فیروزه

 
 

سینما برای من چه دارد؟

یک بار به سینما به عنوان وسیله‌ای مهیج و بی‌نظیر برای سرگرمی نگاه می‌کنیم. روز تعطیلی به همراه خانواده برای چند ساعت در سالنی تاریک می‌نشینیم و با دنیایی خیالی رو‌به‌رو می‌شویم. اجازه می‌دهیم پرده‌ی سینما جادویمان کند. اتفاقات عجیب و غریبی می‌بینیم و بعد از تمام‌شدن فیلم علی‌رغم تمام حوادثی که در آن سالن تاریک اتفاق افتاد، دست خانواده را می‌گیریم و صحیح و سالم به خانه باز می‌گردیم.

این نوع نگاه به سینما، نگاهی رایج و پر طرفدار است. بسیاری از فیلم‌ها ساخته می‌شوند که سرگرم کنند و بسیاری به سینما می‌روند و فیلم تماشا می‌کنند که سرگرم شوند. به هیچ‌وجه هم بد نیست که شما به این پدیده مثل بسیاری از پدیده‌های دیگر که سهم عمده‌ای از آن متعلق به محصولات عصر جدید است به عنوان یک وسیله‌ی سرگرم‌کننده نگاه کنید. قصد این یادداشت و مطالبی که امیدوارم به زودی از پس آن در آید یافتن یا ساختن (بافتن) سهمی بیش از سرگرمی برای سینما است.

در این نوشتار می‌خواهم به سینما به عنوان ابزاری برای شناخت نگاه کنم؛ شناخت برای مخاطب، زمانی که با دنیای فیلم روبه‌رو می‌شود و شناختی برای سینماگر، زمانی که درگیر خلق دنیایی جدید در فیلمش است.

فکر می‌کنم تجربه شناختی‌ای که مخاطب در فیلم با آن روبه‌رو می‌شود ارتباط مستقیمی با تجربه‌ای دارد که پیش از آن سینماگر در هنگام ساخت فیلم داشته است. فیلم‌نامه‌نویسان و فیلمسازانی هستند که از سطح و تکرار بالاتر نمی‌آیند و در نتیجه فیلم‌شان هیچ چیز جدیدی برای شناخته‌شدن توسط مخاطب ندارد.

سینماگری که از طریق سینما به شناخت می‌رسد، با انتخاب موضوعی که او را ناآرام کرده و به دنبال شناخت بیشتر آن است به سمت مواجهه‌ی نزدیک با آن در سینما می‌رود و تمام امکانات سینما را به خدمت می‌گیرد تا آن را بهتر بشناسد و درک کند. طبیعتا مدت زیادی قبل از تولید فیلم صرف تحقیق راجع به ایده‌اش می‌کند. این تحقیق که با تمامی انواع تحقیقات رسمی در سراسر دنیا متفاوت است، بیشتر حسی است. فقط با یک سری آمار و اطلاعات سر و کار ندارد. به درون ماجراها می‌رود و از آن‌ها حس و الهام می‌گیرد. بیشتر از آن که به دنبال یافتن رقم دقیق کشتگان زلزله باشد به دنبال منابعی است که به او بگوید آن دختر چهار ساله‌ای که تمام خانواده اش در زلزله از بین رفت، چگونه زنده ماند، با این که او در کنار مادرش بود. اکنون چه می‌کند و چه خاطراتی از آن زلزله در یادش مانده است؟ هنوز دوست دارد زندگی کند؟ سینماگر خودش را در موقعیت قرار می‌دهد و مابقی تحقیق را در ذهن خود انجام می‌دهد. اگر من جای او بودم چه اتفاقی برایم می‌افتاد؟

در این نوع از فیلم‌سازی (که من فکر می‌کنم نوع خاصی است)، موضوع فیلم، موضوع شما است. موضوع و دغدغه‌ی شما در زندگی‌تان؛ نه صرفا ایده‌ای در گوشه ذهن که «چه خوب می‌شد اگر می‌ساختمش». هر چه مواجهه‌ی سینماگر با موضوعش شخصی‌تر باشد، محصولش عمیق‌تر و همین‌طور جذاب‌تر می‌شود و اگر در کار خود حرفه‌ای باشید قدرت بیشتری در انتقال شناخت خود از موضوع مورد نظرتان را به دیگران از طریق سینما دارید.

همین‌طور مخاطب؛ مخاطبی که اطلاعات زیادی در رابطه با زلزله دارد متفاوت است با شخصی که فیلم‌های زیادی راجع به زلزله دیده است. من فکر می‌کنم این دو در هنگام وقوع زلزله نیز رفتارهای متفاوت‌تری دارند. شخص اول می‌داند که هنگام وقوع زلزله باید زیر چهارچوب‌ها رفت، جعبه کمک‌های اولیه در خانه داشت، نان خشک، خرما و خوردنی‌های فاسد نشدنی و رادیو برای در جریان قرار گرفتن اخبار و… . اما نمی‌داند چگونه نترسد. اگر نزدیک خود پیرزن رنجوری که مدام از او کمک می‌خواهد و نوزادی که آرام در زیر آوارها قرار گرفته است را دید، کدام را نجات دهد؟ (البته این‌جا فقط فرصت نجات دادن یکی‌شان را دارد) اگر نوزاد را نجات داد چگونه از او مراقبت کند تا چند روز دیگر زنده بماند. شب اول چگونه در میان این همه جسد به سر برد و امیدوار به زندگی آینده‌اش باشد.

دلیلش این است که شخصی که اطلاعات زیادی راجع به زلزله دارد، قصه‌ی کسانی که در چنین موقعیتی قرار گرفته‌اند را نشنیده است. کسی او را راهنمایی نکرده و روی هم رفته بی‌تجربه است. کسی که فیلم‌های خوبی در این مورد دیده است با تجربه‌تر است و احتمالا در این موقعیت بهتر عمل می‌کند؛ به خاطر این که فیلمساز قصه‌های خوبی از افراد زلزله‌دیده برایش نقل کرده است.

سینما امکان بالقوه و همچنین حرفه‌ای برای شناخت است. انسان‌ها در طول زندگی‌شان به خاطر انتخاب یک پیشه محدود می‌شوند. یک پزشک محدود در دنیای پزشکی خود است و یک مهندس نفت محدود در دنیای نفت. این شرط حرفه‌ای ماندن در هر پیشه‌ای است. از گشت و گذار در اطراف شغل یا رشته خود بپرهیز و به جای آن متمرکز شو و به عمق برو. این افراد دنیا را با لنز سوپر تله می‌بینند و البته تماشای دنیا با این لنز زیبایی‌های خودش را دارد. اما سینما حرفه‌ای است که به شما اجازه می‌دهد به تعداد فیلم‌هایی که تولید می‌کنید، دنیاهای مختلفی را تجربه کنید. سینما به سینماگر یک لنز واید و یک پایه متحرک می‌دهد تا هر کجا خواست برود و هرچه خواست ببیند. البته نه با تمام جزییاتی که با لنز تله می‌توان دید. سینما یک حرفه است که در ذات خود تنوع‌طلبی را نهفته است و ابزار خوبی است برای افرادی که مایل‌اند حقایق بیشتری را از دریچه‌های متنوع بشناسند.