فیروزه

 
 

بعضی‌ها داغش رو دوست ندارند

رضا رحیمی‌فرد

نگاهی به فیلم سینمایی "پوپک و مش ماشاا..."

بعضی ژانرها در سینمای ما هنوز پا نگرفته اند مانند ژانر وحشت، و بعضی هم ناقص شکل گرفته‌اند و ادامهٔ حیات می‌دهند مانند ژانر کمدی. اولین سؤالی که بعد از دیدن فیلم «پوپک و مش ماشاا…» به ذهنم خطور کرد این بود که «چرا این فیلم ساخته شد؟» درست مثل وقتی که میوه نرسیده‌ای را بچینی و بعد از خوردن از خودت بپرسی «چرا چیدم؟»

چیزی به نام ماجرای کمدی در این فیلم به بار ننشسته است. ایدۀ شکل‌گیری فیلمنامه در نگاه اول جلوه‌ای بدیع دارد: » بر حسب اتفاق ماشاا… (مرد میانسالی سنتی) مسئولیت میزبانی و مراقبت از پوپک (دختر جوان تازه از فرنگ برگشته‌ای) را به عهده می‌گیرد…» اما به نظر می رسد فیلمنامه که باید بر اساس یک طرح، در جهت بسط منطقی ایده، با ریتم حساب شده‌ای به سوی میانه و پایان حرکت کند؛ در همان ایده متوقف شده است. به عبارت دیگر مشکل اصلی فیلمنامه فقدان یک طرح همه جانبه و متناسب با قواعد ژانر کمدی است.

داستان حول محور سه شخصیت اصلی شکل می‌گیرد: ماشاا…، پوپک و محسن دی وی دی. ماشاا… که خیلی دیر و در نیمه دوم فیلم در می‌یابیم نسبتی با احترام خانم ندارد، پیشکار ساده‌ای در برپایی کاروان زیارتی شاه عبدالعظیم(س) بیش نیست؛ بر اثر بیماری ناگهانی صاحبکارش، مأمور می‌شود تا از برادرزادۀ وی که پس از سال‌ها امشب از فرنگ برمی گردد، استقبال و مراقبت کند. اینکه چرا نسبت ماشاا… و احترام خانم تا اواسط فیلم در هاله‌ای از ابهام نگه داشته می‌شود، جای سؤال دارد. یکی از قواعد پذیرفته شدۀ ژانر کمدی این است که دنیای داستان به سرعت بنا شود تا هیچ‌گونه ابهامی برای مخاطب باقی نماند. اینکه نویسنده ادعا کند می‌خواسته با عدم صراحت در بیان این موضوع، مخاطب را وادارد تا خودش بر اساس دیالوگ‌ها و رفتارهای دو پهلو به این نسبت پی ببرد عذر بدتر از گناه است. همین نقص باعث می شود وقتی به رابطۀ ماشاا… و زهره پی می‌بریم، توقع یک رابطۀ پنهانی و خلاف عرف و بهره‌برداری کمیک از آن را داریم.

مواردی که منجر به پا نگرفتن دنیای کمدی برای مخاطب می‌شود، تنها به نمونه‌ای که ذکرش رفت، ختم نمی‌شود. شخصیت‌پردازی یکی دیگر از دلایل این امر است. اوج این نقص را می‌توان در شخصیت محسن دی وی دی نمایان دید. حضور محسن در این داستان منجر به هیچ چالش و ماجرایی نمی‌شود، جز ابراز عشقی نافرجام به پوپک و اندک تأثیری در تحول دیدگاه ماشاا… نسبت به اطرافیان و دنیای پیرامونش.(البته این بخش که قرار بوده بار پیام اخلاقی و جدی داستان را به دوش بکشد، به طرز ناشیانه ای مضحک از کار درآمده است) ما از شخصیت محسن چیزی جز اشتغال فرهنگی (تهیه و توزیع دیسک‌های غیرمجاز) و بی کس و یتیم بودن نمی دانیم و حذف او لطمه‌ای به داستان نمی‌زند، مگر اینکه اثری کمدی را از نقش‌آفرینی بداهه‌پردازانه و آشنای امین حیایی محروم می‌کند.(حداقل‌هایی که مخاطب عام را مجاب می‌کند، وقتش را هدر نداده است)

فیلم «پوپک و مش ماشاا…» در پی آن است تا در بستری کمیک، سیر تحول نماینده‌ای از قشر سنتی جامعه را در مواجهه با نمایندگانی از قشر جوان و مدرن (چه وطنی و چه فرنگی) همین جامعه روایت کند؛ اما به دلیل فقدان طرحی کارآمد و شخصیت‌پردازی ناقص، از عهدۀ این امر برنیامده و حتی به آستانه مسئلۀ مهمی چون اختلاف نسل‌ها هم نزدیک نمی‌شود. فراموش نکنیم وقتی نقد اجتماعی در قالب کمدی و طنز به‌درستی بیان شود، بارها بیشتر از اثری جدی مؤثر می‌افتد. شخصیت‌ها (پوپک و محسن بیشتر، ماشاا… کمتر) آن‌طور که باید قشر و نسل خود را نمایندگی نمی‌کنند و این امر دلیلی جز پردازش سطحی شخصیت‌ها ندارد. ماجراهای فیلم یا در گذشته (پیش از داستان) شروع شده‌اند و بدون ارجاعی به گذشته پی گرفته می‌شوند (مانند رابطۀ ماشاا… و زهره) و یا در متن اثر روی می‌دهند که فاقد عمق و تأثیر لازم است.(مانند چالش ماشاا… و پوپک) شاید اگر شخصیت «سامی»(نامزد پوپک) که کارکرد داستانی یا ژانری قابل توجهی ندارد، از داستان حذف می‌شد؛ ماجرایی که حول رابطۀ محسن و پوپک به موازات عشق ماشاا… به زهره شکل می‌گرفت، می‌توانست این اثر را نجات دهد و در نهایت تأثیری پررنگ‌تر در تغییر نگاه و موضع ماشاا… می‌داشت.

البته نباید از تک موقعیت‌های کمدی که غالباً در بازی با کلمات و اتفاق‌های مضحک روی می‌دهد، با بی‌انصافی بگذریم. ادعای سازندگان این اثر هم در مورد باج ندادن به مخاطب برای خندیدن، حتی با دیدن آنونس فیلم که این روزها از تلویزیون پخش می‌شود، مورد مناقشه است. (منظورم کشیده‌های ماشاا… به این و آن، و یا بازی با پدیدۀ ـ‌گلاب به رویتان‌ـ دستشویی است) فرهاد آئیش در این نقش‌آفرینی نه چندان متفاوت که به عقیدۀ من ادامۀ نقش «رحمت» در سریال «شمس العماره» است، نشان داد که قابلیت تبدیل شدن به یک کمدین متفاوت را دارد.

نکته‌ای که در انتها باید به آن اشاره شود، ریتم کند اثر با توجه به ژانری است که بستر روایت در نظر گرفته شده است. فرزاد مؤتمن که نشان داده به تجربه‌های گوناگون علاقه مند است، به نظر می‌رسد نتوانسته است خودش را از ریتم ملایم و متناسب با تجربه های نخستش جدا کند. تلاش او برای ثابت نماندن در یک ژانر خاص، به اعتقاد بسیاری از منتقدان و مخاطبانش، تا کنون برایش توفیقی در پی نداشته است. وی در گفت‌و‌گویی عنوان کرده که قصد نزدیک شدن به اثر ماندگار کمدی کلاسیکِ «بعضی ها داغشو دوست دارند» را داشته است. باید گفت خیلی ها هم در سینمای ایران بسیار تلاش می کنند تا تجربه ای با استانداردِ اثر ماندگار «شبهای روشن» داشته باشند. گذشتگان چه خوب گفته اند: «هر کسی را بهر کاری ساختند…»