اگر نگاهی به فهرست رمانهایی که توصیه به خواندنشان قبل از مرگ شده بیندازیم، با عناوین مشترکی مواجه میشویم. یکی از آنها، رمان «مرگ ایوان ایلیچ» نوشتهٔ لئون تولستوی است. رمان دربارهٔ مردی به نام «ایوان ایلیچ» است. شخصی که در زندگی روزمره و کاری موفق، ولی در زندگی شخصی دچار مشکلاتی است. نکته بینظیر و یا حداقل کمنظیر رمان این است که نویسنده در همان صفحهٔ اول خودش را در مقابل خواننده خلع سلاح کرده و مینویسد: ایوان ایلیچ مرد. حال خواننده چگونه و با چه حالی رمانی را بخواند که میداند شخصیت اولش از همان اول مرده است.
شماس شامی آخرین رمان مجید قیصری از این جهت قابل بررسی است که نویسنده به سراغ ماجرایی رفته که پایان آن از ابتدا معلوم است. ماجرای شهادت امام حسین (ع). حال نویسنده چگونه باید به سراغ این ماجرا برود و آن را روایت کند تا برای خواننده جذاب باشد و خواننده را وادار به خواندن داستانی کند که پایان آن را از قبل میداند.
یکی از ایراداتی که به آثار هنری تاریخی گرفته میشود، عدم مطابقت آنها با واقعیت است. و تنها جوابی که باید و میتوان داد، این است که این اثر صرفاً یک داستان، فیلم، نقاشی یا هر چیز دیگر است و نه روایت تاریخ. از همینرو اول برای نوشتن از شماس شامی به این نکته توجه داشته باشیم که با یک اثر ادبی به نام رمان طرف هستیم و نه چیز دیگر. و نباید در آن پی تحلیلهای تاریخی یا بررسی حادثه کربلا و حتی شخصیت امام حسین (ع) باشیم. ما یک داستان روان و شسته رفته میخوانیم از تلاش غلامی در جهت تبرئهٔ اربابش. همین!
قیصری در ابتدای کتاب دو مقدمه از دو مترجم کتاب اصلی فرضی آورده تا با این ترفند مستندنمایی کرده و حقیقی بودن داستانش را به مخاطب القا کند. نویسنده با آوردن یک مقدمهٔ سمبلیک و نمایشی، تلویحاً نکتهٔ دیگری را هم به مخاطب گوشزد میکند. و آن اینکه نویسنده هیچ تعهدی در قبال درستی و مطابقت روایتش با واقع ندارد.
«من متخصص تاریخ صدر اسلام نیستم، این مطلبی است که باید متخصصین دربارهٔ آن اظهار نظر کنند.»[۱]
و در ضمن هرگونه اشکال احتمالی در مورد صحت و سقم داستانش را دفع میکند. با اینکه این مقدمهٔ هوشمندانه امکاناتی در باب داستانپردازی و گسترش دایرهٔ اختیارات نویسنده در کمک گرفتن از تخیلش میدهد ولی در عین حال دستش را در توصیف جزییات کوچک و دقیق خارجی میبندد. با این حال گویا نویسنده از این مسئله غفلت کرده و با خیال راحت به توصیف و فضاسازی دقیق و جزئی پرداخته. از طرف دیگر نویسنده سعی کرده با اجتناب از بعضی تکنیکهای داستانی که روایت را از مستند بودن دور و به یک متن ادبی نزدیک میکند، تصور وقوع خارجی داستان را بیش از پیش در مخاطب افزایش دهد. انتخاب روایت گزارشی «شماس شامی» نیز تلاشی در همین راستاست.
«شماس شامی» روایت گزارشگونهٔ شماس محافظ و خدمتکار مخصوص جالوت، نمایندهٔ امپراتور روم در شام است. مخاطب این گزارش فرستادهٔ ویژهٔ روم است که وظیفهٔ مشخص کردن جانشین جالوت را دارد. در همان اوایل داستان میفهمیم شماس (راوی داستان) قصد دارد به وسیلهٔ نوشتن نامه که تنها راه اطلاعرسانی به بازرس امپراتور است؛ اربابش را از اتهام خیانتی که به او زده شده، تبرئه کند. اما یزید و مشاور عالیاش برخلاف نظر شماس، اعتقاد دارند جالوت با حسین بن علی (علیهالسلام) ـکه در متن از او و یارانش با عنوان شورشیان یاد میشودـ در ارتباط بوده و به آنها کمک میکرده است. داستان تا انتها به تلاش شماس برای بیگناه جلوهدادن ارباش جالوت اختصاص دارد. ولی نکته جالب توجه «شماس شامی» روایت حاشیهای است که سعی شده، و فقط سعی شده، به دور از هرگونه تعصب مثبت یا منفی از واقعه کربلا داشته باشد. انتخاب یک غیرمسلمان به عنوان راوی طبعاً دست نویسنده را برای پرداخت غیرکلیشهای باز میکند و باورپذیری بیشتری دارد. ولی از سوی دیگر نوشتن از زبان چنین راویای همچون راه رفتن روی طنابی باریک، ظریف و حساس میباشد. شماس نه داستاننویس است و نه یک گزارشگر حرفهای. پس احیاناً متنش باید گره بخورد و فلاشبکهایی سادهلوحانه، آشفته و پراکنده در حدود و صغور یک خدمتکار داشته باشد. در حالی که زبان روان و یکدست و گزارش دقیق، با ثبات و جزیینگر شماس بیش از اینکه واقعنما باشد مستندزداست. جدا از اینها با توجه به همان مقدمهٔ تکنیکی، گزارش شماس شامی دوبار ترجمه شده؛ درحالی که زبان رمان با توجه به اصطلاحات امروزیاش بیشتر به زبان اصیل میماند تا زبان ترجمه شده و برگردان. ازسوی دیگر در حین گزارش با توصیفات و شرح و تفصیلاتی مواجهیم که نه در راستای گزارش شماس است و نه در مسیر طرح رمان قیصری. به عبارتی اصلاً با منطق روایت همخوانی ندارند و صرف زیبایی آنها به عنوان یک توصیف خوب نمیتواند دلیل قانعکنندهای برای جا دادنشان در گزارش شماس باشد. مثل نصب یک تابلوی سوررئال بالای سر محراب مسجد.
این اشکالات به همراه شخصیتهای تیپیکال و تکبعدی هستند که «شماس شامی» را از حد یک کار درجه یک دور میکند. و بیشتر از آنکه نامه شماس به بازرس امپراتور باشد نامه قیصری به مخاطب است.
هر خوانندهٔ با ضریب هوشی متوسط در همان ابتدای روایت قیصری حدس میزند نویسنده میخواهد در انتهای رمان به خواننده اثبات کند ارباب شماس بیگناه است. همچنین در اثنای روایتش نقبی ظریف و در عین حال هوشمندانه به واقعه کربلا و مظلومیت حسین بن علی(ع) بزند. پس دلیل خریدن این کتاب چیز دیگری است جدا از تعلیقهای اصطلاحی. «شماس شامی» در عین ضد تعلیقبودنش برانگیزانندهٔ حس کنجکاوی مخاطب است. اینکه هم از هدف و حتی نتیجهٔ احتمالی نویسنده اطلاع داریم خللی در این حس کنجکاوی و تعلیق درون خواننده ایجاد نمیکند. مثل تماشای فیلم سقوط یک هواپیما. همهٔ کسانی که فیلم را میبینند اطمینان دارند سرنشینان هواپیما میمیرند. ولی با اینحال فیلم را با هیجان دنبال میکنند. بیشتر میخواهند از نحوه و کیفیت مرگ سرنشینان آگاه شوند. «مرگ ایوان ایلیچ» یا «شماس شامی» هم از همین مقوله است. مخاطب کنجکاو است ببیند شماس چگونه میخواهد اربابش را تبرئه کند. یا داستان شماس و اربابش کجا با واقعه کربلا مرتبط میشود و چگونه نویسنده به اربابش[۲] ادای دین میکند.
[۱] شماس شامی – نشر افق – ص۹
[۲] اشاره به جمله نویسنده در ابتدای رمان: «هرکس نوکر ارباب من است؛ منم، نوکر او» (همان – ص۵)