فیروزه

 
 

لطفاً از تاریخ عبرت بگیرید!

علی مهجور

نگاهی به سریال «سال‌های مشروطه»

شاید به دشواری بتوان مؤلفه‌های یک اثر عامه‌پسند تلویزیونی یا سینمایی را یک به یک تجزیه کرد و سهم هر مؤلفه در عنصر جذابیت و سرگرم‌کنندگی را به تفصیل بازشناخت. واقعیت این است که خصوصیت انفکاک‌ناپذیر سینما و تلویزیون، سرگرم کنندگی آن‌هاست و اینکه بتوانند بیننده خود را در برابر پرده یا مقابل جعبه جادو برای زمانی نه چندان کوتاه بنشانند و رضایت او را جلب کنند. اصلاً همین جذابیت است که بین هنر و اقتصاد پیوند برقرار کرده و هنرمند می‌تواند با توسل به آن، هم اثر هنری خود را عرضه کند و هم امتداد مسیر کاری و نیز معیشتی‌اش را پی بگیرد.

کارگردان، نویسنده یا آهنگ‌سازی که خلاقیت را به مَرکب هنر نشانده، با شهد سرگرم‌کنندگی است که ذهن مخاطب را مجذوب می‌کند و عامهٔ مردم را به مشاهدهٔ اثر خود فرا می‌خواند. اما آیا برای داوری دربارهٔ اثر هنری، اقبال مخاطبان و میزان سرگرم شدن آن‌ها کفایت می‌کند؟ آیا می‌توان مثلاً برای داوری بین دو فیلم «دربارهٔ الی» و «اخراجی‌ها» تنها به تعداد مخاطبان اکتفا کرد و بر این اساس یکی را برتر از دیگری خواند؟ و اگر چنین بود نقد هنری و چند و چون دربارهٔ بایدها و نبایدهای اثر هنری چه معنایی داشت؟ در این مجال نمی‌خواهم به جدال مستمری که بین سازندگان فیلم‌های گیشه‌پسند و فیلم‌های هنری در جریان است بپردازم بلکه این مقدمه در ستایش جذابیت و سرگرم‌کنندگی یک سریال تلویزیونی عامه‌پسند یعنی «سال‌های مشروطه» بود.

سال‌های مشروطه از آن پروژه‌های بزرگی بود که واکنش تعدادی از منتقدان را در پی داشت؛ درنظر بگیرید اگر یک مورخ نجیب و بی‌قصد و غرضی مثل رسول جعفریان که روحانی هم هست، یک سریال تاریخی را که پر از شخصیت‌های روحانی است، «لاله‌زاری» توصیف کند، کارگردان آن سریال باید هم خوشحال باشد هم ناراحت! خوشحال باشد که لاله‌زاری بودن یعنی مخاطب زیاد داشتن و از بین عوام هم مخاطب داشتن؛ اما باید ناراحت هم باشد چون یکی از منتقدان اهل فن که دست‌کم برای دو جنبهٔ مهم محتوایی این سریال ـ یعنی تاریخ و روحانیت ـ صلاحیت اظهار نظر دارد، آن را یک اثر جدی تلقی نمی‌کند و تنها برای سرگرمی مخاطب عام مناسب می‌شمرد. ما شنیده‌ایم که می‌توان از تاریخ روایت سوبژکتیو داشت؛ شنیده‌ایم که هر نویسنده‌ای و هر هنرمندی می‌تواند روایت خود را از تاریخ داشته باشد؛ اما طبق معمول، این شنیده‌ها به جای آنکه ما را در جهت تفکر و تعمق سوق دهند، تنها کاربردشان رفوکاری کم‌کاری‌ها و بی‌تجربگی‌هاست.

سال‌های مشروطه اگر قرار است روایتی شخصی و فردی از تاریخ باشد، چرا از ابتدا تا انتهایش مملو از کلیشه‌هاست. دوستی می‌گفت این سریال خاطرات کودکی‌ها وکتاب‌های تاریخ دوران ابتدایی و راهنمایی را برایمان زنده کرد؛ از شخصیت امیرکبیر و میرزا آقاخان نوری و شیخ فضل‌الله و میرزا رضای کرمانی گرفته تا روایت‌ها و تحلیل‌های تکراری که در هر برنامهٔ تاریخی، اعم از نمایشی یا گزارشی‌ـ‌تحلیلی از صدا و سیما پخش می‌شود … با وجود این‌همه کلیشه ریز و درشت چگونه می‌توان ادعای روایت شخصی از تاریخ داشت. از سوی دیگر کاش کلیشه‌ها در قالب یک روایت رسمیِ صدا وسیماپسند از تاریخ، داستانی باورپذیر و سازگار با وقایع تاریخی را به نمایش می‌گذاشتند؛ اما متأسفانه این اتفاق هم نیافتاده و آسمان و ریسمان‌ بافی تا جایی است که کارگردان فراموش کرده در یک پرش روایی پنجاه ساله، دختر بیست ساله به سن هفتاد می‌رسد نه اینکه تازه هوای ازدواج با عاشق قدیمی به سرش بزند؛ یا روایتی که از مظفرالدین شاه در این سریال وجود دارد و شخصیت کمیک و شاید لوده‌ای که از او تصویر شده، معلوم نیست از کدامین کتاب به عاریت گرفته شده که برای هر بینندهٔ آشنا با تاریخ باورناپذیر است.

در عین حال نباید از آنچه مایه جذابیت سریال برای مخاطب شده است، چشم‌پوشی کرد. ضرب‌آهنگ تند ماجرا که محصول گنجاندن یک بازه طولانی تاریخی در سریالی کوتاه بود، منجر به پرهیز از روایت حوادث حاشیه‌ای تاریخی شده و تنها حادثه محوری داستان را به پیش می‌برد. بهره‌گیری از بازیگران خوب و استفاده از قصه‌ای عاشقانه با زیر و بم‌های تا حدودی اجتماعی و سیاسی نیز در جذب مخاطبان بی‌تأثیر نبود. اما در این میان یک پرسش بی‌جواب نیز مانده است که سال‌های مشروطه چه ارتباطی با پنجاه سال پیش از مشروطه و نیز با امیرکبیر دارد؟ چرا کارگردان به ‌جای آنکه روایت دقیق‌ و بی‌کم و کاستی از مشروطه ارائه دهد، به سراغ سلطنت ناصرالدین شاه رفته؟ شاید تنها پاسخ، علاقهٔ شخصی کارگردان به شخصیت امیرکبیر باشد و اینکه ماجرای نخبه‌کشی و به خصوص صدراعظم‌کشی در این سرزمین همیشه در جریان بوده؛ و چه خوب بود که این علاقهٔ شخصی در فیلم یا سریال دیگری متجلی می‌شد. یک انتخاب این بود که سریال از ترور ناصرالدین شاه آغاز می‌شد، در این صورت هم شخصیت امینه درست از کار در می‌آمد و لازم نبود در هفتاد، هشتاد سالگی با اصلان پای سفره عقد بنشیند و هم آن شخصیت پر اغراق از سید جمال‌الدین اسدآبادی ارائه نمی‌شد.

البته به سراغ مشروطه رفتن و از این دوره پرالتهاب سخن گفتن، آن هم با رعایت چارچوب‌ها و باید و نبایدهای صدا و سیما، کاری بس خطیر بود که طلسم آن برای نخستین بار با سال‌های مشروطه شکسته شد. سال‌های مشروطه هرچند موفق به افتتاح این باب بسته شد اما با کنایات ابلغ من التصریح در هر قسمت سریال به بیننده یادآوری می‌کرد که نقل همه این ماجرا‌ها برای عبرت‌گیری از تاریخ است و کم مانده بود که صراحتاً نریشنی روی فیلم بیاید و بگوید: «بینندگان عزیز لطفاً از تاریخ عبرت بگیرید!» ویم وندرس در توصیف سینمای هالیوود گفته بود «آمریکایی‌ها ضمیر ناخودآگاه ما را استعمار کرده‌اند»، ما هم خیلی دوست داریم که ضمیر ناخودآگاه هم‌وطنان خود را از استعمار آمریکا نجات دهیم اما گاهی فراموش می‌کنیم که برای تولید محصولاتی که این مهم را عهده‌دار شوند، نیازمند دانش، تخصص و تجربه‌ای هستیم که توانایی رقابت با هالیوود را داشته باشند.