فیروزه

 
 

اشباح همیشه حاضر

چه کسی فکر می‌کرد جرج کیوکر کارگردان فیلم‌هایی همچون «زنان کوچک»، «ستاره‌ای متولد می‌شود» و «بانوی زیبای من» از ارادتمندان لوئیس بونوئل باشد و به افتخار حضور او در آمریکا یک مهمانی به تمام معنا باشکوه ترتیب دهد؟ ماجرا از این قرار بود که لوئیس بونوئل همراه با ژان کلود کریر فیلمنامه نویس و سرژ سیلورمن تهیه کننده «جذابیت پنهان بورژوازی» به آمریکا آمده بود تا فیلم خود را در آنجا به نمایش بگذارد و در فستیوال‌ها و همایش‌های معدود شرکت کند. یک روز جرج کیوکر خوش مشرب که از فیلم‌های بونوئل خوشش آمده بود، او و دو همراهش را به یک ضیافت ناهار دعوت کرد تا به عنوان یک آمریکایی آداب دان رسم میهمان‌نوازی را برای میهمان اروپایی به جا آورد. بونوئل گرچه از رفتار کیوکر تعجب کرده بود اما دعوت او را پذیرفت و مدتی بعد قدم به خانه مجلل وی گذاشت. گرچه کیوکر از قبل گفته بود که تنی چند از دوستان و رفقا هم در جمع حضور خواهند داشت اما بونوئل فکرش را هم نمی‌کرد در خانه کیوکر هم صحبت بزرگانی همچون فورد و هیچکاک و وایلدر و وایلر شود. بونوئل دست در دست کریر و سیلورمن زودتر از همه میهمانان به وعده گاه رسید تا کمی بعد شاهد ورود جان فورد کهنسال و سالخورده باشد. فورد و بونوئل هم کلام شدند، از فیلم‌های یکدیگر تعریف و تمجید کردند، به افتخار هم نوشیدند و از امیدها و آرزو‌های دور و دراز‌شان گفتند. حتی فورد حرف را به وسترن بزرگی کشید که قصد ساختش را دارد قرار است یکی از بهترین فیلم‌هایش باشد؛ غافل از اینکه اجل چند ماه دیگر به سراغش می‌آید و فرصتی برای فیلم تازه پیدا نمی‌کند.

کمی که گذشت استاد بی‌رقیب تعلیق هیچکاک به جمع وارد شد و برای فیلمساز محبوبش بونوئل آغوش گشود. آندو هرگز یکدیگر را ندیده بودند اما مانند دوستانی صمیمی از صحنه‌های محبوب فیلم‌های‌شان تعریف کردند و لب به تحسین یکدیگر گشودند. هیچکاک که بدون هیچ پرده پوشی بارها گفته بود فیلم‌های بونوئل را ستایش می‌کند به «تریستانا» اشاره کرد و آن را یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های بونوئل دانست.

کم کم ویلیام وایلر، بیلی وایلدر، جرج استیونز، روبن مامولیان، رابرت وایز و رابرت مولیگان هم رسیدند تا جمع بزرگ‌ترین فیلمسازان زمانه تکمیل‌تر از پیش شود و یکی از مهم‌ترین اتفاقات سال ۱۹۷۲ و بلکه تمامی سال‌های حیات سینما در تاریخ ثبت شود. اساتید بعد از گپ و گفتی مختصر به صرف ناهار مشغول شدند و بعد از اینکه فورد به دلیل خستگی همراه با پرستار سیاه پوستش جمع را ترک کرد عکاسی را خبر کردند تا دیگران هم بتوانند در این لحظه باشکوه شریک شوند. گویی خودشان هم می‌دانستند که کنار هم قرار گرفتن این تعداد فیلمساز با سبک‌ها و اسلوب‌های متفاوت در چنین جمع کوچک و خودمانی یکی ازاتفاقات نادر روزگار است که نباید به راحتی از کنارش گذشت.

جمع اضداد بهترین تعبیری است که برای ترکیب افراد موجود در این عکس می‌توان به کار برد. بونوئل، کریر و سیلورمن صبغه‌ای کاملاً اروپایی داشتند و جنس سینمای مطلوب‌شان با محصولات آمریکایی از زمین تا آسمان فرق می‌کرد. «سگ آندلسی»، «ویریدیانا» و «تریستانا» بونوئل کجا و «بهترین سال‌های زندگی ما»، «تعطیلات رمی» و «بن هور» وایلر کجا؛ «آپارتمان»، «ایرما خوشگله» و «بعضی‌ها داغشو داست دارند» وایدلر کجا و «سرگیجه»، «شمال از شمال غربی» و «پنجره عقبی» هیچکاک کجا. «داستان وست ساید» و «آوای موسیقی» رابرت وایز کجا و «دکتر جکیل و آقای هاید» روبن مامولیان کجا.

عکس فوق در سال ۱۹۷۲ به یکی از برترین عکس‌های سال تبدیل شد و در سال‌های بعد هم مانند افراد حاضر در آن به خاطره سینمایی سینمادوستان راه یافت. با این حال در میان آمریکانشینان جای کسان دیگری مانند فورد، هاکس و ولز حسابی خالی است. دهه هفتاد دهه به حاشیه رفتن تک تک این افراد بود تا جای خود را به جوانان سرکش سینما بدهند و آرام آرام بخشی از تاریخ سینما را نام خود سند بزنند. هیچکاک هم در سال ۱۹۷۲ «جنون» را روانه سینماها کرد و تا پایان عمر موفق به کارگردانی تنها یک فیلم دیگر (توطئه خانوداگی) شد. ویلیام وایلر بعد از این تاریخ از کارگردانی فیلم جدید بازماند و جرج کیوکر قبل از مرگش در سال ۱۹۸۳ فقط چهار فیلم دیگر به سیاه بلند بالای آثارش اضافه کرد. جوانانی همچون کاپولا، اسپیلبرگ و لوکاس در همین برهه زمانی پا به میدان گذاشتند تا به نوبت جای بزرگان را پر کنند و در سال‌های بعد خودشان نیز به لقب استاد نائل شوند. بعضی عکس‌ها فارغ از کیفیت و نوع نگاه‌شان به سوژه درست سر بزنگاه گرفته شده‌اند. شک نکنید که این عکس تماشایی یکی از آنها است!

ایستاده از چپ: رابرت مولیگان، ویلیام وایلر، جرج کیوکر، رابرت وایز، ژان کلود کریر و سرژ سیلورمن

نشسته از چپ: بیلی وایلدر، جرج استیونز، لوئیس بونوئل، آلفرد هیچکاک و روبن مامولیان