سید حسن موسیزاده را به جرئت از معدود گرافیستهای موفق حال حاضر کشور میدانم. آثار موسیزاده مجال خوبی برای طرح دوبارهٔ این پرسش جدی در هنر است که آیا وظیفهٔ هنرمند است که به مخاطب نزدیک شود یا این مخاطب است که باید خود را به هنرمند نزدیک کند. جایی که دم دستترین دلیل برای موفقیت یک اثر هنری اعم از نقاشی، موسیقی و سینما و تلویزیون تعداد مخاطبان آن است و در عین حال آسانترین دلیل برای تقبیح ارزشهای هنری یک اثر در میان بعضی منتقدان هنری هم همین استقبال مردم از اثر آنهاست. موسیزاده نمونهٔ خوبی است از هنرمندی که هم خود به مخاطب نزدیک میشود و هم مخاطب است که آثار او را درک میکند و به آنها نزدیک میشود و این در حالی است که آثار او دارای مؤلفههای یک اثر هنری موفق و تکنیکی نیز هست.
ادعای نویسنده این است که موسیزاده خلاف جریان رایج هنری کشور حرکت میکند و شاید قبول این مطلب برای ذهن هنرمند غرق شده در آمال و آرزوهای آرتیستی که دربهدر به دنبال جایگاه خود در کتابهای تاریخ هنر است تا سبک و روش خاصی را به اسم خود ثبت کند آسان نباشد. امروز اکثر هنرمندان و آثار هنریشان در فاصلههای بسیار دور از مخاطب ایستادهاند و مغرورانه از او میخواهند که برای «درک و فهم» اثر او به سمت دنیای هنرمند حرکت کند. مخاطبی که پیشاپیش باید خود را برای اتهام عدم توانایی درک عمق هنر هنرمند در صورت عدم ارتباط و فهم آن اثر آماده کند. امروز نه تنها برای اصل درک و فهم، بلکه حتی برای محقق شدن فعل «دیدن» آثار هنری هم، این مخاطب است که باید به سمت هنرمند حرکت کند و پا به محلی به نام گالری بگذارد و هنرمند حتی حاضر نیست اثر خود را در این حد هم به مخاطب نزدیک کند. او مغرورانه در آتلیه خود دور از مردم، در حالی که پنجره ها را محکم به روی هرگونه واقعیت خارج از چارچوب آتلیه بسته، به آخرین کارهایی ینگه دنیا نشین ها نگاه می کند و موسیقی دلنوازی هم برای تکمیل این خلسه ضمیمه کرده ، به خلق اثر هنری می پردازد . اثرش را با پیک به گالری می برد و باز هم در فضای بسته گالری به انتظار مخاطب از همه جا بی خبر می نشیند ودر آخر شاکی از فهم و درک پایین مخاطب، به فضای بسته آتلیه خود برمیگردد!. فضاهای بسته امروز دیگر به اندازه ۱۲متری یک آتلیه و دیوارها و پنجرهای چوبی و فلزی آن نیست . دیوارهای این فضای بسته و تنگ دورادور هنرمند را انواع و اقسام سایتهای اینترنتی هنری، آخرین کتابها و ژوژمانها و حراجهای فصلی، کتابهای پرطمطراق فلسفهٔ هنر و نظریهپردازیهای انتزاعی میسازند… چیزی که باعث میشود امروزه هنرمند، اگرچه به ظاهر در میان مردم زندگی میکند. صبح با آنها در یک صف شیر و نان میایستد، سوار یک اتوبوس و تاکسی میشود، یک اخبار و فیلم و سریال را پیگری می کند و شب با یک خط مترو تا آخر خط می رود، اما خواسته یا ناخواسته در فضای تنگ آتلیه خود ساخته خود، که از همان مواد غیر بتونی مورد اشاره ساخته شده، از درک و دریافت واقعیت خارجی اطراف خود عاجز باشد…..بگذریم
مشکل وقتی آشکار میشود که هنرهای مخاطب محوری مثل گرافیک، که اصلاً تعریف و حیاتشان به مخاطب است، نیز گرفتار این مسئله باشند و کار به جایی برسد که گرافیک و پوستر را به آرت و دیزاین تقسیم کنند و هرجا که شکایت از عدم ارتباط با مجموعه آثار هنرمند میشود، واژهٔ گرافیک آرت به داد هنرمند محترم میرسد و هر جا که قرار است آرتیستهای محترم برای اثری جایگاه پایینتری تعریف کنند، از گرافیک دیزاین یا گرافیک تبلیغاتی بهره میگیرند. امروزه برخی گرافیستها بیشتر وقت خود را برای خلق پوسترهای نقاش مابانه صرف میکنند و مثل یک اثر نقاشی و نمایشگاهی آثارشان را به جای دیوارهای شهری در گالریها به نمایش میگذارند. در زمانهای که طراحی پوسترهای فرهنگی، پوسترهای جشنوارهای و مسابقهای و پوسترهای به اصطلاح هنری، غالب خروجی آثار هنری گرافییست های کشور را تشکیل داده، موسیزاده و معدود افرادی مثل او به خلق پوسترهایی مشغول هستند که قدمهای محکم و قابل تقدیری به سمت مخاطب برمیدارد. موسیزاده گرافیک، جامعه و مخاطبان و نیازهای آنها را می شناسد و بدون اینکه خود را گول بزند برای همین مخاطب اثر خلق میکند. برای موسیزاده درک پیام و انتقال مفوم اثرش ـکه وظیفه اصلی پوستر هم هستـ جزء اولویتهاست. به همین دلیل او در جایی که تب تایپوگرافی و فرمگرایی تمام گرافیک کشور را در برگرفته، به عکس و تصویر (IMAGE) رو میآورد. او میداند که برای مخاطب روزمره و عادی و عامی هنر، (به معنای مخاطبی که بامسئلهٔ هنرهای تجسمی درگیری ذهنی مداوم ندارد. که شامل اقشار مختلف جامعه از دکتر و مهندس و استاد دانشگاه وحتی هنرمندان بخشهای دیگر مثل تئاتر و موسیقی و غیره میشود) درک و فهم «فرم» یک رادیو بسیار سخت و مشقتآور است. در حالی که دیدن تصویر یک رادیو برای او آسانتر و آشناتر است. و او را سریعتر از لایههای ظاهری اثر و درگیری مشقتبار با خواندن تایپوگرافیهای پرطمطراق و فرمهای عذابآور که اولین شرط برقراری ارتباط با اثر هنری، یعنی محقق شدن فعل «دیدن» را سخت میکنند خلاص میکند. و بیشتر انرژی و شوق او را برای درک معنا و مفهوم اثر ذخیره مینماید . او ازخلق معماهای گیج کننده در پوستربه سبک فرم گرایان امروزی، که فریادها زجرآور هنرمند برای اثبات» من هنرمند» است گذر کرده و به هدف اصلی، مقدس و محترم پوستر که در ابتداییترین تعریف آن قرار است اطلاعاتی را به آسانترین روش به مخاطب انتقال دهد میپردازد. اگرچه سینما،تلویزیون و بازیهای رایانهای، لباسها و اجناس لوکس و … فضایی فانتزی برای ذهن مردم طراحی کردهاند، اما موسیزاده با درک غیر واقعی بودن این فضا، با کنارهم گذاشتن رادیو و کتابهای دینی، چیدن سنگها به عنوان پرچم فلسطین، استفاده از گچکاریهای سنتی، استفاده از پسزمینهٔ دیوارهای شهری و نوشتهٔ آشنای «لطفاً پوستر نچسبانید»، استفاده از شیشهٔ الکل آزمایشگاهی، به واقعیت فرهنگی و درونی مردم سرزمین ما رجوع میکند. جایی که مخاطب در سادهترین اتفاق با خود میگوید: اِاِاِ…اینو ببین مداد رو گذاشته توی الکل!!. ببین توی گچ کاری مداد در آورده !!و…. پوستر «رادیو معارف» موسی زاده به واقع نماد بارز اثر هنری صاحب تکنیکی است که در جذب مخاطب و اطلاع رسانی، ایرانی بودن و انتقال روح معنوی موضوع هم موفق بوده است.
اگر پوسترهای فرم گرا و تایپوگرافی را در یک نمایشگاه در کنار هم نمایش دهیم چشم مخاطب به مرور و بعد از دیدن چند اثر اولی به فرم پوستر عادت میکند و ملال و خستگی به مرور بر او چیره میشود و او را از دیدن ادامه آثار با همان دقت اولیه، محروم میکند. اما در آثار موسی زاده، که مخاطب محوری به دور از ابتذال، باعث میشود هرجا لازم میبیند مدیوم کار خود را تغییر دهد، مخاطب در هر پوستر منتظر اتفاقی تازه است و هرگز نمیتواند از پیش تعیین کند که در اثر بعدی با چه تصویر و فرمی روبه رو میشود. پوسترهای او ساده و با کمترین مواد و مصالح ساخته می شوند- البته این همان ادعایی بوده که فرم گرایان برای گرایش به فرم به آن تمسک کردند و امروز درجهت خلاف آ ن حرکت میکنند- و همین مطلب باز هم فرصت را برای مخاطب فراهم میکند که کمترین درگیری ملال آور را برای دیدن اصل اثر به خود روا دارد. پوسترهای موسیزاده به شدت ایرانیاند و او با اینکه با دنیای هنری غرب کاملاً آشناست، به آنجا سفر میکند ، ورکشاپ برگزار میکند و فرصت مطالعاتی را هم در کشور فرانسه گذرانده، اما پوسترهای ایرانی طراحی میکند. قدرت طراحی بالای او باعث میشود تنگنایی برای خلق اثر نداشته باشد و هر جا لازم بود از طراحیهای دستی هم بهره گیرد. لِیآوتهای دستی او به مشخصهٔ بارز آثار او تبدیل شدهاند… و روح و نگاه مذهبی نیز که نشانهٔ فرهنگی جامعه ماست در آثار او دیده می شود و این نیزیکی دیگر از دلایل موفقیت موسیزاده در ارتباط برقرار کردن صحیح با مخاطب است. به هر صورت به ابتدای صحبت برمیگردیم و یادآوری می کنم که مؤلفه مهم کارهای موسی زاده که نباید به آسانی از آن گذشت ،قدم برداشتن مطمئن،به دور از ابتذال و درست به سمت مخاطب است او چند قدمی به مخاطب نزدیک می شود دست او را میگیرد و آنوقت با جهان خود همراه میکند. از اشیای آشنا برای او تصویر میسازد. اما نتایج تکراری و مورد انتظار مخاطب را نمیگیرد. در ققس پر از قناری مخاطب، موس کامپیوتر، قلم، مداد و تراش می گذارد و در شیشههای الکلی که همیشه یادآور مار و عقرب و آزمایشگاه مدرسهاند مداد پیچیده به خود می گذارد و….
در این مجال اندک فرصت کافی نیست تا ریزتر به آثار موسیزاده بپردازیم. اما ذکر این نکته هم لازم است که موسی زاده کاریکاتوریست است و با این هنر کاملاً آشناست و میداند که یکی از مؤلفههای مهم برای کاریکاتور به طور خاص و برای هر اثرهنری به طور عامتر، آشناییزدایی از آن چیزی است که برای مخاطب آشنا به نظر میرسد و هرجا که این اصل را رعایت کرده پوسترهای موفقتری داشته مثل جایی که رادیو را در میان کتابهای مذهبی به عنوان کتابی دیگر قرار میدهد یا مدادی را به جای مار و عقرب در شیشهٔ الکل میگذارد. اما این مسئله در اکثر کارهای عکس محور او ـکه شاخص و معرف سبک او هم همین عکس محوری استـ دیده نمیشود و به نظر نویسندهٔ این سطور، این درست جایی است که موسیزاده باید بعد از یک دوره چند ساله فعالیت هنری به آن توجه کند تا شاید سکوی پرشی باشد برای ادامهٔ بهتر و موفقتر مسیر، جایی که پوسترهای او را از تکرار ملالآوری که معمولاً کارهای تایپوگرافی و فرم محور در کشور به آن دچار هستند و ممکن است او را هم در کارهای اینستالیشن و تصویری خود گرفتار کند، نجات دهد. نکتهای که چند گرافیست خارجی که هم سبک و هم نگاه با او هستند به آن توجه دارند. نگاهی به آثار میشل باتوری Michel Bouve و میشل بووه Michel Bouvet این نکته را تأیید میکند.
۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۰۲:۳۱
در برهوت مطالب فنی و دقیق…که نویسنده حوصله کنه واسه ارجاعات مطلبش بره یک دوری توی ارشیو شخصیش بزنه..خواندن این مطلب غنیمتی است…تبریک به مرتضای فیروزه..بابت پیدا کردن یک نویسنده جدید…مبارکا باشه!
۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۰۲:۴۲
شاهکار نوشته اینه:
«فضاهای بسته امروز دیگر به اندازه ۱۲متری یک آتلیه و دیوارها و پنجرهای چوبی و فلزی آن نیست . دیوارهای این فضای بسته و تنگ دورادور هنرمند را انواع و اقسام سایتهای اینترنتی هنری، آخرین کتابها و ژوژمانها و حراجهای فصلی، کتابهای پرطمطراق فلسفهٔ هنر و نظریهپردازیهای انتزاعی میسازند… چیزی که باعث میشود امروزه هنرمند، اگرچه به ظاهر در میان مردم زندگی میکند. صبح با آنها در یک صف شیر و نان میایستد، سوار یک اتوبوس و تاکسی میشود، یک اخبار و فیلم و سریال را پیگری می کند و شب با یک خط مترو تا آخر خط می رود، اما خواسته یا ناخواسته در فضای تنگ آتلیه خود ساخته خود، که از همان مواد غیر بتونی مورد اشاره ساخته شده، از درک و دریافت واقعیت خارجی اطراف خود عاجز باشد…..بگذریم»
این یعنی تفسیر سرراست وضعیتی که درون انیم..یعنی کل ماهیت هنر روشنفکری ایران..یعنی تحلیل روانشناختی کل ادمهای دور و برمون که فکر میکنن اونچه اونا میفهمن حقه…و ما همه احمقیم…