نور ماه» با استقبال بیشتری مواجه شد، اما به لحاظ فیلمشناسانه از کیفیت بسیار پایینتری برخوردار است. از جمله عوامل توفیق این فیلم، علاوه بر موضوع مورد توجه آن، بازی «پرویز پرستویی» به عنوان دزد در مقام یک روحانی است. ماهیت طنز و غیرملودرام این اثر نیز در فروش هرچه بیشتر آن مؤثر بود. عامل اصلی کمیکشدن موقعیتها، به حضور فردی با تعلقات ارزشی مربوط به جهانی متفاوت در جهان ارزشی دیگری بازمیگردد. در این روایت، با دو دنیای ارزشی متفاوت سر و کار داریم: جهان ارزشی «دزد» و «روحانی». قهرمان داستان، به دلیل ناآشنابودن با شیوههای رفتاری و ارزشی متعلق به جهان تازه وارد شده، حرکاتی از خود بروز میدهد که موجب خندهدارشدن اوضاع میشود.
فیلمی که بحث اصلی نوشتار حاضر را تشکیل میدهد، «طلا و مس» است. به نظر میرسد، این فیلم در مقایسه با دو اثر پیشین (زیر نور ماه و مارمولک) هم از کیفیت فیلمشناسانه بالاتری برخوردار است و هم به لحاظ جامعهشناسانه حاوی فهم عمیقتری است. همانطور که گذشت، بررسی زندگی روزمره «روحانیت» برای مردمی که بر اساس کلیشههای ذهنی و قالبهای پیشینی با آن مواجه میشوند، از جذابیت زیادی برخوردار است. آنچه باعث برتری این اثر در مقایسه با دو اثر پیشین میشود، شیوهٔ پرداختن به جزئیات در زندگی روزمرهٔ یک طلبه است. در فیلم «زیر نور ماه»، بیش از آنکه زندگی خصوصی طلبگی به تصویر کشیده شود، قرارگرفتن طلبه در موقعیت پروبلماتیک[۲] و مسألهداری که تاکنون با آن آشنایی نداشته، روایت میشود. نوجوانی، پارچه عمامه و نعلین طلبه را میدزد و از این طریق، طلبه وارد زندگی مردم زیر پل میشود. صرفاً پلانهایی که از مدرسه محل سکونت طلبه گرفته شده، روابط داخل مدرسه را بازمینمایاند. کارگردان تلاش زیادی کرده تا بتواند تنوع و تکثر در سنخهای مختلف «طلبه» را در اثر خود منعکس کند، اما در این مسیر توفیق چندانی نمییابد. کلیشه طلبه متحجر و دعاخوان، بیش از اندازه غیرواقعی است. همچنین از زندگی خانوادگی قهرمان داستان نیز اطلاعات زیادی به دست داده نمیشود. در فیلم «مارمولک» نیز جذابیت اصلی، مرهون قرارگرفتن قهرمان دزدِ داستان، در جایگاه روحانی است. شیوهٔ مواجهه قهرمان با موقعیت روبهرو، موقعیتهای کمیکی را خلق کرده است. در مقایسه با تمامی این موارد، «طلا و مس» ملودرامی اجتماعی است که عمدتاً تحول مواجهه قهرمان داستان را در محیط خانوادگی به تصویر میکشد. دشواری موضوع روایتشده نیز از همین جاست. قرار نیست، طلبه وارد محیطهای غریب و بدیع شود تا دستمایهٔ روایت قرار گیرد؛ بلکه قرار است، خصوصیترین و عرفیترین سطح از زندگی طلبه، در زندگی خانوادگی، به تصویر درآید. در فیلم «زیر نور ماه»، بار روایی اثر معطوف به ماجراهایی است که طلبه با افراد «دیگر» و از طبقه پایین دارد. اما در «طلا و مس»، زندگی خصوصی طلبه با تمامی جزئیاتش روایت میشود.
به نظر میرسد، کارگردان در «طلا و مس» در مقایسه با دو فیلم قبل، از پس به تصویر کشیدن جزئیات عرفی در زندگی طلبگی، بهتر برآمده است. در موقعیت خانوادگی، پس از بیماری «زهراسادات»، طلبه مجبور میشود اموری که همسرش متکفل آن بوده را بر عهده گیرد. در سیر گرهگشایی داستان، ظرایف و جزئیات بسیاری به تصویر کشیده میشود: تعویض پوشک بچه، غذاپختن، بازیکردن با بچهها، گوشدادن به موسیقی به خاطر بچهها و… . طلبه در زندگی عادی و معمولی که تا پیش از بیماری همسرش داشته، توجه چندانی به جزئیات و موارد خرد در زندگی نداشته و در اثر قرارگرفتن در کوران حوادث است که این موارد برجسته میشود. در پلانهای ابتدایی داستان، هنگام شخصیتپردازی کاراکترها، بعد از مدتی تازه طلبه یادش میافتد که همسرش درخواستی کوچک از او کرده است. اینها همه نشانگر بیمبالاتی و بیاهمیتی رخدادهای خرد و ریز نزد اوست. قهرمان داستان، پس از آگاهشدن از بیماری همسرش، مجبور میشود به جزئیات زندگی توجه بیشتری نشان دهد.
«طلا و مس» روایت عشقی است که از دل درگیرشدن با ضرورتهای زندگی سر بر میکشد. اگرچه هشت سال از زندگی طلبه با همسرش میگذرد، اما او هنوز نسبت به این امر، به خودآگاهی نرسیده است. جبر زمانه و اقتضائات طاقتفرسای زندگی که پس از بیماری همسرش به وی تحمیل میشود، امکان دستیابی به عشقی دیریاب و دشواریاب را برای او فراهم میکند؛ محبتی که محور اساسی روابط ناب انسانی در سرخوشانهترین حالات است. تصویری که از رابطه انسان با دیگری در این فیلم به تصویر کشیده شده، برآمده از فهم عمیقتری از ساحت اجتماعی است. قهرمان داستان، درگیر زندگی روزمره خود میباشد و به دنبال علمآموزی از مشهد به تهران نقل مکان میکند. روال عادی زندگی، او را از نعمت «عشق» به دیگری بازداشته است. بیماری همسرش، موجب میشود تا عشق نابی درونش شعله گیرد که ورای تعلقات زمینی و مادی است. ممکن است همسرش به دلیل بیماری، فلج شود. همهچیز مهیای شکستهشدن رابطه با «دیگری» است. آنچه در این وضعیت، رابطه را حفظ میکند، نفس دوستداشتن و «عشق» به دیگری است. طلبه «زهراسادات» را به خاطر خودش، حتی خود علیل و افلیجش دوست دارد. از این رو، عمقی که به لحاظ جامعهشناسانه این اثر از فهم ارتباط با دیگری در نابترین و سرخوشانهترین حالات به تصویر میکشد، ژرفتر و قابل تأملتر از سایر آثار قبلی است. ارتباطی که معطوف به «دیگری عام» است، «ارتباطی اجتماعی» نامیده میشود. در وضعیتهای عادی و معمولی، چنین ارتباطی مبتنی بر نیازها و منافع فردی است. «روابط ناب» در وضعیتی قابل تحققاند که علیرغم برآوردن نیازها در ارتباط با دیگران، ارتباط به خاطر نفس ارتباط محقق شود. تا هنگامی که فرد درگیر زندگی روزانه خویش است، عمده روابط علیالاصل، بر اساس منافع ترسیم و تنظیم میشود. اما نفس رابطه به خاطر خود رابطه، در وضعیتهایی خاص امکان شکلگیری دارد. از میان روابط انسانی، «رابطهٔ عاشقانه» یکی از پیچیدهترین آنهاست که تشخیص و تمییز آن بسیار دشوار است. چه بسیار موقعیتهایی که افراد دچار التهابها و هیجانات روحی و روانی میشوند و خود را اسیر عشقی دیرپای میپندارند. زمان، عامل تمییز خوبی برای شناخت هیجانات از گرایشات ناب عاشقانه است. در «طلا و مس» طلبه پس از هشت سال زندگی در وضعیتی عادی و روزمره، درگیر جزئیات روزمرهای میشود که تا پیش از آن، نسبت به آنها بیتوجه بود. از دل چنین فضایی است که نسبت به ماهیت عاشقانه ارتباطش با همسرش، خودآگاهی مییابد.
فیلم بدون تکلفات معمول ژانر ملودرام، تلاش میکند تا در سیری روان، تحولات شخصیتی کاراکترها را به تصویر بکشد. پایان باز فیلم هم از جمله وجوه مثبت این اثر در مقایسه با سایر آثار است. در نهایت، اتفاق تعیینکننده و مهیجی رخ نمیدهد. در فیلمهای «معناگرا»، سیر چنین داستانهایی با شفا یافتن ناگهانی، مکاشفه یا خواب به پایان میرسد و تمامی مشکلات حل میشود. قهرمان داستان در پلان پایانی، بیرون از درس اخلاق، دم در ورودی، نشسته و به سخنان استاد اخلاق در باب محبت به مثابه «اکسیر اعظم»، گوش میدهد. به نظر میرسد، او به این نتیجه رسیده تا به جای مشغولیت صِرف به اخلاق نظری، تلاش کند تا بیش از پیش به جزئیات اطرافش (خصوصاً در زندگی خانوادگی) توجه کند. از دل دست و پنجه نرم کردن با مشکلات است که محبت سر بر میکشد. از این رو، اثر پایانی ساده و بیتکلف دارد و از حل تمامی مشکلات و گرههای افکنده شده، حذر میکند؛ همانطور که در زندگی روزمره چنین است و هرفرد میکوشد خود را نسبت به وضعیتی که با آن مواجه است، تطبیق دهد.
—
[۱] Taboo
[۲] Problematic
۱۱ خرداد ۱۳۸۹ | ۱۹:۴۰
راستی چرا آقا سید نیومد قم؟ چرا لوکیشن فیلمهای محمدی قم نیست؟
۱۴ خرداد ۱۳۸۹ | ۲۱:۲۱
سلام
مطلب خوب و قابل تأملی بود ولی چند نکته در این نوشتار برایم غریب مینمود:
۱- با توجه به اینکه هر سه فیلم شاخص درباره روحانیت را یک تهیهکننده تولید کرده باید در مورد غرض ساخت این فیلمها از شخصیت او آگاه میشدید تا فضای مبهم، جذاب و پیچیدهی روحانیت را به عنوان دلیل ساخت این فیلمها قلمداد نمیکردید.(با توجه به شخصیت منوچهر محمدی فکر میکنم ایشان عاری از این اغراض و مقاصد میباشند.)
۲- بنده علاقه خاصی به سید رضامیرکریمی و کارهای ایشان دارم ولی جنابعالی با چه ترازویی سطح کیفی مارمولک را بسیار پایینتر از زیرنورماه میدانید و از طرفی دیگر فیلم متوسط – ولی درعین حال خوب – طلاومس را بالاتر از هردو کار سابق محمدی میدانید؟!
لطفا در سنجش بیرویهتان تأمل بفرمایید.
پانقد: البته نظر جنابعالی کلا محترم است!