فیروزه

 
 

زیبایی چیست؟

مقدمه: در این نوشتار بر آن‌ایم تا با تأملی بر پرسشِ «زیبایی چیست؟»، دریابیم که آیا زیبایی قابل تعریف است؟ اگر قابل تعریف است، حقیقتِ آن چیست و بر چه اموری صدق می‌کند؟ آیا اصلاً در عالم خارج وجود دارد؟ ما چگونه آن را درک می‌کنیم؟

اگر فردی این پرسش را از شما بپرسد چه خواهید گفت؟ یا اگر شما از فرد دیگری بپرسید، در پاسخ چه می‌شنوید؟

شاید اولین پاسخ این باشد: «زیبایی چیزی است که انسان از آن لذت می‌برد یا آن را می‌ستاید» و یا گفته شود که به چیزهایی مثل گل، تابلوی نقاشی و … «زیبا» می‌گویند.

باید توجه داشته باشیم که منطق‌دانان روش‌های مختلفی در ارائه تعریف بیان می‌کنند، مانند تعریف به مصداق، تعریف به خواص و ویژگی‌ها و تعریف به حقیقت و ذاتیات. بهترین تعریف آن است که حقیقت معرَف را به ما نشان دهد.

شاید مناسب باشد قبل از بررسی تعریف زیبایی، ببینیم که چگونه به مفهوم آن دست می‌یابیم؟ انسان وقتی با اشیای خارجی، مثل گل، خانه، کوه، ساختمان، دریا، انسان و… روبه‌رو می‌شود، ذهنش از آن‌ها تصویربرداری می‌کند و در نتیجه مفهوم این امور نزد انسان شکل می‌گیرد؛ از این رو، آیا در قبال مفهوم زیبایی نیز مصداق و ما به ازائی این چنینی در خارج وجود دارد؟

به طور مسلم چنین نیست، بلکه ذهن به سبب ویژگی‌های خاص و تأثیر برخی امور، مفهومی را از آن‌ها به نام زیبایی انتزاع کرده و سپس بر آن‌ها حمل می‌کند، برای مثال، به سبب تأثیر آرامش‌بخش صدای آب یک رودخانه و لذتی که از آن حاصل می‌گردد، گفته می‌شود «به‌به! چه صدای زیبایی!».

تاکنون روشن شد که زیبایی مثل کوه، انسان و… در خارج یک وجود مستقل ندارد، بلکه در اشیای دیگر مثل صدا، پرنده، تابلوی نقاشی و… یافت می‌شود که در این صورت نمی‌توان برای تعریف آن، به دنبال ذاتیات (به اصطلاح منطق‌دانان) بود؛ زیرا زیبایی دارای جنس و فصل نیست. ( جنس و فصل همان ذاتیاتی هستند که در تعریف حقیقی از یک شیء بیان می‌شوند، مانند «حیوان» و «ناطق» در تعریف انسان ) بلکه امری عارض بر موجودات است و به تعبیری، بسیط است و جزء ندارد لذا قابل تعریف نیست، البته نه به این معنا که قابل درک نباشد ( که صرفاً تعاریفی که از آن ارائه می‌شود؛ شرح لفظ، بیان لوازم آن مانند لذت و آرامش، شمردن اموری که این عنوان بر آن‌ها صدق می‌کند و یا… است که هیچ یک را نمی‌توان حقیقتاً تعریف زیبایی نامید) زیرا زیبایی برای همه‌ی انسان‌ها؛ مرد و زن، کوچک و بزرگ، الهی و الحادی، شرقی و غربی، مدرن و سنتی امری معلوم و قابل وجدان است و حقیقت و معنایش کاملاً آشکار بوده و جز بر یک معنا صدق نمی‌کند، هر چند ممکن است در تطبیق این معنا بر امور خارجی، انسان‌ها با یکدیگر متفاوت باشند. برای مثال، فردی آرزوی زندگی در کلبه چوبی در وسط یک باغ را دارد و فرد دیگر یک واحد آپارتمانی در یک آسمان‌خراش شیشه‌ای.

همه انسان‌ها، زیبایی را نمود یک بود می‌دانند نمودی که باعث ابتهاج و سرور است. زیبایی، نمودی برای انسان عاقل است، که گاه از صدای یک حنجره و گاه از نحوه بنا و معماری یک ساختمان، یا صحنه‌های حادثه‌ای یا تراژدی یک فیلم یا تئاتر و… حاصل می‌گردد.

حاصل آن که حقیقت زیبایی جز نمود و نمایش نیست و به اصطلاح دیگر، امری عرضی است که از نحوه وجود موجودات درک می‌شود و برای هر انسانی کاملاً معلوم است و به علت بساطتش قابل تعریف حقیقی نبوده و صرفاً به لوازم و اعراضش تعریف می‌شود.