فیروزه

 
 

سمفونی فقر و فاقه

یحیی نطنزی

نگاهی به فیلم هیچ ساختهٔ عبدالرضا کاهانی

در اینکه «هیچ» نسبت به فیلم‌های قبلی کاهانی و مشخصاً «آدم» و «بیست» سند قابل دفاعی برای ارتقای دانش کارگردانی وی است حرفی نیست. «آنجا» را ندیده‌ام اما بدون هیچ بحث و جدلی می‌توان پذیرفت که توانایی کاهانی در تصویرسازی‌ متنوع در لوکیشن محدود و بازی گرفتن‌ از بازیگران متعدد اتفاقاً از امتیازهای مهم «هیچ» است که جذابیت غیرقابل انکاری به فیلم می‌بخشد و تماشای آن را در دفعهٔ اول به تجربه‌ای نسبتاً لذت بخش تبدیل می‌‌کند. این ادعا را هم می‌توان قبول کرد که فیلمنامهٔ «هیچ» با دقت بیشتری نسبت به «بیست» نوشته شده و جزئی‌نگری‌های خلاقانه‌ و ایده‌های مفرح آن مخاطب خسته از شوخی‌های سطحی سایر کمدی‌های این چند سال را حسابی سر ذوق می‌آورد. در بازی‌های تحسین برانگیز و تماشایی تیم بازیگری فیلم به خصوص مهدی هاشمی، پانته‌آ بهرام، نگار جواهریان، مهران احمدی و صابر ابر هم نمی‌توان خدشه و خللی وارد کرد چرا که اتفاقاً حضور آنها تأثیر زیادی در کیفیت «هیچ» دارد و نمی‌گذارد حواس تماشاگر پیِ نقص‌ها و کاستی‌های فیلم برود. اما با تمام این اوصاف کلیت «هیچ» اسیر ایرادهایی است که بیش از هر چیز در نگرش کاهانی نسبت به مضمون و درون‌مایهٔ فیلم ریشه دارد.

«هیچ» قرار است آیینه‌‌ای نسبتاً واقع‌گرا از وضعیت بغرنج و آشفتهٔ نمایندگان طبقهٔ فرودست جامعه باشد که در برابر یک کنش بیرونی واکنش‌های متفاوتی از خود نشان می‌دهند. گرچه ظاهراً شخصیت اول فیلم نادر سیاه‌دره (مهدی هاشمی) است اما قصد و غرض اصلی کاهانی به تصویر کشیدن حال و روز خانواده‌ٔ فقیری بوده که هر کدام از اعضایش نمایندهٔ شخصیتی از شخصیت‌های مفلوک و مطرود جامعه هستند. پایان‌بندی تلخ فیلم و سرنوشت شوم اکثر اعضای خانواده به روشنی از این رویکرد پرده برمی‌دارد. نادر سیاه‌دره در این میان همان کنش‌ خارجی است که به بهانهٔ ازدواج با عفت وارد خانه‌ٔ قدیمی می‌شود و در آخر هم بعد از متلاشی کردن خانواده‌ فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد. از این نظر مهم‌ترین نقصان فیلم تأکید بیش از حد بر جاذبه‌های شخصیتی نادر سیاه‌دره و به حاشیه راندن نسبی شخصیت‌پردازی سایر اعضای خانواده است. کاهانی و همکار فیلمنامه‌نویس او حسین مهکام اصل داستان یعنی ترسیم تصویری از بحران فرهنگی موجود در خانواده‌ا‌ی متعلق به طبقهٔ فرودست جامعه را در سایه قرار داده‌اند و به فرع یعنی اختلال فیزیولوژیکی نادر سیاه‌دره و دو خصلت پرخوری و کلیه سازی وی بیش از اندازه بها داده‌اند. به همین دلیل وقتی در پایان داستان نگرش فیلمساز نسبت به سوژهٔ اصلی‌ روشن می‌شود فیلم به دام یک گسست روایی می‌افتد و به جای غافلگیری مخاطب وی را از خود می‌راند. احتمالاً قصد و غرض فیلمساز از به کار گیری این نوع پایان‌بندی تأثیرگذاری بر مخاطب و جلب نظر وی به تلخی‌های گریزناپذیر زندگی فلاکت‌بار اعضای خانواده بوده اما به دلیل زمینه چینی نکردن برای این تلخی‌ها در پایان فیلم گرفتار یک تغییر لحن ناخوشایند می‌شود و با کنار گذاشتن لحن سرخوشانهٔ خود به سراغ لحنی سیاه و اندوهناک می‌رود.

گرچه در برخی نقد‌ها و یادداشتی که دربارهٔ فیلم نوشته شده (چه در زمان جشنواره فجر و چه در هفته‌های اخیر) این تغییر لحن یک «ویژگی» برای «هیچ» تلقی شده است اما شخصاً آن را مهم‌ترین ایراد فیلم می‌دانم که اتفاقاً آگاهانه و بر اساس یک نگرش نادرست به فیلم تزریق شده است‌‍؛ ایرادی که احتمالاً دلیلی نداشته است جز درج مضمون مورد نظر فیلمساز در فیلم به شکلی صریح و بی‌واسطه و البته به دور از لحن سرخوشانه و مفرح سایر سکانس‌ها. این اتفاق زمانی در یک فیلم سینمایی روی می‌دهد که فیلمساز به ژانر یا لحن انتخابی خود (در اینجا کمدی) ایمان و اعتقاد لازم را نداشته باشد و نتواند مضمون دلخواهش (نقد اجتماعی معترضانه) را با ساختار روایی اثر همخوان کند. به همین دلیل در بخشی از فیلم دست خود را باز می‌گذارد و عملی بر خلاف مختصات داستانی و روایی انجام می‌دهد.

«هیچ» می‌توانست فیلمی درخشان دربارهٔ شخصیت عجیب و منحصر نادر سیاه‌دره باشد و با پرداخت بیشتر شخصیت‌ وی به اثری کاملاً منحصر به فرد در مقیاس سینمای ایران تبدیل شود. اما کاهانی از شخصیت نادر تنها به عنوان یک مگ‌گافین جذاب اما نمادین سود برده که البته حتی در همین حد هم با تکیه بر کارکرد حداقلی خود فیلم را به اثری تماشایی تبدیل می‌کند.

فارغ از این بحث وقتی با «هیچ» به عنوان فیلمی از عبدالرضا کاهانی مواجه می‌شویم باید به این نکته هم بپردازیم که گرچه جهان‌بینی کاهانی و افق دید سینمایی وی از «آدم» تا «هیچ» تفاوت چندانی نکرده و همچنان در فضای گذشته سیر می‌کند اما توانایی فنی و تکنیکی وی به مراتب نسبت به فیلم‌های قبلی‌اش ارتقا یافته است. در «آدم» ایدهٔ بدیع و در «بیست» بازیگران کاربلد در کیفیت فیلم‌ها نقشی اساسی بازی کردند. در «هیچ» دو عنصر فوق در کنار کارگردانی حساب شده قرار گرفته‌اند و فیلم را از تبدیل شدن به یک اثر کم‌مایه و سطحی نجات داده‌اند. آیا در فیلم بعدی کاهانی فیلمنامه‌ای منسجم و یکپارچه هم به این عناصر سه‌گاه اضافه می‌شود؟