توضیح ضروری: پیش از هر چیز اکیداً توصیه میکنم کسانی که تا به حال این فیلم را ندیدهاند این نوشته را مطالعه نکنند. روا نیست رمق فیلمنامه در طراحی ایدهٔ مرکزی و نهاییاش ـکه برای بررسی کلیت اثر ناگزیر از تعرض به آن هستیمـ با خواندن این چند خط گرفته شود و لذت تکانهٔ پایانی فیلم برای کسانی که هنوز مخاطب آن نبودهاند در کامشان بماسد. همین چند ماه پیش بود که بعد از دیدن آخرین ساختهٔ تارانتینو و آن پایانبندی عجیب و غریبش خدا را شکر کردیم که نوشتههای IMDB را نخواندهایم و خالیالذهن با خود اثر مواجه گشتهایم.
همیشه و هر جایی که بحث از تسلیحات هستهای و رقابت قدرتهای جهانی برای توسعه یا تحدید این جنگافزارهای مرگبار پیش میآید، این جملهٔ منسوب به انیشتین در اذهان بسیاری تداعی میگردد که: «من نمیدانم جنگ جهانی سوم با چه ابزارهایی روی خواهد داد اما مطمئناً مردم در جنگ جهانی چهارم با سنگ و چوب به پیکار هم خواهند رفت»! انسان قرن بیست و یکم با از سر گذراندن تمام جنگها و نزاعهای خونبار قرن پیش امروز در جایگاهی ایستاده است که وقوع هیچ فاجعهٔ عالمگیری برای او دور از انتظار و تعجبآور نیست. گستره و افق تخیل و نگاه او حتی گاهی اوقات معطوف به وضعیت معدود انسانهای نجاتیافته از آن واقعه و درگیریشان با تبعات آن حوادث میگردد. در این بین مدیوم سینما به واسطهٔ پیشرفتهای روزافزون و حتی سحرآمیزش در بُعد فنی و تکنیکی و از آن مهمتر فراگیر بودنش توانسته محمل مناسبی برای ترسیم این شمایل آیندهنگرانه و پیشگویانه از آخرالزمان باشد. سری فیلمهای «مکس دیوانه» و فیلم «من افسانه هستم» و یا حتی این اواخر انیمیشن «۹» دمدستیترین نمونههای این زیرسبک ژانر علمیـتخیلی هستند و «کتاب ایلای» را نیز باید ذیل همین گونهٔ سینمایی طبقهبندی کرد. اثری که در پی ترسیم فضای پسارستاخیزی و برهوتوار زمین و تکافتادگی نوع بشر در آن پس از یک جنگ عظیم جهانی است. جهانی که در آن پلها و خیابانها ویرانهاند، شهرها تبدیل به گورستان ماشینهای قراضه شدهاند، از دشتها و مراتع جز زمینی تا بینهایت لمیزرع چیزی باقی نمانده، آدمها جملگی، از پشت عینکهای آفتابی به یکدیگر به عنوان ذخیرهٔ غذایی بالقوه نگاه میکنند و جز یک نفر (ایلای؛ با بازی دنزل واشنگتن) که با قدرت ایمان میخواهد خودش را نجات دهد، سایرین در آستانهٔ غرق شدن کامل در منجلاب تباهیاند. اما وجه تمایز این ساختهٔ برادران هیوز را باید در جایی غیر از استریملانگشاتهایی که در بیابانهای مکزیک ازشَبه تکافتادهٔ دنزل واشنگتن گرفتهاند یا موسیقی پرحجم و دلهرهآور فیلم یا میزانسنهای پیچیده و پلانسکانسهای نفسگیر و چرخشهای عمودی ۱۸۰درجهای دوربینش جست. محوریترین مؤلفهٔ اثر ـپیرو کهنالگوی سفر و قهرمانـ ایدهٔ سلوک شخصیتی شبهاسطورهای، نبردش با نیروهای اهریمنی و در نهایت رستگاری و نجاتش است. (موضوعی که در این دیار به راحتی ذیل عنوان «معناگرا» قرار میگیرد و جای هیچ تعجبی نیست اگر شاهد حضور این فیلم در بخش «در جستوجوی حقیقت» جشنوارهٔ فجر امسال باشیم).
دنزل واشنگتن در مصاحبهای با مجلهٔ Movie Magazine میگوید: «موضوع فیلم برای من کلاً در مفهوم «امید» خلاصه میشد». کتابی که ایلای در طول فیلم به همراه دارد و از آن محافظت میکند در فیلم کارکردها و معانی چندگانهای پیدا میکند. در بعد مضمونی اثر، از لابهلای گفتوگوی ایلای و کارنگی (با بازی «گری اولدمن») در سکانس وسترنگونهٔ ترک شهر توسط ایلای، این کتاب و قدرتی که در کلام مقدسش به گونهای رازآلود پنهان است کلیدی برای نجات و رستگاری بشریت معرفی میگردد. از نگاه دیگر این کتاب در روند روایت فیلم کارکردی دراماتیک پیدا میکند و نزاع بر سر به دست آوردن و محافظت از آن کاتالیزوری برای پیشرفت و به سرانجام رسیدن داستان است. از حیث سوّم این کتاب معنایی ورای همهٔ این چیزها پیدا میکند. خود ایلای وسط بگومگو و یکیبهدو کردن با سولار (با بازی «میا کونیز») در توصیف کتاب و رنجی که به خاطر حفاظت از آن میبرد میگوید: «من به دنبال ایمان خود گام میزنم. یعنی به رغم اینکه تو چیزی را میفهمی چیز دیگری را نمیفهمی! لزومی هم ندارد که این اعتقاد منطقی باشد. برای اینکه از جنس «ایمان» است. همچون باریکهٔ نوری در دل تاریکی که به من قدرت رسیدن میدهد»! سوبژکتیویسم بسط یافته در ذهنیت دو سوی قطب خیر و شر ماجرا (ایلای و کارنگی) موجب میشود قدرت و اعجاز آن کتاب مرموز برای هر کدام از آن دو مفهومی خاص و همگون با شخصیتشان داشته باشد. ایلای آن را مقدس میشمارد تا آنجا که در یکی از سکانسهای میانهٔ فیلمـ همان شبی که همراه با سولار تحت تعقیب کارنگی و افرادش هستندـ آن را میبوسد. ایلای به اندازهای معتقد به منشأ الوهی داشتن کتاب است که برگزیده شدنش برای محافظت از کتاب و زندگی و سلوک و حتی همسفر شدن نهاییاش با سولار را تحت اختیار و مدیریت دستی غیبی میداند. دستی که او را بهسلامت وسط جنگی هستهای از عمق پناهگاه به آدرس تنها کتاب مقدس رهنمون میسازد و در همهٔ مسیر سیروسلوک سی سالهاش (!) مراقب و همراهش بوده است و با قدرتی که از کتاب در جوهر وجودیاش تزریق کرده ضعفها و نقصهای جسمیاش را نیز جبران کرده است. در سوی دیگر این نزاع ابدیـازلی کارنگی را میبینیم که اگرچه او هم از قدرت کتاب آگاه است و به خاطرش خیلی چیزها و آدمهای بسیاری را قربانی میکند اما به سبب دیدگاه سوء استفادهگرانهای که به همه چیز و از جمله کتاب دارد به آن سرنوشت نکبتبار گرفتار میشود. فیلمساز (البته در اینجا فیلمسازان!) با تدوین موازی سرنوشت ایلای و کارنگی در پایانبندی اثر خود هم مایههای رقیق جنایت و مکافاتی به اثرش تزریق میکند و هم تأثیر مستقیم میزان خلوص وجودی هر شخص در نسبت ارتباطش با کتاب مقدس را در اتمسفری دینی/الاهی عینیت میبخشد.
گذشته از مؤلفههای مضمونی این آخرین ساختهٔ برادران هیوز، «کتاب ایلای» به تمامی فیلم دنزل واشنگتن است. نه فقط به خاطر اینکه واشنگتن یکی از تهیهکنندگان فیلم است یا بار اصلی درام را به دوش میکشد یا اینکه زیر نظر یکی از شاگردان بروس لی به تمرین فنون رزمی پرداخته و دو سکانس درگیری فیزیکی با ۶ و ۱۵ مهاجم را خودش بدون نیاز به بدلکار و آن هم در اولین برداشت به سرانجام رسانده بلکه بدین سبب این فیلم را باید فیلم دنزل واشنگتن دانست که او مجبور بوده در تکتک لحظات فیلم بازیای با لحنی دوگانه ـبین کوری و شهود باطنی نسبت به جهان پیرامونـ اجرا کند. فقط کافی است در خوانشهای مجدد فیلم (وقتی پرده از راز نابینایی «ایلای» افتاده) به لحظاتی همچون سکانس تیر خوردن ایلای یا تنگ نشدن مردمک چشمانش هنگام تابیدن نور طلوع خورشید بر آنها یا بازی حرکات دستش به عنوان مردی کور و چندین و چند نمونهٔ دیگر از این دست نظری دوباره بیفکنید تا به احترام ظرافت و دقتی که واشنگتن ـبرای باوراندن تسلط اشراقیاش بر عالم خارج در عین ندیدنش!ـ در بازیاش به خرج داده کلاه از سر بردارید. فقط جای یک اظهار تأسف و آه عمیق باقی میماند از اینکه چرا باید اثری به این اندازه چشمنواز، که دقت و خوشذوقی بصری سازندگانش از پلان پلانش مشهود است، فیلمنامهای به این کمرمقی داشته باشد. به نظر میآید گری ویتا، فیلمنامهنویس فیلم با تکیهٔ بیش از اندازه بر ایدهٔ چرخشی نهایی قصهاش ـکه قرار بوده معنایی بدیع و نو به کلیت اثر ببخشدـ از دیگر اجزای آن غفلت ورزیده است. فیلمنامه نه تلاشی برای ترسیم موقعیتهای جدید و خرده داستانهای متعدد ـبرای عمق بخشیدن به جهان خودساختهٔ دراماتیکشـ میکند و نه در صدد بهرهگیری از پتانسیل همین ایدههای طرح شده در ساختار فعلیاش، آنها را به سرانجام مشخص و بدیعی میرساند. همین که پررنگ شدن وجوه انسانی شخصیتها (و نه حتی باورپذیریشان) حالا حالاها جای کار داشت یا رها شدن ایدههایی همچون چاههای آب کارنگی (البته معنای استعارهای و تمثیلیاش بر کسی پوشیده نیست) یا استفاده نکردن از خرده روایت زندگی پیرمرد تعمیرکار و … همگی مشتی از این خروار میباشند.
تا قبل از تماشای «کتاب ایلای» یواش یواش (به برکت انبوه زیموویها و آشغالفیلمهایی که به عنوان «معناگرا» به خوردمان داده شده) داشت یادمان میرفت که میتوان اثری با درونمایهٔ دینی و حتی نیایشهای صریح دینی (دعاهای ایلای در انتهای فیلم را که یادتان نرفته) تماشا کرد و از آن مشمئز نبود.
—
عنوان این یادداشت برگرفته از فیلمی ساختهٔ تام تیکور است.