فیروزه

 
 

آسیب‌شناسی تطبیقی ادبیات پایداری ایران

رضا نجفی پرونده جنگ۱. یادداشت

تنها نگاهی گذرا به تاریخ ادبیات جهان بسنده است به ما یادآوری کند که صرفاً فهرستی از بهترین _ و نه حتی همه _ آثار ادبیات جنگ در هر کدام از کشورهایی چون آلمان، انگلستان، فرانسه، روسیه، امریکا و… به تنهایی سیاهه‌ای انبوه را تشکیل می‌دهد که پرداختن به آن مستلزم ده‌ها و صدها اثر تحقیقی است.

اما متأسفانه به رغم تجربه هشت سال دفاع علیه جنگ تحمیلی عراق، هنوز چه از لحاظ کمّی و به‌ویژه چه از لحاظ کیفی نتوانسته‌ایم آثار درخور رقابت با ادبیات جنگ جهان بیافرینیم. گذشته از این معضل، هرچند کم و بیش شاهد چاپ و نشر آثار فراوانی از ادبیات پایداری بوده‌ایم، سوگ‌مندانه باید تأکید کرد، در مقوله آسیب‌شناسی و نقد و بررسی این نوع از ادبیات بسیار بیش از خود آثار فقیر بوده‌ایم.

طبیعتاً عدم تعامل قابل قبول نقد ادبی با ادبیات پایداری را تا حدودی در مقدس‌انگاری این پدیده و لاجرم تابو شمردن آسیب‌شناسی این دسته آثار می‌توان دانست؛ بی‌توجه به این نکته که عدم پرداخت به آسیب‌شناسی ادبیات جنگ نه‌تنها دلیلی بر قلّت آثار برجسته در این حوزه است، بلکه نبود نقد و انکشاف این نوع ادبیات نتیجه‌ای ندارد جز عدم ارتقای هنری آثار این حوزه و دامن‌زدن به چاپ و نشر نمونه‌های نازل که این خود نقض غرض و ظلمی خواهد بود به این ژانر ادبی در کشورمان. به هر حال، شاید به این دلیل و دلایل دیگر است که نگارنده در جستجوی یافتن پیشینه پژوهش‌های مشابهی که نه معطوف به نقد موردی آثار جنگ، بلکه در کوشش آسیب‌شناسی ژانر ادبیات دفاع مقدس در کشومان باشد، ره به جایی نبرد و نتوانست نمونه‌های مشابهی را بیابد. نگارنده می‌کوشد، در این تحلیل از جاده انصاف خارج نشود، اما شاید به سبب نبود سنّت کافی و وافی نقد و پژوهش در این باره چندان موفق نبوده باشد، از این رو او آرزومند است نبود پژوهش‌های مشابه توجیهی بر کاستی‌ها و لغزش‌های او باشد و خوانندگان با سعه صدر و اغماض ویژه‌ای با وجیزه او و تندروی‌های احتمالی‌اش برخورد کنند. در عین حال، راقم این سطور به دیده منّت پذیرای نقد و نظر ارباب فن و مخاطبان خواهد بود. کوشش این نوشتار آن است که گامی در آسیب‌شناسی ادبیات پایداری و بیان ریشه‌ها و دلایل ضعف کمّی و کیفی این نوع از آثار در ایران بردارد. نگارنده در این مقاله با برشمردن آسیب‌شناسی عمومی بحث و آسیب‌های اختصاصی که متوجه ادبیات پایداری ماست، به مقایسه‌ای تطبیقی میان ضعف‌ها و قوّت‌های ادبیات مقاومت ایران و نمونه‌های معادل آن در ادبیات دیگر کشورها پرداخته است.

نگارنده برای پرهیز از ایجاد شائبه غرض‌ورزی‌های شخصی، عامدانه از ذکر نمونه‌های ایرانی شامل آسیب‌های یادشده خودداری ورزیده و به بحث کلی بسنده کرده است. بی‌شک اشاره به آثار خاص نیازمند فراهم شدن فضای نقدپذیری و فرهنگ نقد و نقادی است. نکته دیگر این‌که اشاره به آسیب‌های یادشده نسبی است و راقم این نوشتار منکر وجود آثار باارزش و شایسته در ادبیات پایداری‌مان نیست. و نکته آخر این‌که این نوشتار در بخش پایانی تنها به صورتی فهرست‌وار به راهکارهای پیشنهادی برای برون رفت از آسیب‌های یاد شده می‌پردازد و بحث تفصیلی درباره این راهکارها را به پژوهشی دیگر حوالت می‌دهد.

۲. انواع آسیب‌های ادبیات پایداری

در این بخش شایان یادآوری است که اصولاً ما با دو گروه از آسیب‌های مربوط به ادبیات پایداری روبه‌رو هستیم: آسیب‌هایی که جنبه عمومی دارند و ممکن است گونه‌های دیگر ادبیات نیز گرفتار پاره‌ای از این آسیب‌ها شوند و دیگر، آسیب‌هایی که بیشتر ویژه ادبیات پایداری ماست. آسیب‌های نوع اول بیشتر جنبه فرهنگی دارند، اما آسیب‌های دسته دوم در بیشتر موارد بر فرم و عناصر داستانی ادبیات جنگ ما تأثیرگذار است. ما با تفکیک نسبی این نوع آسیب‌ها به هر کدام از آن‌ها اشاره خواهیم کرد و ما به ازای آن را در ادبیات دیگر ملل خواهیم دید. از آسیب‌های عمومی که بی‌شک عمده تراند، می‌آغازیم و در ادامه به آسیب‌های ویژه می‌پردازیم.

۱-۲. آسیب‌شناسی عمومی ادبیات پایداری

هما‌ن‌گونه که ذکرش رفت، این‌گونه آسیب‌ها جنبه عمومی و فرهنگی دارد و نه‌تنها به نویسندگان که در برخی موارد به سیاست‌گذاری‌ها و به ساختار فرهنگی جامعه و حتی به مخاطبان آثار نیز مربوط می‌شود. به عبارت دیگر، عمده این آسیب‌ها ریشه و عللی خارج از خود آثار دارند و برخی از آن‌ها در مورد آثار غیرجنگی ما نیز صدق می‌کنند. عمده‌ترین آسیب‌ها به این شرح قابل طبقه‌بندی‌اند:

۱-۱-۲ فقر فرهنگی

در بحث مربوط به فقر فرهنگی نیز می‌توان به زیرشاخه‌ها و نکات متفاوت و متعددی اشاره کرد، اما برای پرهیز از تطویل کلام از تقسیم‌بندی ریزتر چشم می‌پوشیم و به ذکر کلّیاتی بسنده می‌کنیم. یکی از مهم‌ترین علل فقر فرهنگی، فقر کتاب‌خوانی به طور عام و کمبود تقاضای ملی برای ادبیات داستانی به طور خاص است. کشوری که سرانه‌ی مطالعه آن چند دقیقه بیش نیست و پس از گذشت سی‌سال، شمارگان متوسط چاپ آثار در این مملکت هفتاد میلیونی هنوز از سه هزار نسخه _ و در حوزه ادبیات داستانی از دوهزار نسخه _ فراتر نمی‌رود، چگونه می‌توان چشم‌داشت رقابت با کشورهایی را پروراند که شمارگان آثار و سرانه‌ی مطالعه مردمانش ده‌ها و بلکه صدها برابر ماست؟

ذکر چند نمونه، ابعاد این تراژدی را روشن می‌کند. زمانی که همینگوی رمان ناقوس‌ها برای که می‌نوازند را به چاپ سپرد، به رغم آغاز جنگ جهانی دوم و معطوف شدن اذهان جهانی به این رخداد، اثر یادشده که مربوط به رخدادی سپری شده _ جنگ داخلی اسپانیا _ بود، تنها در خود امریکا در مدت کوتاهی سیصد و شصت هزار نسخه به فروش رفت.

متأسفانه صرف توسعه‌یافتگی یک کشور دلیل عمده‌ای بر بالا بودن شمارگان آثار ادبی نیست، همان‌گونه که عدم توسعه یافتگی نیز توجیهی بر این بلیه نخواهد بود. دلیل این مدعا نگاهی به سرانه مطالعه در کشورهایی چون روسیه و امریکای لاتین است. بنا به آمار رسمی، روسیه حتی در بدترین دوره‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خود، بالاترین سرانه مطالعه در جهان را برای سالیان سال حفظ کرده بود. این شور و شوق به مطالعه حتی به دلیل سیاست‌گزاری‌ها و حمایت‌های دولتی نیست، چرا که به هنگام چاپ رمان مرشد و مارگاریتا اثر بولگاکف، به رغم محدودیت و کارشکنی‌های دولتی، روس‌ها برای خرید آن صف کشیدند و یک‌شبه سیصد هزار نسخه از این رمان در بازار سیاه فروخته شد.

متأسفانه شمار جمعیت نیز دلیلی بسنده برای افزایش تیراژ نیست. برای نمونه، آمار شمارگان کتاب و سرانه مطالعه در کشورهایی مانند فرانسه و آلمان که جمعیتی مشابه ایران دارند، بسیار چشم‌گیرتر از کشورمان است.

بررسی علل گریز از مطالعه و مسائلی از این دست، در حیطه وظایف این نوشته نیست و ما صرفاً می‌توانیم به نقش منفی این پدیده‌ها در عدم ترویج ادبیات داستانی و نیز ادبیات جنگ کشورمان اشاره کنیم.

۲-۱-۲. نوپا بودن نثر داستانی جدید فارسی

جدای از فقر کتاب‌خوانی در ایران، می‌باید یادآور شد اصولاً در مقایسه با سنت کهن شعری کشورمان که سابقه‌ای هزار ساله دارد، ما در حوزه‌ی ادبیات داستانی جدید و نثر داستانی با سابقه‌ای صد ساله فقیر شمرده می‌شویم. «فرهنگ ایرانی از لحاظ سنّت شفاهی روایت داستان غنی است و از حیث سنّت روایت کتبی داستان منظوم هم فقیر نیست، اما هنر داستان‌نویسی در ایران بیشتر از صد سال سابقه ندارد و در این مدت به نسبت اندک نیز به دلیل کم‌کاری ملی _ فرهنگی اولاً داستان خوب زیاد نوشته نشده است، ثانیاً آثار نظری مهم و معتبر در زمینه هنر داستان‌نویسی از زبان‌های دیگر جز یکی دو کتاب به زبان فارسی ترجمه نشده است. ثالثاً شیوه‌های سنتی روایت شفاهی داستان و روایت کتبی داستان منظوم که از بن دندان عناصر زنده و به دردبخوری در آن‌ها هست، کشف و تحلیل نشده‌اند و رابعاً اسلوب‌های بیان هنری عام ایرانی که ممکن است در خلق داستان نیز به کار گرفته شوند، مطالعه و شناسایی نشده‌اند.»(1) به عبارت کوتاه، هرچند ما در سنت شعری چیره‌دست‌ایم، در هنر داستان‌نویسی جدید، در آغاز راهیم. پیامد این آسیب، دشواری‌هایی که در باب نگارش داستان کوتاه رخ می‌دهد، درباره‌ی نگارش رمان مضاعف می‌شود.

جدای از این‌که نگارش یک رمان _ از نگاه راقم این سطور _ دشواری‌ها و پیچیدگی‌های بیشتری دارد، اصولاً به سبب موشکافی‌ها و پرداختن به همه زوایای جامعه و زندگی، بویژه به جنبه‌های ناخوشایند آن، بیشتر حساسیت‌زا است و از سوی برخی از سیاست‌گذاران و متولّیان فرهنگی و مخاطبان دشوارتر پذیرفته می‌شود. حال در ازای تاریخ صد ساله ادبیات داستانی جدید ایرانی، ما با تاریخی چند صد ساله در ادبیات داستانی غرب مواجه‌ایم و طبیعی است هنوز راهی طولانی را می‌باید در این مورد بپیماییم.

۳-۱-۲. دیگر دشواری‌های مربوط به حوزه چاپ و نشر

آن‌چه گفته شد _ فقر کتاب‌خوانی، شمارگان نحیف آثار داستانی، عمر کوتاه ادبیات داستانی جدید در ایران و… _ ناگزیر بر پیامدهای دیگری نیز دامن می‌زند و آن حرفه‌ای‌نشدن و اقتصادی‌نبودن فعالیت در خلاقیت ادبی است. طبیعی است که با تیراژهای مرسوم، کمتر نویسنده‌ای در ایران می‌تواند به طور تمام‌وقت و حرفه‌ای به نوشتن بپردازد و دغدغه‌ی نوشتن نداشته باشد. بر این اساس، یک چرخه باطل علت و معلولی شکل می‌گیرد: تقاضا و مخاطب اندک به نویسنده پاره‌وقت و تفننی می‌انجامد و نویسنده پاره‌وقت آثاری نه‌چندان مطلوب می‌آفریند و بار دیگر این عدم جذابیت و ارزش آثار به کمبود تقاضا و فقر کتاب‌خوانی می‌افزاید. بر همین قیاس، تأثیر این روند را در نظر بگیرید در مورد صنعت چاپ و نشر، ترجمه، پژوهش، ویرایش، امور فنی و شاخه‌های مرتبط با چاپ و نشر و…

۴-۱-۲. کم‌کاری نویسندگان ایران

در ذیل مشکل فرهنگی ادبیات داستانی کشورمان، مشکل اجتماعی کم‌کاری نویسنده ایرانی را نیز می‌توان گنجاند. به دلایلی که در بند ۱-۱-۲ گفتیم و به دلایل متعدد و جامعه‌شناختی، نویسنده‌ی ایرانی در مقایسه با همکاران خود در کشورهای دیگر دچار کم‌کاری و کم‌حوصلگی است.

فرافکنی همه معضلات و ابعاد فقر کتاب‌خوانی بر خوانندگان همواره جوابگو نیست. نمونه‌های متعددی را می‌توان برشمرد که در صورت جذاب بودن اثری، مخاطب گریزان و متفنن و بی‌علاقه به سوی اثر کشیده شده است. دست‌کم می‌توان مدعی شد ارزش و جذابیت اثر به شکل نسبی تقاضا برای اثر ادبی را افزایش می‌دهد. شاید مفیدتر آن باشد که نویسنده‌ی ایرانی به جای گلایه از خوانندگان و یک‌سره متهم ساختن عامه مردم سهم خود را در این آسیب فرهنگی بپذیرد و دست‌کم بخشی از معضل را با ارتقای کیفیت آثار خود حل کند. اگر در ادبیات ما نمونه‌ای در حد و قواره جنگ و صلح یا پیرمرد و دریا نمی‌توان یافت، همه‌ی گناه‌ها بر گردن خواننده فارسی نیست. بخشی از ماجرا این است که ما نویسندگان سخت‌کوش، منضبط، خرده‌گیر و پرکاری مانند تولستوی و همینگوی نداشته‌ایم. گفته‌اند تولستوی رمان دوهزار صفحه‌ای خود را هفت بار بازنویسی کرد و هزاران هزار صفحه نیز سند و مدرک و یادداشت برای نوشتن رمانش فراهم آورد. همینگوی به قولی پنجاه بار خورشید همچنان می‌درخشد را بازنوشت. مارسل پروست برای نوشتن اثر خود سال‌ها خود را در منزل حبس کرد. جویس بیست سال وقت بر سر اولیس خود گذاشت و… نمونه‌هایی از این دست در ادبیات جهان فراوانند، اما چند نمونه مشابه از این پشت‌کار و انضباط را در ادبیات داستانی خود می‌توان نام برد؟ آیا می‌توان درباره‌ی مثلث نویسنده، خواننده و متولیان فرهنگی، خوانندگان و متولیان را به تیغ داوری گذارد و نویسندگان را بری و معاف از مسئولیت دانست؟

۵-۱-۲ . محدودیت تجربه‌های جنگی نویسندگان ما

در باب پدید نیامدن کافی و وافی آثار برجسته در زمینه‌ی ادبیات دفاع مقدس، برخی از متولیان از توطئه‌ی سکوت روشن‌فکران و نویسندگان ایرانی سخن گفته‌اند. هرچند برخی سیاست‌گذاری‌ها و تنگ‌نظری‌ها _ که در بندهای بعدی به آن اشاره خواهیم کرد _ در کاهش مشارکت جدی نویسندگان حرفه‌ای ما در پرداختن به جنگ مؤثر بوده، علت اصلی به‌راستی چیز دیگری است. حقیقت به سادگی این است که قریب به اتفاق نویسندگان حرفه‌ای ما جنگ را از نزدیک لمس نکردند تا تأثیر آن را در ادبیات بازتاب دهند و آن اندک رزمندگانی که دست به قلم بردند، نویسنده‌هایی حرفه‌ای و کارآزموده نبودند تا بتوانند تأثیر مهمی در جریان ادبیات روز ایران داشته باشند.

اما در مورد نویسندگان اروپایی درگیر در جنگ جهانی دوم، این امر کاملا متفاوت است آنان خواسته یا ناخواسته جنگ را با پوست و گوشت خود لمس کردند و از تأثیرات جنگ در اما نبودند. جنگ جهانی دوم در نیم قرن پیش تلفاتی برابر با جمعیت ایران به جای گذاشت. بنا به آمار، از هر ۴ نفر آلمانی یک نفر در این جنگ کشته شد. تلفات روس‌ها را ۲۰ میلیون نفر برآورد کرده‌اند. فرانسه اشغال شد، برخی از شهرهای آلمان مانند درسدن با خاک یکسان گردید، بسیاری از غیرنظامیان نه‌تنها در بمباران شهرها که از قطحی و گرسنگی جان باختند.

ما جنگ را در این سطح تجربه نکرده‌ایم. اکثری ما جنگ و حتی آثار آن را در رادیو و تلویزیون دیدیم، موشک‌باران شهرهای ما با حملات هوایی برلین و لندن و درسدن سنجیدنی نیست و کل جنگ ایران و عراق در مقایسه با جنگی مانند جنگ جهانی دوم به یک درگیری طولانی‌مدت مرزی می‌مانست. مگر چند درصد از مردم ما در این جنگ کشته شدند؟ چند درصد از خاک ما هنگام جنگ تحت اشغال نظامی بود؟ جدای از دو شهر مرزی، چند شهر ما ویران شد؟ موجب خوشحالی است که ما جنگ را در سطحی محدودتر تجربه کردیم. معقول نیست که برای داشتن ادبیات جنگ قوی، آرزو کنیم که جنگ را در ابعاد وسیع‌تری تجربه کنیم.

قصد نگارنده کم‌اهمیت نشان دادن هشت سال دفاع ما دربرابر تجاوز ارتش عراق نیست. همچنین نگارنده مدعی آن نیست که این جنگ خسارات و ویرانی بر جای نگذاشت. بلکه مقصود بیشتر اشاره به عظیم‌تر بودن فاجعه‌ای به نام جنگ جهانی دوم برای اروپاییان قرن گذشته است. طبیعی است که جنگ بر ادبیات آنان تأثیر بیشتری بگذارد.

۶-۱-۲. کم‌تجربگی ادبی نویسندگان جنگ کشورمان

غیبت نویسندگان حرفه‌ای در جبهه‌های جنگی و سیاست‌گذاری‌های حمایتی دولت از سوی دیگر موجب شد گروهی از کسانی که حاضر و درگیر در جنگ بودند _ و البته حتی برخی جنگ‌ندیدگان جویای بهره‌مندی از حمایت‌های دولتی _ به صرافت تولید و خلق آثار ادبی درباره‌ی جنگ بیفتند. حاصل کار هرچند در بسیاری موارد صمیمانه و صادقانه بود، کمتر بهره‌ای از پختگی و ارزش‌های زیبایی‌شناختی و ادبی داشت. درباره‌ی تازه‌کار بودن اغلب نویسندگان ادب پایداری همین بس که بر اساس گزارش‌های سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان (در سال ۱۳۷۲) میانگین سنی نویسندگان ادبیات جنگ کشورمان ۲۶ سال بوده است. (۲)

نمونه آسیب‌شناسانه‌ی چنین پدیده‌ای _ ظهور نویسندگان کم‌تجربه بر اساس حمایت‌های دولتی _ در طول جنگ جهانی دوم در آلمان و ایتالیا و تا سال‌ها پس از آن در اتحاد جماهیر شوروی نیز دیده شده است. جای تأمل دارد که به رغم اعطای کمک‌های فراوان دولتی و حمایت‌های پیش و پس از چاپ آثار این نویسندگان تازه‌کار، در مورد کشوری مانند آلمان تقریباً هیچ اثر شایسته‌ای در باب جنگ خلق نشد و امروزه هر آن‌چه از ادبیات جنگ آلمان در یادها و در تاریخ باقی مانده است، حاصل نویسندگان حرفه‌ای و غیردولتی این کشور پس از جنگ است. در مورد کشوری چون اتحاد جماهیر شوروی به رغم این‌که تا چهل سال پس از جنگ نیز این حمایت‌ها وجود داشت، آثاری کمتر از انگشتان دو دست مانند دن آرام، گارد جوان و… در یادها و خاطره‌ها باقی ماندند.

این لطیفه‌ای معروف است که می‌گوید: مشکل ادبیات اتحاد جماهیر شوروی آن بود که دولت به جای کمونیست‌گرداندن نویسندگانش، کمونیست‌ها را نویسنده گرداند!

اما در کنار کم‌تجربگی اغلب نویسندگان ادب پایداری کشورمان، نکته‌ی دیگری این معضل را تشدید می‌کند و آن نبود سنت ادبیات داستانی جنگ پیش از رخداد حمله‌ی عراق به ایران است. نویسنده‌ی کم‌تجربه غربی اگر هم بخواهد به مضمون جنگ بپردازد، دست‌کم می‌تواند در زبان و ادبیات خود متکی بر الگوها و میراث و سنت ادبیات جنگی باشد که قدمتی هم‌سن رمان و داستان غربی دارد. نویسندگان غربی از زمان پیدایش ادبیات منثور داستانی خود با الهام از جنگ‌های متعددی مانند جنگ‌های صلیبی، جنگ‌های اصلاح مذهبی، جنگ‌های داخلی، جنگ‌های اروپایی پیش از قرن ۲۰ و دو جنگ جهانی، آثاری پرداخته و می‌پردازند، اما در کشور ما شاید به دلیل نونهال بودن ادبیات داستانی جدیدمان، فاقد سنت ادبیات داستانی جنگ _ البته پیش از جنگ ایران و عراق _ هستیم. «دفاع مقدس که در چگونگی وقوع و تداوم و پایان در متون تاریخی ادبی بازمانده، نمونه و نظیری نداشت که بتواند مایه الهام و دستگیری روندگان این وادی باشد. حسب ظاهر متأخرین رویداد مشابه با این واقعه، جنگ ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار بود که بازتاب آن در ادبیات عصر _ نویسه‌هایی مشتمل بر تعدادی رساله جهادیه و تاریخ نوشته‌های رسمی و مدایح و شاهنامه‌های گزاف آلود درباری _ به هیچ‌روی نمی‌توانست نظیره و آموزه‌ای برای ادبیات دفاع مقدس محسوب شود.»(3)

کوتاه کلام این‌که ادبیات داستانی جنگ ما همزمان با جنگ هشت‌ساله ما زاده شد و نویسندگان ما فاقد الگوها و تجربه‌هایی در ادبیات ملی خود بوده‌اند تا از آن بهره برند.

۷-۱-۲. آسیب‌های برآمده از ضعف در سیاست‌گذاری‌ها

ناگفته پیداست که زیرشاخه‌های متعدد و متفاوتی برای ضعف‌ها و لغزش‌های سیاست‌گذاری چاپ و نشر ادبیات دفاع مقدس می‌توان برشمرد. با این حال همه موارد، چه سلبی و چه ایجابی را در همین بند به اختصار برمی‌شماریم و برای پرهیز از زیاده‌گویی از طبقه‌بندی ریزتر آن درمی‌گذریم.

معمولا مهم‌ترین آسیبی که برای ادبیات دفاع مقدس برشمرده‌اند و برمی‌شمارند، دولتی‌شدن این نوع ادبیات است. به این معنا که اغلب آثار مربوط به جنگ به سفارش یا به حمایت یا به دخالت نهادهای دولتی خلق شده است.

دولتی شدن ادبیات جنگ به دو معنا است، این‌که دولت در این امر سرمایه‌گذاری و حمایت کند که این به خودی خود چندان مسأله‌ساز نیست، اما دومین معنای این پدیده دخالت دولت در خلق آثاری در این ژانر به شکل نظارت، ارائه دستورالعمل‌ها و رهنمودها، ممیزی‌کردن و سخت‌گیری درباره‌ی آثار غیردولتی و اموری از این دست است که گاه ممکن است به آسیب‌های خاصی بینجامد.

نخستین خطر دولتی و سفارشی‌شدن آثار ادبیات دفاع مقدس، وابسته‌شدن نویسندگان این نوع ادبیات به سلایق و معیارهای مسئولان دولتی است که گاه شاید فاقد دانش ادبی کافی و وافی باشند و حتی بدتر از آن جلب و جذب سودجویانی است که نه در اندیشه خلق اثری هنری که در پی بهره‌مند شدن از حمایت‌های دولتی و نام و نانی بی‌رنج و دشواری‌اند.

و باز می‌دانیم که متولیان فرهنگی، ولو بی‌بهره از دانش کافی و وافی ادبی نباشند، به هر حال کارگزارانی اجرایی‌اند که حیطه‌ی وظایف، مسئولیت‌ها و دغدغه‌های آنان متفاوت است. طبیعی است مصلحت‌های سیاسی و دولتی برای این کارگزاران اولویت بیشتری از دغدغه‌های ناب هنری و زیبایی‌شناختی داشته باشد. و می‌دانیم که اصولاً متولیان فرهنگی کشورهای درگیر جنگ می‌کوشند برای ایجاد شور و شوق و حفظ روحیه مردم کشورشان، شعارهایی را مبنی بر ایثارگری، فداکاری، میهن‌پرستی، دفاع از شرف و… از جمله از طریق ادبیات ترویج و تقویت کنند.

از این رو، پذیرفتنی است که این متولیان تاب و تحمل ادبیات ضدجنگ و حتی انتقادی و دگراندیش را در طول جنگ نداشته باشند، اما آسیب اصلی آن‌جا است که این اولویت‌ها و دغدغه‌ها و سیاست‌ها پس از پایان جنگ نیز گاه ادامه می‌یابد و ناخواسته بر شعاری بودن، کلیشه‌گرایی و تبلیغی بودن آثار جنگ دامن می‌زند و اثر متفاوتی را تابو می‌انگارد.

متأسفانه برخی از متولیان فرهنگی درنیافته‌اند که با پایان جنگ، ضرورت سیاست‌های شعاری به پایان رسیده است و اکنون باید برای خلق آثاری با ارزش ادبی والاتر سیاست‌گذاری کرد. بی‌شک به دلیل همین خامی‌ها در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی است که برخی نویسندگان غیرحرفه‌ای گاه حتی عامدانه و آگاهانه _ برای بهره‌مند شدن از حمایت‌های دولتی _ دست به خلق شخصیت‌های کلیشه‌ای، شعارپردازی، دورافتادن از واقع‌گرایی، تحریف واقعیات و… می‌زند و باز به همین دلیل است که بسیاری از آثار دفاع مقدس یا تک‌بعدی و گرفتار فقر مضمونی‌اند و برخلاف نمونه‌های موفق جهانی از تزریق درون‌مایه‌های دیگری مانند مایه‌های فلسفی، روان‌شناختی، عاشقانه و… درمی‌مانند.

از آن گذشته، گرچه مواردی از اهمال‌ها، کم‌کاری‌ها، غفلت‌ها، سیاست‌گذاری‌های غلط، سختگیری‌ها در چاپ و نشر و ممیزی و به طور کلی موارد سلبی قابل ذکر است، اما گاه سیاست‌های ایجابی و حمایتی دولتی، به‌ویژه درباره‌ی ادبیات پایداری ما، نقش منفی داشته است. به این معنا که حمایت‌های غیر کارشناسانه‌ی برخی از مسئولان فرهنگی از آثار کم‌مایه و ضعیف در حیطه‌ی ادبیات پایداری هرچند از روی دلسوزی و به نیت خیر بوده، اما موجب تشدید کم‌کاری در نویسندگان، رواج آثار نامعتبر و در محاق ماندن آثار ارزشمندتر، برهم خوردن معادلات طبیعی حاکم بر بازار چاپ و نشر، دل‌سرد ساختن نویسندگان قوی‌تر، گریزاندن خوانندگان و… شده است و در واقع در تحلیل نهایی این نوع حمایت‌های غیرکارشناسانه از آثار ضعیف، حتی ظلم در حق نویسندگان همان آثار تلقی می‌شود، زیرا آنان را از تکاپو، کارآموزی، تجربه‌ورزی و به یک کلام، ارتقای خود و آثارشان بازداشته است.

متأسفانه گاه آسیب‌شناسی ادبیات جنگ کشورمان از آن‌چه گفته شد نیز فراتر می‌رود و در شکل کوشش‌هایی برای مصادره ایدئولوژیک جنگ ایران و عراق و در خدمت اغراض سیاسی گذاردن این رخداد ملی از سوی برخی مدعیان خود را به رخ می‌کشد. گاه سیاست‌زدگی به حدی می‌رسد که عده‌ای _ که شاید حتی در جنگ و جبهه حضور نداشته‌اند _ خود را متولیان رسمی جنگ و جبهه می‌شناسند و این پدیده میهنی را ملک طلق خود می‌شمارند. سیاسی‌گرداندن این امر ملی به پیامدهای منفی و ویرانگری ازجمله اکراه نویسندگان غیر ایدئولوژیک و غیر سیاسی در پرداختن به این مقوله انجامیده است و کار به آن‌جا می‌انجامد.

بی‌گمان یکی از ریشه‌های اصلی کم‌کاری نویسندگان حرفه‌ای در حوزه‌ی جنگ را می‌باید همین مصادره سیاسی ادبیات پایداری از سوی برخی متولیان خودخوانده جنگ شمرد؛ پدیده‌ای که وسعت دامنه‌ی زیان‌های آن در آینده روشن خواهد شد. باید پذیرفت جنگی که رخ داد پدیده‌ای ملی بود و زندگی همه اقشار مردم را تحت تأثیر قرار داد. از این رو، سیاسی ساختن این پدیده ملی و انتساب آن به گروهی خاص و مصادره آن و متولی‌گری درباره دفاع هشت ساله‌ی ما، نتیجه‌ای ندارد مگر راندن و تاراندن گروهی دیگر از نویسندگان غیردولتی. به این ترتیب، آن توطئه سکوتی که گاه از آن یاد می‌شود، تاحدودی امری است که از سوی برخی متولیان خواسته و ناخواسته بر نویسندگان غیر دولتی تحمیل شده است. منطقی نیست نویسندگان دیگر اندیش را وادار به سکوت کنیم و در پی آن، سکوت آنان را توطئه بنامیم و از آن گلایه کنیم.

مشابه این آسیب‌شناسی، یعنی سیاسی‌ساختن ادبیات ملی را در طول مدت جنگ جهانی دوم در اتحاد جماهیر شوروی و آلمان به شدت بیشتر و در ایتالیا و اسپانیا با شدت و حدت کمتری می‌توان دید.

برای نمونه در اتحاد شوروی دولت صرفاً به حمایت از نویسندگانی که عضو اتحادیه نویسندگان این کشور و در واقع عضو حزب کمونیست بودند، پرداخت. این اتحادیه آشکارا با صدور دستورالعملی از نویسندگان عضو خواسته بود که آثارشان صرفاً در قالب رئالیسم سوسیالیستی و با رویکردی خوشبینانه نسبت به آینده انقلاب و نظام حاکم نوشته شود.

همزمان آثاری که با این خواسته‌ها هماهنگ نبود و چه به لحاظ فرمی و چه محتوایی متفاوت شمرده می‌شد، طرد و تخطئه شدند. مسئولان فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی حمایت‌های گسترده‌ای از ادبیات تبلیغاتی و سفارشی کردند، اما حاصل حجم انبوه سوبسیدها و وام‌ها و جوایز و کمک‌های مالی و دیگر حمایت‌ها صرفاً به آن‌جا انجامید که کشور چخوف، داستایفسکی و تولستوی صدها و هزاران رمان و مجموعه داستان کم ارزش آفرید که یکی مانند دیگری بود و پس از گذشت ۷۰ سال از عمر نظام حاکم بر شوروی، تنها نام چند اثر از این هزاران اثر در یادها مانده و در تاریخ ادبیات جایی برای خود یافته است و شگفت اینکه همین چند اثر مانند دن آرام به نسبه به دور از دستورالعمل‌های اتحادیه نویسندگان این کشور شمرده می‌شدند و درمقایسه با ادبیات رئالیسم سوسیالیستی، درواقع آثاری متفاوت با نگاهی متفاوت به شمار می‌آمدند.

در آلمان نیز مشابه همین امر رخ داد. ناسیونال سوسیالیست‌ها از بدو امر وزارتخانه جدیدی به نام وزارت تبلیغات و تنویر افکار به وجود آوردند که هدف اصلی آن تبدیل فرهنگ به تبلیغات و سیاسی ساختن هنر به طور کلی بود.

در این وزارتخانه، اتحادیه‌ای برای نویسندگان تشکیل شد و دولت کوشید همه نویسندگان را به نوعی کارمند خود سازد و آنان را زیر نظر خود در یک تشکل گرد آورد. مرحله بعدی، طرد و تحریم نویسندگان غیردولتی و حمایت همه جانبه از نویسندگان حزبی بود.

در آلمان نیز مانند اتحاد شوروی شاهد خلق انبوه آثار سفارشی، شعاری، کلیشه‌ای و تبلیغاتی بودیم که اکنون نام و نشانی از هیچ کدام از این آثار در تاریخ ادبیات باقی نمانده است.

در ایتالیا و اسپانیا نیز به رغم این‌که دولتی‌سازی به شدت کمتری صورت گرفت، شاهد تبعید یا مهاجرت نویسندگان جدی این کشورها بودیم تا جایی که آثار موفق در ادبیات این کشور یا در مهاجرت خلق و چاپ شد و یا پس از تعویض حکومت‌های موسولینی و فرانکو ادبیات داستانی در این کشورها رونق دوباره یافت.

البته باید اذعان کرد دولتی‌سازی و سیاسی‌زدگی ادبیات در کشور ما به مراتب کمتر و خفیف‌تر از نمونه‌هایی مانند شوروی و آلمان دوره ناسیونال سوسیالیسم بوده و دقیقاً به همین سبب دامنه آسیب‌های ما به نسبت محدودتر است. اما به هر حال، تأمل در ادبیات جنگ در کشورهای گوناگون روشن می‌سازد رابطه مستقیمی میان نسبت دولتی‌سازی و آسیب‌های وارده بر ادبیات وجود دارد.

۸-۱-۲. کمبود نقدهای آسیب‌شناسانه، پژوهش‌ها و آثار نظری

به‌رغم کثرت و تنوع آثار ادبیات پایداری در کشورمان، درباره چیستی و نظریه‌شناسی ادبیات جنگ تلاش چندانی صورت نگرفته و آن‌چه به نام نقد و بررسی انجام شد، بیشتر معطوف به بررسی آثار موردی بوده‌اند و به خود مقوله نقد و آسیب‌شناسی کم پرداخته‌اند.

از آن گذشته، خود این به اصطلاح نقدهای موردی که به اثری خاص متوجه‌اند، در بسیاری موارد بر کنار از معضل نیستند، زیرا معمولاً منتقدان نه با ابزار نقد ادبی که با پیش‌فرض‌های سیاسی _ اخلاقی _ عقیدتی اثر را وارسی می‌کنند. «روندگان این طریق به دوگانگی و تفاوت حوزه نقد و شناخت با خلاقیت ادبی و شبه ادبی توجه و وقوف بسزا نداشته‌اند و بدون آگاهی به انگاره‌های علمی (علم ادبیات)، ادیبانه در این باب گمانه‌زنی‌ها کرده و رأی داده‌اند. نیز، اعتقاد غالب و پذیرفته شده به دفاعی و مقدس بودن جنگ و تسرّ ی این باور به دیگر وابسته‌های مربوط به آن _ چون ادبیات _ ناخواسته و ناخودآگاه، این پندار را به وجود آورد و تقویت کرد که چند و چون در ادبیات و آثار ادبی دفاع مقدس، ممکن است نوعی تعرض و تجری به اصل دفاع و تقدس آن باشد. از این رو بعضی از صاحب‌نظران ادب‌شناس احتیاطاً وارد این گونه مباحث نشدند، گرچه شماری نیز نه بدان آشنایی پیدا کردند و نه می‌خواستند به وجود این پدیده نوظهور تجربی اذعان کرده، بر آن صحه بگذارند. در نتیجه نقد ناب و محض و بیرون از ذوق‌ورزی و متکی بر اندیشه‌ی فعال و روشمندانه در عرصه ادبیات جنگ مجال جولان نیافت و گفته‌ها و نوشته‌های شبه نظری، بیشتر جنبه توجیهی و انفعالی پیدا کرد.»(4)

درباب چرایی نبود پژوهش‌هایی درباره‌ی وجوه جامعه‌شناختی و روان‌شناختی ادبیات پایداری یکی از منتقدان پرکار و نام آشنای کشور می‌نویسد: «شنیده است، تنی چند از صاحب‌نظران عرصه‌های جامعه‌شناختی و روان‌شناسی در زمینه‌های وقایع جنگ (جان‌باختن، اسارت، رشادت و ایثار) و کالبد شکافی روانی جنگ (انتظار بازگشت، نوستالژی جنگ، پایان‌ناپذیری جنگ) و نیز آسیب‌شناسی جنگ (آسیب‌های اجتماعی و روانی، اشغال شهرها و مخالفان جنگ) مطالبی را تدوین کرده‌اند، اما با این احتمال که برخورد نامطلوبی خواهند دید، از چاپ آن‌ها خودداری ورزیده‌اند.»(5)

ناگفته پیداست که حاصل کمبود نقد و تحلیل‌های حرفه‌ای که بی‌بیم و محافظه‌کاری و فارغ از دغدغه‌های سیاسی و ملاحظات ایدئولوژیک چاپ و نشر یابند چیزی نیست جز ترویج آثاری که از جنبه زیبایی‌شناختی و ارزش‌های هنری ضعیف‌اند.

همان‌گونه که ذکر شد متأسفانه نه‌تنها ما با کمبود نقد راستین روبه‌رو ایم، بلکه عمده نقدهای ما، هرچند از سر دلسوزی، به توجیه آثار ضعیف و مسامحه و تعارف انجامیده است. این روند نه تنها کمکی به نویسندگان تازه کار نمی‌کند که آنان را از تکاپوی بیشتر برای ارتقای آثارشان بازمی‌دارد.

نگاهی به تاریخ ادبیات جنگ در کشورهای گوناگون آشکارا نشان می‌دهد هرآن‌جا که سراغی از ادبیات قوی جنگ می‌توان گرفت، با انبوهی از پژوهش‌های، آثار نظری و نقدهایی بی‌رحمانه نیز روبه‌رو می‌شویم. بی نقد گزنده و حتی خصمانه آرزوی داشتن ادبیاتی قدرتمند، پنداری خام و گزاف است. پس از گذشت بیست سال از پایان جنگ آیا زمان تاب آوردن نقد بی‌تعارف و ترحم فرانرسیده است؟

۹-۱-۲. پرهیز و گریز از آثار متفاوت

در جامعه ما نه‌تنها گرایش‌هایی نقدگریز و نقدستیز وجود دارد، بلکه مقاومت‌هایی نیز در برابر آثار متفاوت، انتقادی و ضدجنگ دیده می‌شود.

این داوری سختگیرانه نه‌تنها شامل حال نویسندگان ضد جنگ و روشن‌فکران مخالف دولت است که گاه حتی نویسندگانی را در برمی‌گیرد که در کارنامه کاری و حتی پیشینه‌ی شغلی و شخصی خود تعهد و همگرایی خود را با سیاست‌های رسمی و دولتی به اثبات رسانده‌اند.

به این ترتیب، گاه نه‌تنها آثاری مانند آداب زیارت تقی مدرسی و حتی زمین سوخته احمد محمود، که من قاتل پسرتان نیستم احمد دهقان نیز مشمول بی‌مهری و اعتراض گروهی از متولیان و منتقدان قرار می‌گیرد.

البته برخی از ریشه‌های این گونه اعتراض‌ها بازمی‌گردد به واقعیتی به نام تحمیلی بودن جنگ علیه کشورمان. طبیعی است که پدیده جنگ ایران و عراق با نمونه‌هایی چون آلمان و ایتالیا تفاوت اساسی دارد. در موارد یاد شده وجود ادبیات ضدجنگ و انتقادی کاملاً پذیرفتنی است، زیرا این کشورها خود متجاوز و آغازکننده جنگ _ و البته بازندگان آن _ بوده‌اند، اما کشور ما قربانی جنگی ناخواسته بود و آن‌چه در ایران رخ داد، بیشتر دفاع و پایداری دربرابر تجاوز ارتشی جنگ‌طلب به شمار می‌آمد. بی‌شک براساس این مظلومیت، بسیاری از متولیان و منتقدان تاب نمی‌آورند که نویسندگانی با نگاهی انتقادی رخدادهای جنگ تحمیلی را ترسیم کنند.

به رغم اذعان به این نکته اساسی، راقم این سطور بر این باور است که وجود پاره‌ای از آثار متفاوت، انتقادی و حتی ضدجنگ نه‌تنها آسیبی به ادبیات پایداری ما و باورهای مخاطبان درباره حقانیت کشورمان در دفاع از خود وارد نمی‌سازد، که موجب قوام، تنوع و زنده نگاه‌داشتن این نوع ادبیات می‌شود. کما این‌که ما در مورد ادبیات دیگر کشورهایی که خود مورد تجاوز بودند و یا به هر روی در جنگی شرکت کردند که خود آغازگر آن به شمار نمی‌آمدند، نمونه‌های فراوانی از ادبیات انتقادی و ضدجنگ سراغ داریم که دست بر قضا جایگاه مهمی در اعتلای ادبیات جنگ آن کشورها کسب کردند و منتقدان و متولیان آن‌ها نه تنها تهمت ضدمیهنی و غرض‌ورزی بر نویسندگان آن‌ها نزدند که با ستایش از ارزش‌های زیبایی‌شناختی آن آثار سخن گفتند و در نهایت افکار عمومی و خوانندگان این آثار نیز به تشکیک درباره متجاوز بودن دشمن و یا ضرورت مقاومت و پایداری دربرابر دشمن نیفتادند و حداکثر این آثار را روایت‌هایی متفاوت و نگاه‌هایی از زوایایی پنهان و فراموش‌شده و حتی آسیب‌ها و خطرهایی دانستند که در هر دفاع مشروعی نیز امکان رخداد آن می‌رود.

از این رو، آثار ضدجنگی چون وداع با اسلحه، ناقوس‌ها برای که می‌نوازند اثر همینگوی، برهنه‌ها و مرده‌ها اثر آرتور میلر، ماده ۲۲ اثر جوزف هلر، رنگین کمان قوه جاذبه اثر توماس پینچون و… از سوی کسانی نوشته شده است که کشورشان آغازگر جنگ نبوده و حتی برخی از نویسندگان آن آثار از جمله رزمندگان داوطلب در جنگ‌هایی بودند که در آثارشان با نگاهی متفاوت به تصویر کشیده‌اند.

کوتاه کلام این که شایسته نیست مقدس‌انگاری دفاع و پایداری به نفی تکثر روایت‌ها بینجامد.

۱۰-۱-۲. ..

و به پایان آمد این دفتر، حکایت اما همچنان باقیست. این بند را به نشانه حرف‌هایی می‌گذاریم که ناگفته باقی ماندند. طبیعتاً این فهرست می‌تواند از سوی خوانندگان ادامه یابد.

طرح از سید محسن امامیان

۲-۲. آسیب شناسی ساختارشناسانه ادبیات پایداری

تاکنون آن‌چه گفته آمد، آسیب‌شناسی عمومی ادبیات جنگ کشورمان و معطوف به عوامل تأثیرگذار بر آثار دفاع مقدس‌مان بود. حال می‌باید تأثیر این موارد را بر عناصر، فرم، زبان و ساختار خود آثار بررسی کنیم. به عبارت دیگر، پیش از این نگاه ما برون‌متنی بود و اکنون به آسیب‌های درون‌متنی این ژانر ادبی در ایران می‌پردازیم.

مهم ترین آسیب‌های احتمالی را که بسیاری از آثار ادب پایداری ما ممکن است دچار آن باشند، می‌توان به شرحی که در پی می‌آید، طبقه‌بندی کرد.

۱-۲-۲. غلبه‌ی نگاه ایدئولوژیک بر معیارهای زیبایی‌شناختی

بسیاری از نویسندگان ادبیات دفاع مقدس اذغان دارند که قصد و نیت آنان ارائه حرف‌ها و پیامی است که به خاطر آن‌ها متوسل به ادبیات شده‌اند و در واقع قالب ادبیات صرفاً بهانه‌ای برای بازگفتن آن پیام و حرف‌هاست.

نویسنده این سطور از جمله فرمالیست‌های افراطی نیست که با ارائه پیام و حتی ایدئولوژی در ادبیات مخالف باشد، اما این چش‌مداشتی منطقی و بخردانه است که خواهان هماهنگی میان فرم و محتوا باشیم. بی‌شک ارزشمند بودن پیام و محتوا نمی‌تواند و نباید توجیهی بر ضعف و سستی فرم اثر باشد، چرا که فرمی سست و کم‌ارزش خود تباه کننده و لطمه‌زننده به پیام اثر خواهد بود. بنابراین تأکید می‌کنم انتقاد ما نه متوجه ارائه پیام در اثر ادبی، که مربوط به مغفول ماندن معیارهای زیبایی‌شناختی به بهانه‌ی ارائه‌ی پیام‌های سیاسی _ مذهبی _ عقیدتی و به طور کلی با هر گرایشی می‌شود.

به هر رو، چیرگی خارج از توازن نگاه خاص عقیدتی یا سیاسی این خطر را دارد که اغلب نویسندگان جنگ در ایران را محدود به مخاطبان خاص می‌سازد.

مخاطب‌شناسی آثار دفاع مقدس آشکارا نشان می‌دهد علاقمندان و خوانندگان اغلب این آثار، کمابیش رزمندگان و بسیجیان و شرکت‌کنندگان در جنگ و یا نهادهای دولتی بوده‌اند و آثاری که غلبه‌ی نگاه عقیدتی در آن‌ها بارز بوده، نتوانسته است به بسامد مناسبی در عامه‌ی خوانندگان دست یابد. در حالی که نویسنده حرفه‌ای می‌کوشد دایره مخاطبان خود را فراخ‌تر گرداند، شمار فراوانی از نویسندگان جنگ در کشورمان عملا برای تعداد معدودی خواننده خاص می‌نویسند و بی‌گمان تا زمانی که این نویسندگان به توازن قابل قبولی میان محتوا و معیارهای زیبایی‌شناختی آثارشان دست نیابند، نمی‌باید امید همگانی شدن و اقبال عمومی نوشته‌هایشان را در سر پروراند.

۲-۲-۲. کلیشه‌گرایی و شعار زدگی در نثر و مضامین

ارائه خام و بی‌واسطه پیام‌های عقیدتی اغلب بدل به شعارپردازی و کلیشه‌ای شدن نثر و زبان و حتی مضامین و دیگر عناصر داستان می‌شود، حال آن‌که نویسندگان موفق ادبیات جنگ کوشیده‌اند به غیرمستقیم‌ترین شکل پیام خود را عرضه و از شعارپردازی آشکار و تکرار کلیشه‌های مرسوم خودداری کنند.

متأسفانه کلیشه‌ای بودن بخش بزرگی از داستان‌های جنگ ما به آن‌جا می‌انجامد که خواننده از نخستین سطور _ بر اساس باورهای عقیدتی نویسنده _ طرح و پایان داستان، نوع عکس‌العمل شخصیت‌ها، پیام داستان و… را حدس می‌زند و می‌داند که نویسنده قرار است چه موعظه‌ای برای او ارائه دهد.

نخستین و ویرانگرترین آسیب کلیشه‌گرایی از کف رفتن جذابیت متن برای خواننده‌ای است که پیشاپیش دست نویسنده را خوانده است.

به قول یکی از منتقدان ادبیات دفاع مقدس کشورمان، «در ادبیات جنگ استفاده صحیحی از نسبت‌های دیالکتیک عوامل اجتماعی و عوامل فردی نشده است. فرد عمل می‌کند، بدون این‌که زمینه اجتماعی حرکت و تحول او نمایانده شود و بدون این‌که فرایندهای حاکم بر اجتماع از رهگذر حرکت‌های فردی بازنموده شوند یا به تعبیری شخصیت‌های ادبیات داستانی جنگ نه از طریق دیالکتیک سقوط و ظهور که بیشتر از طریق موقعیت فراهم آمده، عرضه شوند(…) الف شهیدمی‌شود، چون ایمان دارد یا الف مقاومت می‌کند چون به خداوند و نیروهای ماوراءالطبیعی اعتقاد دارد.»(6)

طبیعی است که به این ترتیب، نه‌تنها عکس‌العمل شخصیت‌ها که طرح داستان و پیام آن پیش‌بینی‌پذیر است و این پیش‌بینی‌پذیری داستان به ملال خواننده می‌انجامد.

۳-۲-۲. عدم واقع‌گرایی و تحریف واقعیات

یکی از خطرهای کلیشه‌گرایی، دور شدن از واقع‌گرایی است. زندگی واقعی پیچیده‌تر، متنوع‌تر و پرفراز و نشیب‌تر از آن است که بتوان آن را در کلیشه‌هایی محدود به نمایش گذاشت.

متأسفانه برخی از نویسندگان دفاع مقدس ما به صرف حقانیت و مظلومیت ما از پرداختن به وجوه گوناگون جنگ مانند نکات منفی جنگ، اشتباهاتی که ممکن است برای نیروهای خودی رخ دهد، ضعف‌هایی که ممکن است یک نیروی خودی دچار آن باشد، یافت‌شدن چهره‌ای مثبت در اردوگاه دشمن و… خودداری کرده‌اند تا مبادا به تضعیف نیروهای خودی پرداخته باشند.

همان‌گونه که پیش از این گفتیم، شاید این رویه توجیهی در طول مدت جنگ داشته باشد، اما پس از پایان جنگ می‌توان و باید به جای ادبیات تبلیغی به ادبیاتی متفاوت روی آورد.

بی‌شک همواره بزدل نشان‌دادن همه‌ی نیروهای دشمن و فرابشری بودن نیروهای خودی، خود ظلمی است بر ایثارگری‌ها و فداکاری‌ها و بار دشواری که اینان بر دوش کشیدند.

نمونه‌ی این آسیب را در ادبیات شوروی نیز _ البته با شدت و حدت بیشتری _ می‌توان یافت. نویسندگان شوروی چنان درگیر ایدئولوژی خود بودند که به ناچار همه کارگران را دارای تمامی فضائل اخلاقی به تصویر می‌کشیدند، گویی هیچ کارگر تنبل یا فرومایه‌ای در آن کشور نمی‌تواند وجود داشته باشد. بر این اساس، هر سرمایه‌داری نیز لاجرم باید خون‌آشام و دیوسیرت باشد. سربازان دشمن نیز جملگی باید ترسو، بزدل، سفاک و بی‌رحم باشند. به همین ترتیب، در نیروهای خودی نیز گویی هیچ خائن یا ترسویی وجود ندارد.

طبیعتاً براساس این کلیشه‌گرایی گویی هیچ معضلی مانند بوروکراسی، ارتشاء، کم‌کاری و تنبلی در کشور یافت نمی‌تواند شود.

حاصل کار این بود که رئالیسم ادعایی نویسندگان شوروی در عمل تبدیل به نوعی ادبیات رمانتیک و غیر واقع‌گرا می‌شد، پارادوکسی که توضیح آن به‌راستی مشکل بود: ادعای واقع‌گرایی داشتن، اما چشم پوشیدن از برخی واقعیات.

در چنین فضایی جای شگفتی نیست که از میان صدها و هزاران رمان ادبیات رئالیسم سوسیالیستی، آثار انگشت‌شماری مانند دن آرام ارزشمند تلقی شوند. نگاه دقیق‌تر به ماجرا نشان می‌دهد، این نمونه‌های استثنائی همچون دن آرام به سبب وفاداری نسبی به واقعیات ارزش یافتند. در دن آرام نویسنده گاه چنان در نشان‌دادن چهره‌های انسانی حریف و نیز لغزش‌ها و اشتباهات نیروهای خودی بی‌طرفی نشان می‌دهد که آدمی برای لحظاتی گمان می‌کند این اثر را یک نویسنده ضدکمونیست نوشته است. و باز بیهوده نیست اگر منتقد چپ‌گرایی چون لوکاچ، نویسنده راستگرای سلطنت‌طلبی چون بالزاک را می‌ستاید و او را جزو رئالیست‌های بزرگ می‌شمارد. زیرا برخلاف نویسندگان هم‌سلک لوکاچ که واقعیات را براساس باورهای سیاسی خود روایت می‌کردند، بالزاک چنان به واقعیات وفادار بود که آن‌ها را حتی اگر برخلاف باورهایش بود، به تصویر می‌کشید.

براستی دشوار است که نویسنده‌ای بتواند مانند بالزاک نمایش واقعیات ولو تلخ را بر باورهای خود مرجح بدارد، اما این نیز درسی تاریخی است که رئالیسم سوسیالیستی از این رو فروپاشید که نویسندگانش به سبب باورهایشان چشم بر پاره‌ای واقعیت‌ها فروبستند.

۴-۲-۲. شخصیت‌پردازی کلیشه‌ای

یکی از وجوه عدم واقع‌گرایی که اغلب در ادبیات دفاع مقدس ما به چشم می‌خورد، وجود شخصیت‌های یک‌سره سیاه و سفید است. در این نوع آثار نوعی نگاه‌هالیوودی حاکم است، به این معنا که آدم‌ها بر دو دسته‌اند. در یک طرف، نیروهای خودی را داریم که جمیع فضایل را دارند و سفید سفید اند و آن سو «بدمن»‌های داستان صف‌آرایی کرده‌اند که سیاه سیاه و گردآمد همه رذایل‌اند.

به عبارت دیگر، در داستان‌های اولیه‌ی جنگ آن‌چه ارجح بود نمایش رخدادهای مهم بود و نه شخصیت‌پردازی. در این آثار شخصیت چونان عاملی تزئینی در داستان به کار گرفته می‌شود و فاقد پیچیدگی و تنش‌های درونی است. شخصیت‌ها در خدمت رخدادها هستند و طرح داستان بر اساس کنش شخصیت‌ها شکل نمی‌گیرد. «معمولاً بسیاری از نویسندگان جنگ (…) پیش از این‌که دغدغه‌ی آفرینش یک داستان با شخصیت‌های ویژه داستانی را داشته باشند، سعی در ارائه چهره‌ی متجاوز و جنایت‌های او در جنگ را دارند، به همین دلیل موضع‌گیری مشخص نویسنده در داستان و تحلیل‌های غیرداستانی از مسائل سیاسی و جنگ، از داستان‌نویس چهره‌ای مداخله‌گر عرضه می‌دارد.»(7) حاصل این دیکتاتوری نویسنده نسبت به شخصیت‌های داستان، تک‌آوایی شدن داستان جنگ را در پی دارد.

۵-۲-۲. تک‌ساحتی بودن آثار و فقر مضمونی

بهترین آثار ادبیات جنگ در جهان معمولا آثاری هستند که صرفاً به مضمون جنگ نپرداخته‌اند، بلکه در کنار جنگ وجوه دیگر زندگی را نیز با مضامین و نگاهی فلسفی، جامعه‌شناسانه و یا حتی عاشقانه به تصویر کشیده‌اند. در برخی از این آثار حتی جنگ نقش پس‌زمینه را ایفا می‌کند. به هر حال استفاده از مضامین دیگر و رنگ‌آمیزی داستان جنگ با رخدادهای دیگر دستکم بر جذابیت اثر می‌افزاید و گستره‌ی مخاطبان را افزایش می‌دهد.

نمونه تجربه‌های موفق جهانی در این باره اندک نیست. در آثار جنگی چون وداع با اسلحه و ناقوس‌ها برای که می‌نوازند از همینگوی، دکتر ژیواگو اثر پاسترناک، چهل و یکمین اثر بوریس لاورینف، قطار به موقع رسید از‌هاینریش بل و… مضمون عشق؛ در جنگ و صلح اثر تولستوی، دیوار اثر ژان پل سارتر، امید، سرنوشت بشر و ضدخاطرات اثر آندره مالرو و… مضامین فلسفی؛ در نشان سرخ دلیری اثر استیون کرین، باز هم جنگ و صلح اثر تولستوی و… مضامین روان‌شناختی و… نقش مهمی در اعتلای اثر داشته‌اند.

سخن کوتاه، این‌که آثار موفقی از این دست ارزشمند شمرده شده‌اند، زیرا نه‌تنها به جنگ، بلکه به وجوه دیگر زندگی نیز پرداخته‌اند و درآمیختگی آن‌ها را با مضمون جنگ نشان داده‌اند.

متأسفانه در اغلب آثار جنگی ما آن‌چه مغفول می‌ماند وجوه دیگر زندگی و مایه‌های روان‌شناختی، فلسفی، عاشقانه، جامعه‌شناختی و… است تا جهان داستانی جنگ را زیباتر و جذاب‌تر گرداند.

۶-۲-۲. یک‌نواختی در سبک و دیگر عناصر داستانی

آن‌چه در بیشتر آثار دفاع مقدس ما دچار تک‌ساحتی‌گرایی است، تنها مضمون نیست، بلکه ما در بسیاری موارد نمونه‌هایی از فقر و یک‌نواختی در سبک، چینش (Setting)، فضا، شخصیت‌ها، طرح و… را می‌توانیم باز شناسیم. برای نمونه می‌توان بر این پرسش‌ها تأمل کرد: چرا قریب به اتفاق آثار جنگی ما در مکتب رئالیسم نوشته شده‌اند؟ چرا ما رمان‌ها و داستان‌هایی در قالب‌های سوررئال، اکسپرسیونیستی، مدرن یا پست‌مدرن و… نداریم یا نمونه‌هایشان بسیار محدود اند؟

چرا ما گرفتار محدودیت تیپ‌ها در آثار جنگی خود هستیم؟ برای نمونه، در چند اثر داستانی ما، طبقه‌ی زنان روشن‌فکر به تصویر کشیده شده است؟ چرا فضاهای دور از جنگ مثلاً تهران به رغم مشارکت غیرمستقیم در جنگ کمتر در ادبیات جنگ ما دیده می‌شود؟

با بررسی عناصر داستانی آثار دفاع مقدس کشورمان و تحلیل آماری آن‌ها می‌توان دریافت بیش از ۹۵ درصد این آثار دارای شخصیت‌ها، زمان و مکان، فضاپردازی، مضمون، طرح، سبک و عناصری مشابه و همانند هستند.

۷-۲-۲. غلبه‌ی خاطره‌نگاری بر ادبیات دفاع مقدس

بخش عمده‌ای از آثار ادبیات دفاع مقدس ما را خاطره‌نگاری‌های رزمندگان تشکیل می‌دهد، زیرا بیشتر کسانی که در این حوزه دست به قلم برده‌اند، نه نویسندگانی حرفه‌ای که شرکت‌کنندگان در جنگ بوده‌اند که تحت تأثیر تجارب خود به کار ثبت دیده‌هایشان پرداخته‌اند.

بی‌گمان خاطره‌نگاری یکی از قالب‌های واجب و لازم در ادبیات است و از این قالب می‌توان بهره‌های فراوانی نیز برد. اما زمانی می‌توان سخن از آسیب‌شناسی به میان آورد که خاطره‌نگاری بر داستان چیرگی یابد و حتی داستان‌های جنگ ما در عمل حکم خاطره‌نگاری داشته باشد. در باب چرایی تفوق خاطره‌نویسی بر داستان کوتاه و داستان کوتاه بر رمان در ادب پایداری ما جسته و گریخته اشاراتی شده است و جای دارد در این باره پژوهش‌های فزون‌تری صورت گیرد.

به گمان نگارنده، خاطره نوشته‌ها نه به خودی خود، بلکه همچون منبع و گنجینه‌ای برای استفاده‌های نویسندگان حرفه‌ای می‌تواند مفید باشد، اما این خاطره‌نوشته‌ها که اغلب بهره‌ی اندکی از ادبیت دارند، به سبب شخصی بودن بیش از حدشان حتی چندان به کار جامعه‌شناسی ادبی و یا نقد نمی‌آیند. از آن گذشته وفور این نوع آثار همان‌گونه که گفته شد به نوعی داستان‌های دفاع مقدس را نیز تحت تأثیر قرار داده و بسیاری از این داستان‌ها عملاً حکم خاطره‌نوشته را یافته‌اند.

متأسفانه بسیاری از نویسندگان جنگ ما، تحت تأثیر الگوی خاطره‌نویسی بیش از آن‌که خلق کنند، ثبت می‌کنند. از این رو، کارشان اغلب شبیه گزارش‌های ژورنالیستی می‌شود و حاصل امر به نثری غیر داستانی، عدم شخصیت‌پردازی، عدم توجه به پیچیدگی‌های رخدادها، عدم نگاه روان‌شناختی، جامعه‌شناختی و فلسفی به رخدادها و شخصیت‌ها، برداشت مکانیکی از رویدادها، نبود تنش‌های داستانی و در نهایت به عدم جذابیت اثر می‌انجامد.

گذشته از آن، خاطره‌نگاشته‌ها صرف نظر از ارزش سندی آن‌ها، آثاری دارای تاریخ مصرف‌اند، زیرا به ثبت و روایت رخدادهای زمان و مکان خاصی می‌پردازند. از این رو، این نوع از آثار به قول برخی از منتقدان «درزمانی»اند و نه فرازمانی، حال آن‌که آثار ادبی متعالی فرازمانی‌اند. جنگ و صلح و آثاری از این دست را در تمامی طول تاریخ خواهند خواند، زیرا فاقد تاریخ مصرف‌اند و صرفاً بر اساس ثبت رخدادها و خاطرات فراهم نیامده‌اند.

۸-۲-۲. پرهیز از مضامین و نگاه انتقادی

شاید این گفته به نظر غریب و شگفت بنماید، اما گاه محق‌بودن آدمی و یا ظفرمندی او نیز می‌تواند آسیب خاص خود را داشته باشد. نیچه باور داشت که دوره‌های شکست‌های نظامی، دوره‌های شکوفایی فرهنگی در کشورش بوده است و این‌که کشورش با پیروزی نظامی بر فرانسه در حیطه فرهنگی از آن کشور عقب افتاد. شاید از همین روست که بهترین آثار ادبیات جنگ در آلمان به مانند در جبهه غرب خبری نیست (پس از شکست در جنگ جهانی اول) و داستان‌های هاینریش بل، ولفگانگ بورشرت، زیگفرید لنتس و امثال آنان (پس از شکست در جنگ جهانی دوم) با رویکردی انتقادی نوشته شد. شاید پذیرش نقش منفی آلمانی‌ها در جنگ از سوی ایشان و شکست در جبهه‌های نبرد، ناچار آنان را فروتن ساخته و موضعی انتقادی و واقع‌گرایانه به آثارشان بخشیده بود. شاید به همین دلیل است که ادبیات انتقادی جنگ آلمان پس از جنگ دوم بر ادبیات روسیه پیروزمند که در جنگ با آلمانی‌ها صاحب حقانیت بیشتری بود، برتری می‌یابد.

در آثار معتبر ادبیات جنگ جهان، اغلب برتری با آثاری بوده است که نگاه انتقادی خود را از کف نداده‌اند. در برهنه‌ها و مرده‌ها، آرتور میلر کلیشه‌ها را می‌شکند و سربازان کشورش را از تیپ‌های گوناگون برمی‌گزیند و حتی چهره‌هایی منفی را نیز در اردوگاه خودی به تصویر می‌کشد.

همینگوی که خود در جنگ اسپانیا در صف جمهوری‌خواهان جنگیده بود از وسوسه پرداختن اثری تبلیغی به سود جمهوری‌خواهان نجات می‌یابد و در ناقوس‌ها برای که می‌نوازند اثری با پیچیدگی‌های هنری به دست می‌دهد. گی دوموپاسان جسارت می‌کند و در داستان درخشان خود تپلی زنی فاحشه را قهرمان جنگی خود قرار می‌دهد.

رمان رنگین‌کمان قوه جاذبه اثر توماس پینچون به رغم صحنه‌های تهوع آورش از جنگ، خاتم الکتاب همه کتاب‌های جنگی لقب می‌گیرد.(۸)

شاید بر همین اساس است که موفق‌ترین آثار ادبیات پایداری ما آن‌هایی هستند که دارای این نگاه انتقادی بوده‌اند.

۹-۲-۲. عدم خلاقیت و گرته‌برداری از نویسندگان دیگر

نه‌تنها خاطره‌نویسی و گرایش به ثبت گزارش‌گونه آثار همچون ابزاری برای حل مشکل عدم خلاقیت استفاده شده است، که در برخی موارد دیگر نویسندگان بر اساس گرته‌برداری از ادبیات جنگ دیگر کشورها کوشیده‌اند این داستان‌ها را ایرانیزه گردانند. اما این کوشش‌ها اغلب به سبب تفاوت‌های فرهنگی و جغرافیایی و شخصیتی قهرمانان داستان موفق از کار درنیامده است. لاجرم در این‌گونه اقتباس‌ها نویسنده ایرانی کوشیده است طرح داستان را اخذ و شخصیت‌های ایرانی را با ویژگی‌های ایرانی در این طرح وارد کند.

در این گرته‌برداری‌ها برخی از نویسندگان با گرایش چپ از ادبیات رئالیسم سوسیالیستی الهام گرفته‌اند، اما حتی در بهترین نمونه‌ها، نوع واژگان و اصطلاحات و تصویرپردازی‌ها منشاء الگوبرداری را لو داده است. کارگرانی که سلاح به دست می‌گیرند و «رفقا» را دعوت به مبارزه علیه مزدوران امپریالیسم می‌کنند، به راحتی در رمان‌های سوسیالیستی قابل بازیابی هستند و باز بی‌آن‌که نامی ببریم، برخی نویسندگان دیگر نیز چشم به نمونه‌های آلمانی و امریکایی ادبیات جنگ دارند و موقعیت‌ها و صحنه‌ها و دیالوگ‌های آثار‌هاینریش بل و ارنست همینگوی را بازسازی می‌کنند. گرچه برای برخی ملاحظات از آوردن نمونه‌هایی در این باره خودداری می‌کنیم، اما خوانندگان دقیق به راحتی می‌توانند به مقایسه‌ای تطبیقی میان ادبیات جنگ خود و کشورهای دیگر بپردازند و گرته‌برداری‌ها را کشف کنند.

۱۰-۲-۲…

و به پایان آمد این دفتر، حکایت اما همچنان باقیست. این بند را به نشانه حرف‌هایی می‌گذاریم که ناگفته باقی ماندند. طبیعتاً این فهرست می‌تواند از سوی خوانندگان ادامه یابد.

۳- راهکارهایی برای برون‌رفت از آسیب‌های ادبیات پایداری

طبیعتاً خود به خود راهکارها و راه حل‌ها در دل آسیب‌شناسی نهفته و مستقیم یا غیرمستقیم به آن‌ها اشاره شده است. با این حال، برای ختم مقال، فهرست‌وار _ برای پرهیز از اطناب فزون‌تر _ به مهم‌ترین آن‌ها اشاره‌ای می‌کنیم و در می‌گذریم:

۱-۳. تغییر سیاست‌گذاری‌های نهادهای دولتی از گرایش‌های نظارتی _ تولیدی به گرایش حمایتی در حوزه ادبیات پایداری.

۲-۳. حمایت نهادهای دولتی از پژوهش‌های نظری، نقد و آسیب‌شناسی آثار ادبیات دفاع مقدس.

۳-۳. ایجاد مراکز تخصصی برای پژوهش‌های ادبیات جنگ با رویکرد حرفه‌ای.

۴-۳. قطع حمایت و عدم ارائه رانت‌ها و سوبسیدها به آثار ضعیف.

۵-۳. الویت بخشیدن به ملاک‌های هنری و ادبی در حمایت از آثار ادب پایداری.

۶-۳. تسامح بیشتر از سوی نهادهای دولتی نسبت به آثار انتقادی و حتی مخالف جنگ.

۷-۳. اولویت‌بندی در جذب و جلب همکاری نویسندگان حرفه‌ای به نسبت نویسندگان تازه‌کار و ارائه خدمات به این نویسندگان (در اختیار گذاردن اسناد و مدارک جنگ، امکان استفاده از آرشیوها و امکانات دولتی برای امر تحقیق و پژوهش، برگزاری نشست‌های تخصصی، فراهم آوردن تورهای تحقیقی در مناطق جنگ‌زده و…).

۸-۳. به موجودیت شناختن آثار نویسندگان دگراندیش، شرکت‌دادن آثار آنان در سمینارها و جشنواره‌ها، نقد و بررسی منصفانه این آثار و…


پانویس‌ها

۱. ایرانی، ناصر. مجموعه مقالات سمینار بررسی رمان جنگ در ایران و جهان، بنیاد جانبازان انقلاب اسلامی، ۱۳۷۳. ص. ۵۳.

۲. کوثری مسعود، بررسی جامعه شناختی داستان‌های کوتاه جنگ (ادبیات جنگ و موج نو)، به اهتمام شاهرخ تندرو صالح، فرهنگسرای پایداری، ۱۳۸۲، ص ۱۳۴.

۳. کمری علیرضا، نگاهی دیگر پیرامون ادبیات دفاع مقدس و جنگ (نام آورد: دفتر اول)، دفتر ادبیات و هنر مقاومت، ۱۳۸۰، ص ۱۸.

۴. همان، صص ۱۱ و ۱۲.

۵. بی‌نیاز فتح الله، نگاهی به ادبیات پایداری (ادبیات جنگ و موج نو)، به اهتمام شاهرخ تندرو صالح، فرهنگسرای پایداری، ۱۳۸۲، ص. ۲۵

۶. سلیمانی، بلقیس، تفنگ و ترازو ، نشر روزگار، ۱۳۸۰، ص. ۲۸.

۷. همان، ص. ۲۵.

۸. برجس آنتونی، ۹۹ رمان برگزیده معاصر، ترجمه صفدر تقی زاده، نشر نو، ۱۳۶۹، ص. ۲۳۸.