نوشتن از بزرگان به همان مقدار که سخت است لذت بخش نیز هست و همین لذت باعث میشود نویسنده این متن جسارت پیدا کند تا تجدید چاپ آخرین داستان رضا براهنی را بهانهای قرار دهد برای نوشتن از «بعد از عروسی چه گذشت».
«بعد از عروسی چه گذشت» روایت براهنی از رحمت شهیر دبیر سادهای است که شش هفت ماه بعد از عروسیاش در محل کار به علت فشاری که یک آن بر او وارد میشود، به شخص اول کشور یعنی شاه فحش میدهد و با خبرچینی همکار معلمش مغانی راهی زندان ساواک میشود. نویسنده داستان را با زاویه دید دانای کل محدود به ذهن رحمت روایت میکند که بهترین انتخاب برای روایت خشک و خونسردانه زندانی در بند ساواک است. با اینکه روایت براهنی در «بعد از عروسی چه گذشت» حدفاصل یک صبح تا شب رحمت شهیر در زندان است؛ ولی به جرأت میتوان گفت براهنی در پردازش موقعیت و داستان موفق عمل کرده و حتی توانسته با کمترین زیادهگویی و اطاله کلام، اضطراب و پریشانی رحمت دبیر زندانی را برای خواننده ترسیم کند؛ که جمله ابتدای کتاب از میکل آنژ در باب تراش مجسمه هم به خاطر این ویژگی داستان آورده شده است.
یکی از نکات قوت داستان تعادل بین تخیل و ذهنیت رحمت و داستانگویی خارجی است که در آخرین اثر داستانی براهنی برقرار شده. چرا که در بسیاری از آثار داستاننویسان، همین عدم تناسب و تعادل بین ذهنیت شخصیت و اتفاقات خارجی باعث اخلال در اثر و خستهکنندهبودن آن برای مخاطب میشود که براهنی به درستی توانسته روایتش را از این گرداب سالم به مقصد برساند. البته این موفقیت را میتوان مرتبط به تسلط بالای براهنی بر مباحث تئوریک ادبیات داستانی دانست که در بین ذهنیت مشوش و مضطرب رحمت و داستانگویی خارجی دوام آورده است.
از طرف دیگر میتوان گفت آخرین داستان براهنی در حد یک داستان بلند و با کمی سختگیری داستان کوتاه باقی میماند. و این نه صرفاً بهخاطر حجم صد و پنج صفحهای داستان که به خاطر شخصیتپردازی آن است. چرا که تمام افراد داستان حتی رحمت را در حد تیپ باقی میگذارد. البته شاید این تیپیکالی بودن شخصیتها توسط نویسنده برای تعمیم شخصیتها به خارج بوده باشد. نکات بسیاری در ذیل «بعد از عروسی چه گذشت» وجود دارد که میتوان دربارهشان جملهها گقت و پاراگرافها نوشت که به جهت اختصار در نوشتار سعی میکنم موجز و مفید به مهمترین آنها بپردازم.
در «بعد از عروسی چه گذشت» اشکالات و ضعفهایی هم به چشم میخورد که نمیتوان بهراحتی از آنها گذشت. یکی از ضعفهای این داستان استفاده از کلمات و اصطلاحات دم دستی و کلیشهای برای بیان حال شخصیتها و فضای در داستان است. تاریخ مصرف این توصیفات سالها قبل از «بعد از عروسی چه گذشت» تمام شده بود و استفاده کلماتی از این دست مدتهاست منسوخ شده است. پس وجود این توصیفات بیشتر از اینکه فایده داشته باشد مخل است. یکی دیگر از موضوعاتی که رمان را از سطح یک کار ممتاز خارج میکند، دیالوگهای آن است. گویا نویسنده در نوشتن دیالوگهای بین شخصیتها از تفاوت ماهوی گفتوگوی داستانی با گفتوگوی در عالم واقعیت غافل مانده و صحبتهای بین شخصیتها را همانگونه که در عالم واقعیت است در داستان آورده. تردیدی نیست که براهنی توانایی بالایی در داستانگویی دارد و استادی او بر کسی پوشیده نیست. اما اینکه راوی دانای کل در بخشهایی از روایتش مردد باشد؛ از کسی چون براهنی پذیرفته شده نیست، هرچند که تسلطش بر مباحث تئوری داستاننویسی تبدیل به ضربالمثل شدهباشد:
«خوابهایش بخش اصلی این خطر و لذت بودند، و شاید این خوابهایش بخش اصلی این خطر و لذت بودند.»[1]
و یا
«بیرون، در آنسوی چشمبند، یا آفتاب بود یا نور قوی برق.»[2]
آخرین اثر داستانی براهنی مملو از اشکالات زبانی است. در صفحه بیست و دو پس از چند عبارت بدون فعل و بیسر و ته، این جمله را با این فعل غلط میآورد:
«خلاصه، از همه چیز نفرت کرده بود.»[3]
و یا
«و درست در بالاسر مردم، و خجالت نمیکشید که آن لحظه، که مردم به او احترام گذاشتند و بالا سر خود بلندش کرده بودند، او بیشرمانه میشاشد»[4]
عباراتی از این قبیل، در داستان پر است. کما اینکه در همان دو جمله بالا هم این موضوع مشخص است. البته میتوان گفت که پیشینهٔ این زبان غیرداستانی به تبحر براهنی و چربش ادبیات منظوم در آثارش بر آثار منثور برمیگردد. گذشته از آن غلطهای متعدد مبتدیانهٔ تایپی و حتی نگارشی در گذاشتن نقطهویرگول و نقطه متن را دچار سکت میکند.
اما بحث اصلیای که من آن را بهانهٔ نوشتن «بعد از عروسی چه گذشت» قرار دادهام چیز دیگری است. و آن قدرت قصهگویی و داستانپردازی براهنی و استفاده درست و هوشمندانه از نمادها و نشانهها برای روایتش است. براهنی گمشدن کلید دستبند دبیر زندانی را توسط نگهبان بیرجندی به همراه چند اتفاق ساده دیگر مثل تشابه اسمی سادهٔ «رحمت شهیر» با فردی به نام «رحمت شهپر» بهانهای برای روایت از زندان ساواک، اوضاع خفقان سیاسی و فرهنگی و فشار آن بر مردم قرار میدهد. به وسیله واگویههای ذهنی رحمت در داستان میفهمیم که رحمت در پی همان فحش ناخواسته قهرمان عدهای میشود. در پی آن به زندان میافتد و در آنجا مدام دغدغه همسرش را دارد و از آیندهی دختری که فقط چند ماه از عروسیاش با او گذشته پریشان و مضطرب است. تا حدی که باعث میشود رحمت در خواب سرباز بیرجندی را در حال ارتباط با همسرش ببیند. دغدغههای رحمت به اینجا ختم نمیشود. در زندان بازجوی ساواک از او میخواهد که در قبال آزادی از زندان و یک رفاه نسبی تبدیل به یک مأمور ساواک برای به دامانداختن افرادی همچون خودش شود و به همین ترتیب این زنجیر امنیتی گسترش پیدا کند. در این وضعیت رحمت بین انتخاب این گزینه و تبدیل شدن به مأمور ساواک و رسیدن به عشقش و از طرف دیگر یک آدم شریف بودن و سرنوشت مبهم برای خود و همسرش مردد است. اما در کشاکش این رفتوآمدهای ذهنی، نقطهٔ اوج «بعد از عروسی چه گذشت» را میتوان جایی دانست که رحمت به خاطر گمشدن کلید دستبند مجبور میشود چسبیده به سرباز بیرجندی بخوابد. حالتی که انجام هر حرکتی حتی به پهلو خوابیدن را برای رحمت غیرممکن میشود. حال اینرا بگذارید کنار روایت دقیق براهنی برای نشاندادن این وضعیت اختناق. جا دارد چند سطر از روایت براهنی از این حس و حال را برای حسن ختام این نوشتار بیاوریم.
«گوچکترین تکان دست طرف دیگر را از خواب میپراند و اعصاب او را خرد میکند…انگار وقتی نمیتواند حرکت کند عقده پیدا میکند…وقتی که تکانخوردن غیر ممکن است، حدس زدن ماهیت دنیای آینده بیش از هر موقع دیگر با اشکال روبرو میشود.»4
—
[۱] بعد از عروسی چه گذشت. نشر نگاه . صفحه ۲۴
[۲] همان . صفحه ۱۷
[۳] همان . صفحه ۲۳
[۴] همان . صفحه ۱۰۴ – ۱۰۵