سینمای ایران دولتی است. جشنوارهٔ فیلم فجر هم دولتی است. اقدامات برای تحریک و تشویق بخش خصوصی به ورود و سرمایه گذاری در سینمای ایران به کندی صورت میگیرد. گاهی این اقدامات در مقابل اقدامات دیگر در جهت افزایش نظارت و کنترل دولت بر سینما قرار میگیرد و همهٔ رشتهها پنبه میشود. بدتر از همه ظهور و بروز این تناقض و تضادها در اقدامات و اظهارات مسئولین فرهنگی (خاصه معاونت سینمایی) است که به وضوح نشان دهندهٔ فقدان یک استراتژی واحد فرهنگی در مدیریت کشور است. از آنجا که در شرایط کنونی هر گونه نقد و نظری، بیش از گذشته رنگ و بوی سیاسی به خود میگیرد؛ ترجیح میدهم تنها به یک نکته اشارهای گذرا داشته باشم.
بازار رفع توقیف از فیلمهایی که چند سال به دلایل معلوم و نامعلوم فنی، فرهنگی، سیاسی (حتی پس از دریافت پروانه ساخت و نمایش در جشنواره) اجازهٔ اکران نیافتند، داغ است. این اقدام با هر انگیزهای صورت گرفته باشد، اتفاقی مبارک برای سینمای ایران است. اگر بنا را بر این بگذاریم که این رویکرد ادامه خواهد داشت و محدود به مقطع جشنواره فیلم فجر و ملاحظات دیگر نخواهد بود، باید به راهکارهایی اندیشید تا اولاً فیلمی پس طی مراحل پیشتولید و تولید و حتی نمایش محدود، دچار توقیف نشود؛ و در ثانی استراتژی واحد و آییننامهای مدون برای از دم تیغ توقیف گذراندن فیلمها داشته باشیم؛ تا در دوره مسئولیت هر مدیر و معاونی شاهد اعمال سلیقههای فردی در جهتگیری فرهنگی و هنری، و چرخشهای آنی و ۱۸۰ درجهای، نباشیم.
شاید کسانی که تجربهٔ بیشتری دارند و یا خود قربانی این اعمال سلیقهها و چرخشها شدهاند، این سخنان را ناشی از خوشبینی بدانند؛ اما از باب اینکه فرض محال را محال نمیدانیم، لااقل این سطور را برآمده از عقل سلیمی بدانید که هنوز دچار یأس و بدبینی نشده است.
اما نکتهای که قصد اشاره به آن را داشتم این است که به نظر میرسد باید در این رفع توقیفها گامی به عقب گذاشت و خوشبینانه از مسئولان فرهنگی خواست تا بیش از آنکه به فکر توقیف فیلمها و نگرانی بابت اشاعۀ برخی مفاهیم و مضامین (به زعم آنان ناروا و نادرست) و بازتاب آن در میان مردم باشند، اقدام به رفع توقیف از معانی و مفاهیمی نمایند که در چارچوب تنگ تفاسیر و تأویلات ایشان اسیر و گرفتار است. با همان عینک خوش بینی که بنگریم، یکی از مسئولین فرهنگی، در لابهلای اظهارات خویش از اعتماد به فهم و شعور مردم سخن گفته بود و اینکه مردم درک بالایی دارند و تحت تأثیر درونمایۀ برخی از فیلمها قرار نمیگیرند. گرچه این اظهارات حاوی پیشفرضی است که برخی فیلمها را شامل پیامهای انحرافی و تأیید نشده میداند (ولی با این حال به آن اجازهٔ اشاعه میدهد!!)، اما قدمی به جلو گذاشته شده و سخن از اعتماد میگوید و این میتواند آغازِ مفاهمه و گفتوگو میان اقشار مختلف مخاطبان و مسئولان فرهنگی و هنری باشد. اگر همین رویکرد فرضی را پی بگیریم، آیا نمیتوان به هنرمندان و اهالی فرهنگ نیز چنین اعتمادی داشت و به نگاه و تفسیر ایشان از امور و پدیده های اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی، احترام گذاشت؟ آیا زمان رفع توقیف از امور بنیادیتری همچون معنا و مضمون فرا نرسیده تا همه چیز در خدمت یک قرائت و تفسیر از اتفاقات و پدیدهها، به ورطهٔ شعارزدگی نیفتد؟
یکی از معضلات سینمای ایران که همه به آن اذعان دارند، مشکل فیلمنامه و داستان است. به نظر میرسد نویسندگان سینمای ایران زبان داستانگوییشان دچار لکنت شدیدی است. با کنکاشی سطحی در خواهیم یافت که یکی از موانع بر سر راه قصهگویی و شخصیتپردازی در سینمای ایران، اصرار بر مضمونپردازی و معناسازی در داستان است. تهیهکنندگان و فیلمسازان برای جلب نظر مسئولان و مجاب کردن آنها به سرمایه گذاری، لاجرم باید پیام و مضمون گلدرشت و عیانی را در فیلمنامه بگنجانند تا فیلمشان تولید (یا اکران) شود و مسئول مربوطه اطمینان حاصل نماید که میتواند از این تولید با افتخار در گزارش سالانهٔ خود یاد کند و حسن انجام وظیفهاش را به مقامات مافوق اثبات نماید…
شاید اگر این قید و بند و تبصرهها را از پیشِ پای داستانگویی و فیلمنامهنویسی برداریم، نطق نویسندگان سینما راحتتر باز شود. البته این مهم امکانپذیر نخواهد شد مگر اینکه اقدامات مسئولان در رفع توقیفها، شامل حال خودشان هم بشود. از قدیم گفتهاند: یک سوزن به خود، یک جوالدوز به دیگران…
۲۱ بهمن ۱۳۸۸ | ۰۰:۳۹
اصلا جالب نبود و خیلی آماتور نوشته اید.
به نظر من مشکل سینمای ایران این نیست مشکل را دقیقا در نحوه نقد شما می توان دید . مشکل سینمای ایران التقاط و یک سویه نگری است که در همین نوشتار شما هم دیده می شود.
باید برای حل کامل یک معضل ابتدا آگاهی جامع و مانع نسبت به مشکل داشت و بعد حل کرد. نقد شما سو دار و جهت دار است و حداقل به قول آن استاد که می گفت طوری نقد کنید تا اثر بگذارد، خالی از این پارامتر است.
۲۲ بهمن ۱۳۸۸ | ۱۸:۲۱
از اظهار نظرتان متشکرم
یک سو نگری را تا حدی قابل پذیرش و البته قابل بحث می دانم
ولی منظورتان از التقاط را نفهمیدم