فیروزه

 
 

فیلمی در ستایش انسانیت به شیوه آمریکایی

پرونده جنگ

Saving Private Ryan
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
نویسنده: روبرت رودات
تهیه‌کننده: دریم ورکس
موسیقی: جان ویلیامز
بازیگران: تام هنکس، جرمی دیویس، تام سایزمور، آدام گلدبرگ، ادوارد برنز، جیووانی ریبیزی، مت دیمون‌.
مدت فیلم: ۱۶۹دقیقه. رنگی.
محصول سال ۱۹۹۸ آمریکا

«‌هر نفر را که می‌کشم احساس می‌کنم یک قدم از خانه‌ام دورتر می‌شوم.»

در واقع صحبت سر آن است که اگر دشمن از ما می‌کشد و ما از دشمن می‌کشیم. پس فرق ما با دشمنان‌مان چیست؟ این نکته‌ای است که فیلم‌های هالیوودی معمولاً در تقسیم‌بندی‌های‌شان ارائه می‌دهند.

«‌وقتی هالیوود درگیر جنگ‌ها می‌شود، فیلم‌ها باید تاوان سنگینی بپردازند. حقیقت این است که در هالیوود فقط آدم‌های خوب برنده هستند و هنگامی که با فیلم‌های تولیدی آن سر و کار داشته باشیم، قطعاً «آدم‌های خوب» آمریکایی خواهند بود. وقایع تاریخی هرگز نمی‌توانند سدّ راه فیلم‌های پر‌فروش هالیوود قرار گیرند. برای مثال فیلم «نجات سرباز رایان» را در نظر گیرید. در این فیلم گویا فراموش شده است که هفتاد و دو هزار سرباز انگلیسی و کانادایی نیز در جنگ شرکت داشته‌اند. هالیوود از ما می‌خواهد باور کنیم که این نیروهای آمریکایی بودند که با رمزگشایی یک دستگاه ارسال پیام‌های رمز غنیمت گرفته شده از یک زیردریایی آلمانی، توانستند مسیر جنگ را هدایت کنند و اصلاً مهم نیست که نیروهای انگلیسی شش ماه قبل درگیر جنگ شده بودند.»
برایان کورتیس

اما هر قدر هم با موضع به شدت آمریکایی فیلم مخالف باشیم و ادعای امریکا را درباره‌ی پایان‌دهنده‌ی جنگ و محافظ آزادی بودن آن‌ها قبول نداشته باشیم باز هم می‌توانیم از این فیلم به عنوان یک فیلم خوش‌ساخت که اشاره‌ای به پیشینه‌ی دردناک ملت ما نیز دارد لذت ببریم.

داستان فیلم در‌باره‌ی یک عملیات نظامی است؛ یک عملیات نظامی برای هدفی که در دنیای نظامی‌گری مفهومی ندارد. نجات یک سرباز در میان سربازانی که در آن جنگ بزرگ روزانه کشته می‌شدند. در میان خانواده‌هایی که همه‌ی افراد آن با انفجار یک بمب نیست می‌شدند. اما این عملیات با نام انسانیت و برای ادای احترام به احساسات پاک انجام می‌گیرد.

در جنگ جهانی دوم، ۳ پسر یک خانواده ظرف مدت یک هفته کشته می‌شوند: ۲ برادر در هجوم متحدین به Normandy و یکی از آن‌ها در جنگ با ژاپنی‌ها در New Guine. پس از این‌که ژنرال استاف متوجه می‌شود چهارمین برادر در فرانسه و در پشت خطوط دشمن گم شده، یک گروه نجات را برای پیدا کردن او و بازگرداندنش به خانه تشکیل می‌دهد. کاپیتان جان اچ میلر که فردی آزموده و با تجربه است، رهبری این گروه را به عهده دارد.

از همان ابتدای حرکت این گروه، سوالات و پرسش‌ها درباره‌ی این عملیات شروع می‌شود و با کشته شدن یکی از افراد گروه در یکی از درگیری‌ها، به اوج خود می‌رسد. در سکانس درگیری گروه با یک سنگر کمین آلمانی، تاکید فیلم بر تفاوت میان نیروهای آمریکایی و آلمانی به اوج خود می‌رسد. زمانی که یکی از سربازان آلمانی اسیر می‌شود و اعضای گروه نجات که به شدت عصبانی و سر‌خورده هستند می‌خواهند تلافی خون دوست‌شان را در بیاورند ولی مترجم زبان آلمانی که آدم ترسو و ساده‌لوحی است با این جریان مخالفت می‌کند. کاپتان میلر دخالت می‌کند و جلوی کشته شدن سرباز آلمانی را می‌گیرد و او را رها می‌کند. میلر برای اعضای گروه تعریف می‌کند که یک معلم بوده است و می‌خواهد دوباره به خانه‌اش برگردد و علاقه‌ای به آدم‌کشی ندارد. در سکانس آخر و زمانی که ما آن سرباز آلمانی را دوباره در صفوف آلمانی‌ها می‌بینیم جمله اصلی فیلم در ذهن ما کامل می شود. دشمنان ما فقط به دنبال آدم‌کشی هستند و این بزرگ‌ترین فرق ما با آن‌ها است. سربازان آمریکایی برای این‌که وظیفه‌شان را به بهترین وجه به اتمام برسانند و این جنگ را به خاتمه برسانند تلاش می‌کنند تا هر چه زودتر به خانه برگردند و دشمنان آن‌ها با هر کلک و حیله‌ای که شده، حتی در صورت لزوم بد‌گویی به ارزش‌های خود سعی می‌کنند که جان‌شان را نجات بدهند و باز هم به آتش‌افروزی ادامه دهند.

صحنه‌های جنگی این فیلم که پرداختی مستند‌گونه دارد، بسیار تاثیر‌گذار ساخته شده‌. اسپیلبرگ کارگردان این اثر، تاثیر‌پذیری خود را از عکس‌های عکاس ایتالیایی (‌کاپا) اعتراف دارد. به هر حال کارگردانی این فیلم از بهترین کارگردانی‌های تاریخ سینمای جنگ بوده است. هر چند دامن‌زدن افراطی فیلم به تفکر امریکایی و محدود کردن استعدادها به نظام استودیویی و تابع گیشه‌ی هالیوود، ضربه جبران‌ناپذیری به فیلم وارد کرده است و شاید این شاهدی بر حرف منتقدانی باشد که استیون اسپیلبرگ را یکی از بزرگ‌ترین قربانیان نظام هالیوودی می‌دانند.