فیروزه

 
 

هیچ نبود

– هیچ نبود. آب.
– هیچ؟ هیچ است آب؟
– هیچ نبود. گل.
– هیچ؟ هیچ است گل؟

– هیچ نبود. باد بود.
– هیچ؟ هیچ است باد؟
– هیچ نبود. خیال.
– هیچ؟ هیچ است خیال؟

❋ ❋ ❋

اما این که:

Juan Ramon Jimenez

شاعر بزرگ اسپانیا (۱۹۵۸ – ۱۸۸۱)، برندهی نوبل ادبی در ۱۹۵۶. خیمنس بنیانگذار مدرنیسم اسپانیایی است و بر شعر پس از خود تأثیری انکارناپذیر گذاشته است.

یکی از مشخصههای تکرارشونده در شعر او، بهویژه در نخستین کتابهایش، استفاده از واژههایی است که ریتمیک و پرصدا، تأثیری موسیقایی تولید میکنند و فضا، رنگآمیزی یا طنین ِ شعر را به هنرهای دیگری چون تئاتر، نقاشی یا موسیقی نزدیک میسازند.

شعر «هیچ نبود» – که با واژهی «هیچ» (که در هر هشت سطر شعر حضور دارد) اداره میشود – یک دیالوگ است و در نتیجه کیفیتی تئاتری دارد. زاویهی دیدِ طرفِ اول گفتوگو، منظری رئالیستی است که آب و گل و باد و خیال را «هیچ» میخواند. طرفِ دیگر که میتوانیم او را «شاعر» بدانیم، با استفهامی انکاری با رأی نفر اول مخالفت میکند و تلویحاً برایشان روح و زندگی قائل است. گرایش به «جاندار پنداری» جهان پیرامون (از گلهای وحشی تا ستارهها) یکی از اساسیترین عناصر جهانبینی شاعرانهی خیمنس است.

نکتهی دیگر، تعلق ِ زمانی رأی طرف اول به «گذشته» و طرف دوم به زمان «حال» است و از «نبود» به «هستن» رسیدن، کنش آفرینش را در این شعر پیش میکشد.

شاعر، در این شعر، با کمترین واژهها به بیشترین نتیجه میرسد.

و دیگر این که:

خالی از لطف نیست که ذکر خیری از کتاب «ای دل بمیر یا بخوان»، تنها مجموعهی مستقلی که از شعرهای خیمنس به زبان فارسی (به ترجمهی آقای مهدی اخوان لنگرودی) سراغ دارم، بشود. در صفحهی ۱۳ این کتاب، نامهی خیمنس به ناشرش آمده است که بخشی از آن را در اینجا میآورم که مقوّم حرف من است:

«سادگی چیست؟ چیزی که با کمترین وسیله بدان دست توان یافت. خودجوشی یا خودانگیختگی چیست؟ آن چه بیکمترین ساختی و دشواری خلق شود. آن چه با کمترین وسیله آفریده شود و به حاصل آید فقط میتواند از کمال سرچشمه گرفته باشد.»