فیروزه

 
 

قطعهٔ ۱۷

بعد از این که ماشین اسپورت
رفت تو شکمِ چلچراغ
دویدم بیرون به طرف کیوسکِ تلفن
زنگ زدم به زنم. خانه نبود.
ترسیدم. زنگ زدم به رفیق شفیقم
ولی خطش اشغال بود
پس رفتم به یک مهمانی اما صندلی خالی گیرم نیامد
بعضیها لگدم کردند
پس زدم بیرون
دیدم ناخوشم. دهنم منقبض بود.
بازوها چوب بود تو گردنم
شکمم باد کرده بود
سگها صورتم رو لیس میزدند
آدمها زل میزدند به من و میگفتند:
«چته؟»
دو تا از دوستهای کاردرستم رد میشدند
وایستادم واسه حرف زدن.
میدونستند که خرابم
چند تا قرص دادند به من
رفتم خانه
و شروع کردم به نوشتن یک یادداشتِ خودکشی
همون موقع بود که دیدم جماعت
خیابان را پایین میآید
راستش!
چیزی ندارم
علیه مارلون براندو
بگم

❋ ❋ ❋

اما این که:

باب دیلنBob Dylan

اگر بپذیریم که موسیقی، عضو حیاتیِ پیکرهٔ فرهنگیِ آمریکاست و تاریخ موسیقی آمریکایی تطابق نعل به نعلی با تاریخ آمریکا دارد، پذیرفتن این که «باب دیلن» یکی از شمایل فراموش نشدنی فرهنگ آمریکایی به شمار میرود آسان خواهد بود. رد پای این هنرمند (ستارهٔ موسیقی، سینماگر، نویسنده و …) و روشنفکر منحصر به فرد، در مهمترین لحظات تاریخی-هنری آمریکا دیدنی است. او همیشه مورد توجه خاص و عام بوده است. دو فیلمی که اخیراً در بارهٔ او ساخته شده (که یکی مستندی است ساختهٔ استاد مارتین اسکورسیزی، و دیگری ساختهٔ تاد هاینس، فیلم شگفتانگیزی است به نام «آنجا نیستم» که چند بازیگر – از جمله خانم کیت بلانشت- با بازی در نقش باب دیلن، وجوه شخصیتی او را تحلیل میکنند) شاهدی بر این ادعاست. دوستی شاعران و نویسندگان بزرگ و اصلی جنبش «بیت»، از جمله آلن گینزبرگ، ویلیام باروز و جک کرواک، با دیلن، و تأثیر و تأثر از همدیگر، در تطور شعر آمریکایی نقشی جدی بازی کرده است.

و دیگر این که:

حکایت شعر ترجمه شده در اینجا، چنین است:

در اوایل دههٔ ۶۰ میلادی، «بری فینستین» عکاس، از دوستش باب دیلن میخواهد برای عکسهایی که از هالیوود گرفته، متنهایی بنویسد. نتیجهٔ این همکاری شعرهایی است که دیلن برای این عکسها نوشته و این عکسها و شعرهای مربوط به آنها، امسال، در ماه جاری (نوامبر) به صورت کتاب منتشر شده است.