کیوان علیمحمدی و امید بنکدار در اولین تجربهٔ بلند سینمایی خود به سراغ فیلمی نامتعارف در سینمای ایران رفتهاند که در فرم و روایت تفاوت زیادی با عرف معمول در سینمای ایران دارد. شبانه قرار است تصویرگر کابوسی ذهنی باشد که گریبانگیر شخصیتهای خود میشود و در نهایت دو تن از آنها را به کام مرگ میکشاند و نفر سوم را با تجربهای متحول کننده مواجه میکند. از قرار معلوم علیمحمدی و بنکدار عامدانه بر تبدیل کردن فیلم خود به یک کابوس تصویری اصرار داشتهاند و برای رسیدن به این هدف هیچ ترسی هم از رنجش خاطر مخاطب نداشتهاند و حتی با استفاده از برخی ایدههای آزاردهنده خواستهاند وی را در تجربه توهمآمیز شخصیتها شریک کنند. از این رو شبانه به یک فیلم کاملاً تجربی تبدیل شده است که البته با حضور عوامل تولید حرفهای از یدالله پورصمدی (فیلمبردار) گرفته تا هدیه تهرانی (بازیگر) سعی میکند خود را به عنوان فیلمی متعلق به جریان اصلی فیلمسازی جا زده و از برچسب یک فیلم تجربی صرف رهایی یابد. غافل از اینکه نسخهٔ فعلی در بنمایهٔ خود کماکان اثری تجربی به شمار میرود که سعی میکند ایدهٔ بدیع خود را (تبدیل فیلم به یک کابوس بصری) در سر و شکلی شکیل به مخاطب عرضه کند.
مواجهه با فیلمهای تجربی قاعده و قانون خودش را دارد و نمیتوان به آنها به چشم فیلمهایی متعلق به جریان اصلی سینما نگریست. فیلمهای تجربی قرار است نشانگر برخی قابلیتهای سینما در رسیدن به ساختارهای جدید روایی و فرمال باشند و قاعدتاً با هدف جذب عامهٔ مخاطبان ساخته نمیشوند. شبانه هم از این قواعد مستثنی نیست و مانند دیگر فیلمهای تجربی سالهای اخیر از جمله صندلی خالی (سامان استرکی)، اشکان انگشتر متبرک و چند داستان دیگر (شهرام مکری) و البته شیرین (عباس کیارستمی) به اصول فیلمهای تجربی وفادار میماند. با این تفاوت که نمیتواند برخلاف سه فیلم مذکور ایدهٔ بدیع خود را با سایر اجزای فیلم سازگار کند و به همین دلیل تمهیداتی که در سر و شکل بصری فیلم به کار گرفته است جلوهای کاملاً گل درشت پیدا میکند و گهگاه توی ذوق تماشاگر هم میزند. به عبارت دیگر شبانه از یک ذوقزدگی کنترل نشده نسبت به ایدههای بدیع تکنیکی، از افکتهای صوتی پرشمار گرفته تا نماهای اکستریم کلوزاپ صورت بازیگران، رنج میبرد و در این روند به قدری زیادهروی میکند که دیگر عناصر کلیدی لازمهٔ یک فیلم سینمایی مثل انسجام روایی را کاملاً به حاشیه میراند.
اگرچه چنین فیلمهایی به دلیل بهره گیری از ابداعات بصری و فرمال در برخورد اولیه مخاطب را غافلگیر کرده و وی را تا حدی با خود همراه میکنند، اما از میانه فیلم به بعد رنگ تکرار به خود میگیرند و به شدت خسته کننده میشود. طبیعتاً اگر فیلمسازان شبانه کمی از دقتی که صرف ایدههای بصری فیلم کردهاند را به داستانکهای فیلم و اطلاعات لازم برای شناخت و همذات پنداری با شخصیتها اختصاص میدادند نسخهٔ فعلی جذابیت بیشتری مییافت و اینقدر زود کهنه به نظر نمیآمد. شخصاً وقتی پنج سال پیش شبانه را برای اولین بار در جشنوارهٔ فجر تماشا کردم (در کنار انبوه فیلمهای بیکیفیت که در جشنوارهٔ هر سال وجود دارد) از ظاهر نامتعارف فیلم استقبال کردم و در کنارش کاستیهای داستانی فیلم را مهمترین نقطه ضعفش دانستم. اما وقتی امسال مجدداً به تماشای فیلم نشستم به این نتیجه رسیدم که حتی پیشروانهترین ایدههای فرمال و خلاقیتهای بصری اگر به تنهایی به کار گرفته شوند در گذر زمان به سرعت از مد افتاده میشوند و جذابیت اولیه خود را از دست میدهند. این گونه فیلمهای تکبعدی را میتوان به یک معنا مشابه فیلمهای پرهزینه و پرحاشیه هالیوودی و آثاری مانند ۲۰۱۲ دانست که صرفاً سعی میکنند با تکیه بر جلوههای ویژه و تمهیدات بصری روزآمد مخاطب را خود را سرگرم کنند اما با این کار به آثاری یکبار مصرف تبدیل میشوند. شبانه و امثال آن هم فیلمهای کوچکتری هستند که تا حدی به همین راه میروند و سعی میکنند در حیطههای تجربی از روند مشابهی تبعیت کنند. غافل از اینکه این کار پیامدی جز فاصله گرفتن هر چه بیشتر مخاطبان با چنین فیلمهای مهجوری نخواهد داشت.