نمیدانم پنجشنبه شب هفتهٔ گذشته، حول و حوش ساعت ۹ چند نفر از شما شاهد میزگرد تلویزیونیای که به بهانهٔ نقد سریال «به کجا چنین شتابان» داشت از شبکهٔ تهران پخش میشد بودهاید، اما به نظر صاحب این قلم دقت و تأمل در حرفهای مهمانان برنامه و نیمچهجدلی که بین آنها و مجری به وقوع پیوست میتواند تلاشی جهت رمزگشایی از معمای چندمجهولی نگرهٔ غالب در تلویزیون ـ این فراگیرترین رسانهٔ ما ـ و سازوکارهای تولیدی آن باشد.
مهمانان برنامه آقایان حسن عباسی (همان حسن عباسی معروف!)، مسعود فراستی و ابوالقاسم طالبی آنقدر حرفهای پراکنده و بیربط از سریال زدند و آنقدر حرف همدیگر را نفهمیدند و آنقدر توی صحبتهای هم دویدند که تحلیل و بررسی مضمون حرفها و واکنشهای هر کدام از آنها میتواند موضوع یادداشتی جداگانه باشد، اما غریبترین موضوعی که در آن میزگرد طرح شد صحبت از عناوین «اسمش را نبر» و مگویی همچون LOST و ۲۴ بود. این عناوین به قدری برای دیدگاه رسمی تلویزیون شمایل ممنوعهای دارند که صِرف طرحشان در تلویزیون امری بیاندازه غریب و غیرقابل باور است. اما آنچه غرابت این قصه را دوچندان میکند و جای تأملی هشداردهنده دارد این است که برده شدن نام LOST و ۲۴ و صحبت از ویژگیهای فرمی و رواییشان درست وسط نقد و بررسی سریالی ایرانی به وقوع میپیوندد. یعنی رسانهٔ عریض و طویلی به نام تلویزیون آمده و سریالی ساخته و پس از تبلیغ و حمایتی کمنظیر از محصولش ـ حتی به قیمت پخش همزمان از دو شبکه و زیر سؤال رفتن استقلال صوری آنها از یکدیگر ـ میزگرد نقدی به منظور بررسی آثار فرهنگی اجتماعی آن محصول با شرکت کارشناسان و صاحبنظران فن برگزار کرده اما درست همینجا پدیدهٔ بیگانهای به نام LOST پیدا میشود و ـ به رغم تمام بایکوت شدنها و نادیده گرفته شدنها و مغضوب بودنها از جانب دیدگاه رسمی ـ بحثش گُل میکند و موضوع اصلی را که بررسی «به کجا چنین شتابان» بود به حاشیه میراند و حتی صدای مجری را درمیآورد که: «LOSTش را کم کنید»!
وقتی مدیران فرهنگی ما به شعاریترین و انفعالیترین صورت ممکن هالیوود را یک کاسه کردند و یگانه وظیفهاش را استثمار اذهان بشر شمردند و با دیدگاهی غیرواقعبینانه دم از خودکفاییمان در محصولات فرهنگی زدند و اعلام کردند تولیدات داخلیمان جذابتر و بامحتواتر از سینمای پوشالی هالیوود است و تلهفیلمهای همین صدا و سیمای ما مخاطب را از مراجعه به فیلمهای خارجی بینیاز کرده و آمار مخاطبان سریالهای وطنی چند برابر تماشاگران فیلمهای خارجی است، وقتی همان مدیران فرهنگی در خلوت خود از تماشای همین LOST امپریالیستی لذت بردند و تکتک اجزا و مؤلفههایش را تحسین کردند اما به موضع اعلام نظر رسمی که رسیدند کل اثر را بایکوت کردند و سعی نمودند دانلود بهروز قسمتهای جدیدش از اینترنت و دست به دست شدن دیویدیهایش بین مردم را نادیده بگیرند تا مبادا گوش جدیدی تیز شود و توجه کس دیگری بدان جلب شود باید احتمال چنین روزی را میدادند که این پدیدهٔ بیگانه بالأخره راه نفوذی به جامجم پیدا کند.
قصدم این نیست از این سیاهه وادادگی و انفعال و بالا بردن دستها در مقابل محصولات فرهنگی مغربزمین نتیجهگیری شود. اولین قدم مقابله و پنجه در پنجهٔ هالیوودیها افکندن شناخت موقعیت و امکانات خویشتن و داشتن تحلیلی جامع و واقعبینانه از رقیب است. اگر قرار شد روزی رسانهٔ فراگیر ما LOST را نقد کند ـ حداقل مسئولان شبکهٔ ۵ قولش که را دادهاند ـ بیگمان این بررسی باید همهٔ جوانب الهیات مسیحی، اسطورهای، روانشناختی، فلسفی (به خصوص بحثهای مبتنی بر فلسفهٔ علم)، دراماتیک، جامعهشناسانه و چندین مؤلفهٔ دیگر آن را مدنظر قرار دهد تا امثال آقای عباسی به همین راحتی مدعی نشوند ساختار روایت LOST برگرفته از روایت قرآن در بازگویی قصهٔ موسی علیهالسلام است و بعد خامدستانه به «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أحْسَنَ القَصَص» استناد کنند و از کنار سؤالات اساسیای که در اذهان مخاطب پیرامون جنس روایت و قصهپردازی و بداعت قرآن پدید آمده غیرمسئولانه بگذرند.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۰:۰۶
پریرو تاب مستوری ندارد.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۳:۵۱
الن چالمرز سخنگوی انجمن جهانی فلسفه علم: زین پس خواننده همیشگی سایت فیروزه به ویژه نوشته های علی جون خواهیم بود.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۲۱:۲۸
ای کاش کسی می نشست و رفتارها عجیب و غریب ما ایرانیان را بررسی می کرد یک روز همین آقا می نشیند علیه پاشنه آشیل آمریکا سخن می گوید فردا می آید و سریالی که هم پای شلوار جین و همبرگر سوغات آمریکاست را مصداق آیه قران می داند.
۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۱۶:۵۲
واقعا باید به فیروزه گفت یه کجا چنین شتابان؟ آن از مطلب شماره قبل قادری که بی آبرویتان کرد و این هم از این . طور خدا بفهمید که فیروزه وبلاگ شخصی چند تا آدم متوسط نیست که هر چه به ذهنشان رسید را در آن بنویسند. اگر مجله الکترنیکی هستید پس این یادداشت های وبلاگی چیست. انگار شما هیچ هدف و سازکاری ندارید و فقط به چند نفر محدود از جمله همین آقای نویسنده این یادداشت که بیشتر ژورنالیست های بی تجربه هستند، گفته اید ببینند کی چی می گوید تا یادداشتی در نقد آن بنویسید. یا بفهمید که این یک وبلاگ نیست و یا اسمش را وبلاگ گروهی فیروزه بگذارید…
۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ | ۰۷:۳۱
بدتر از این هم میشود؟..واقعا چه امار میدانی قابل توجهی از تعداد بینندگان سریال لاست گرفته شده است؟..بنیاد فارابی و هزاران بنیاد دولتمدار دیگر چه کردهاند با بودجه کلان خود در زمینه تحقیقات سینمایی…رسانه ملی و آن مرکز تحقیقات عریض و طویلش یا همین مرکز پژوهشهای اسلامی ما در قم چه کرده است…اگر امار می گرفتند میفهمیدند هنوز خیلیها در ایران این سریال را ندیدهاند آن وقت نمیامدند بی جیره و مواجب از تریبون رسانه ملی سریالی را تبلیغ کنند که خودشان درباره ارزشهای آن حرفها دارند…
بگذریم از اینکه سریال لاست بهتر است از ویکتوریا…بگذریم از اینکه رسانه ملی در اقدامی اکمقانه روی آرم پژو پرشیا که هر ننه قمری میشناسه فیلتر میگذاره ولی در یکی از پرمخاطبترین برنامههایش هی لاست لاست می کنه
حالا که اینها رو نوشتم به ذهنم رسید شاید چون نقد به کجا چنین شتابان از شبکه پنچ پخش میشد و مردم تهران هم که الی ماشاءالله در زندگی با رسانههای زیرزمینی و آسمانی ید طولایی دارند این ازادی بوده تا آقایان هی لاست لاست کنن..که خب این هم حرفی است