فیروزه

 
 

شبدر آمریکایی

– اسم من رابرت هاوکینز است. الان ساعت ۶:۴۲ دقیقه صبح شنبه ۲۳ می است. تقریبا ۷ ساعت پیش، چیزی به شهر حمله کرد. من نمی‌دانم چیست. اگر این نوار را پیدا کردید، در واقع اگر دارید الان آن را می‌بینید، پس احتمالا درباره آن بیشتر از من می‌دانید. هر چه که باشد، برادرم جیسون هاوکینز را کشت، بهترین دوستم هادسون پلات را کشت و مارلنا دیاموند را و خیلی‌های دیگر را. ما از پارک مرکزی سر‌در‌آورده‌ایم و زیر این پل پناه گرفته‌ایم. ارتش به سمت این موجود تیر‌اندازی می‌کند و ما این وسط گیر افتاده‌ایم. خب، حاضری؟

غول کلاورفیلد یا همان کلاور خودمان! که در ترجمه می‌شود «برگ شبدر»، اگر چه در عالم واقع وجود ندارد اما در عالم سینما همین اوایل امسال پا به عرصه وجود گذاشت و گرد و خاک زیادی هم به پا کرد. البته در فیلم هیچ‌وقت نام کلاورفیلد برای «غول» استفاده نشد بلکه این نام پرونده‌ای است که وزارت دفاع آمریکا برای این حوادث و عامل آن گذاشته است و غول را به همان نام خودمانی کلاور می‌شناسند.

ماجرای تولد کلاور را در سایت‌ها این طور نقل کرده‌اند که روزی روزگاری تهیه‌کننده معروفی به نام جی.جی.آبرامز در زمان تولید فیلم ماموریت غیرممکن ۳ به همراه پسرش در فروشگاه‌های اسباب‌بازی‌فروشی ژاپن قدم می‌زد که چشمش به اسباب‌بازی‌های مختلف گودزیلای معروف ژاپنی افتاد. آقای تهیه کننده با خود گفت در اوضاعی که کینگ‌کونگ این‌قدر محبوب است، چرا ما آمریکایی‌ها غولی به دیوانگی و وحشی‌صفتی گودزیلا نداشته باشیم؟ در واقع حالا که ژاپنی‌ها ما و بمباران هیروشیما را [به حق!] یک غول دیوانه نمایش دادند، چرا ما تروریست‌های ۱۱ سپتامبر را نغولیم؟! تازه غول جدید کلی بچه هم دارد که از سر و کول آمریکایی‌ها بالا بروند و آن‌ها را گاز بگیرند تا تماشاگران بیشتر سرگرم شوند.

Cloverfield

کلاورفیلد

کارگردان: مت‌ریوز

فیلمساز ۴۲ ساله آمریکایی در اولین فیلم سینمایی خود سراغ پروژه کم‌خرج اما پر سر و صدایی رفت که شاید اعتبار خود را بیشتر مدیون تهیه کننده‌اش جی.جی. آبرامز بود. اما ریوز با ساخت کلاورفیلد پاسخی درخور به اعتماد تهیه‌کننده فیلم و همکلاسی قدیمی داد.

تهیه کننده: جی.جی.آبرامز

جفری یاکوب آبرامز ۴۲ ساله اولین فیلم‌نامه‌ی جدی خود را در سال ۱۹۹۰ نوشت. درباره هِنری با بازی هریسون فورد و جوان برای همیشه با بازی مل گیبسون فیلم‌نامه‌های دیگر او بودند که ساخته شدند. سپس فیلم‌نامه‌ی جنجالی آرماگدون را نوشت تا مایکل بی آن را جلوی دوربین ببرد. در سال ۲۰۰۱ فیلم سواری با ماشین دزدی را تهیه کرد که در آن به عنوان نویسنده هم همکاری داشت. در همین سال‌ها جذب تلویزیون شد و در ساخت سریال‌هایی مثل شادی، گمشده و اسم مستعار با شبکه ای.بی.سی. همکاری کرد. بالاخره در سال ۲۰۰۶ اولین فیلم خود، ماموریت غیر ممکن را با بازی تام کروز جلوی دوربین برد. وی در سال ۲۰۰۵ برای مجموعه گمشده موفق به دریافت جوایز اِمی و گلدن گلوب شده است.

بازیگران:

ناشناخته بودن نسبی بازیگران هم به باورپذیری فضای مستندگونه فیلم کمک می‌کرد، هم تعدادی بازیگر جوان تلویزیونی را به سینما معرفی کرد و از همه مهم‌تر این که با حساب و کتاب‌های آبرامز برای تولید فیلمی کم‌خرج جور در می‌آمد.

– در جمع بازیگران اصلی پر افتخارترین آن‌ها لیزی کاپلان (مارلنا) است که برای همین فیلم نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل آکادمی فیلم‌های علمی- تخیلی و ترسناک آمریکا شد. عمده محبوبیت او به خاطر بازی در مجموعه کلاس شبکه سی.بی.اس است و تنها یک فیلم سینمایی دیگر به نام دختران شرور (۲۰۰۴) بازی کرده است.

– اودیت یوسمان (بِت) ۲۳ ساله قدیمی‌ترین بازیگر جمع است از این جهت که اولین بار در سن ۵ سالگی در پلیس کودکستان مقابل دوربین رفته است. کارنامه‌ی او هم به چند کار تلویزیونی در فیلم‌های ساحل جنوبی به کارگردانی جنیفر لوپز (۲۰۰۶) و سریال جاده اکتبر محدود می‌شود. وی پیش از کلاورفیلد در فیلم‌های تعطیلات (۲۰۰۶) و ترانسفورمرها (۲۰۰۷) در نقش‌های بسیار فرعی و در حد سیاهی‌لشکر و دکور (!) و این حرف‌ها مقابل دوربین رفته بود.

– اما مایک ووگل (جیسون) را می‌توان باتجربه‌ترین بازیگر گروه دانست، هر چند که همان اواسط فیلم قربانی کلاور می‌شود. این بازیگر ۲۹ ساله از سال ۲۰۰۱ در مجموعه‌های تلویزیونی و فیلم‌هایی مثل کشتار در تگزاس (۲۰۰۳) و خواهری لباس‌های مسافر (۲۰۰۵) و کافئین (۲۰۰۶) بازی کرد. قرار بود بازی او در پوزیدون (۲۰۰۶)، آخرین پروداکشن فیلمساز مشهور آلمانی وولفگانگ پترسون یک اتفاق بزرگ باشد اما برخورد سرد منتقدان با فیلم به حدی بود که عده‌ای آن را ضعیف‌ترین فیلم کارگردانش دانستند. به این ترتیب با وجود نقش نیمه‌کاره ووگل در فیلم، کلاورفیلد را باید برجسته‌ترین نقطه کارنامه‌ی وی تا به امروز دانست.

– اگر کارهای تلویزیونی را کنار بگذاریم، سایر بازیگران اصلی یا مثل تی.جی.میلر (هاد) اولین بار است که تصویر خود را روی پرده عریض می‌بینند، یا مانند مایکل استال دیوید (راب) و جسیکا لوکاس (لیلی) در همان حد سیاهی‌لشکر و دکور و این حرف‌ها مطرح بوده‌اند.

خلاصه داستان:

راب و بِت شب خوبی را در آپارتمان پدر بِت گذرانده‌اند و تمام گردش روز بعد در شهر را به عنوان خاطره با دوربین هندی‌کم ثبت می‌کنند. راب قرار است به سفر کاری طولانی مدتی برود و دوستانش برای غافلگیری او یک مهمانی خداحافظی ترتیب می‌دهند. هاد، صحبت مهمان‌ها و ماجراهای مهمانی را به عنوان یادگاری برای راب فیلمبرداری می‌کند اما به خاطر بی‌توجهی مایک برادر راب و عوض نکردن فیلم دوربین، بخش عمده نوار خاطرات پاک می‌شود. ساعتی از مهمانی نگذشته است که موجودی عجیب به شهر حمله می‌کند و مهمانی به هم می‌ریزد…

حاشیه‌ها:

– ایده شکستن و افتادن سر مجسمه آزادی از پوستر فیلم فرار از نیویورک (۱۹۸۱) گرفته شد که در آن‌جا هم سر مجسمه آزادی در خیابان‌های شهر افتاده بود. به قول مت ریوز: «تصویر فوق‌العاده تأثیرگذاری بود و جی.جی.آبرامز را آن‌قدر تحت تاثیر قرار داده بود که بگوید، بالاخره ایده جذابی برای ساخت یک فیلم پیدا شد.»

– روند انتخاب بازیگران کاملا بی سر و صدا انجام شد و هیچ فیلم‌نامه‌ای به بازیگران احتمالی فیلم داده نشد.

– فیلم به سبک سینماوریته تدوین شد تا به نظر برسد با دوربین خانگی فیلمبرداری شده است. به گفته ریوز، می‌خواستیم طوری باشد که انگار کسی یک دوربین هندی‌کم پیدا کرده، نوار آن را در آورده و در ویدیو گذاشته تا تماشا کند.

– ایده اصلی غول این بود: موجودی نابالغ که از اضطراب جداافتادگی رنج می‌برد. این قضیه یادآور فیل‌هایی است که از ترس، خود را به در و دیوار سیرک می‌کوبند چرا که به گفته فیلمساز، هیچ چیز ترسناک تر از یک موجود عظیم الجثه وحشت‌زده نیست.

– کلاورفیلد در ۳۴۱۱ سالن روی پرده رفت و در روز افتتاحیه به فروش ۱۷ میلیون‌دلاری دست یافت. فروش هفته اول فیلم ۴۰ میلیون دلار بود که موفق‌ترین اکران ماه ژانویه تا آن زمان بود. فیلم در سرتاسر ۱۶۶ میلیون دلار فروخت تا اولین فروش بالای ۱۰۰ میلیون را رقم بزند.

نقد و نظر:

فیلم با استقبال خوب منتقدان روبه‌رو شد. بیش از ۷۵% یادداشت‌های نوشته شده برای فیلم مثبت بود. طبق سایت متاکریتیک، از مجموع ۳۷ نقدی که بر فیلم نوشته شد، میانگین نمره ۶۴ از ۱۰۰ حاصل نظر منتقدان بود.