۱
خواب برف میبینم
صبح که برمیخیزم
همه جا
سفید پوش شده است
۲
از تمام دنیا
فقط
یک پنجره میخواهم
که کنارش بنشینم و
سیر تماشا کنم
بارش یکریز برف را
۳
ماشینها
پشت سرهم
– در ترافیک –
بوق میزنند
امروز
در تمام این خیابان دراز
عروسی است
کاجهای پوشیده از برف!
۴
که گفتی:
کلاغی بر شانهات لانه کرده است و
جوجههایش تازه به دنیا آمدهاند و
تا اطلاع ثانوی
از جایت تکان نمیتوانی بخوری
گیرم که
من این حرفها را قبول کنم
به آفتاب صبح فردا
چه میخواهی بگویی؟
آدم برفی پیر!
۵
گلولهی اول کلاه از سرم میاندازد
گلوله بعدی گوشم را میبرد
با گلوله سوم کور میشوم
گلوله باران بیوقفه ادامه دارد…
ظهر
دیگر چیزی از آدم برفی
به جا نمانده است
۶
با دلهرهی آفتاب
به خواب میروم
صبح فردا
خوشبختانه
هنوز برف میبارد
۲۶ دی ۱۳۸۶ | ۱۵:۴۰
با کاراکترهای تکراری کارکردن آسان نیست . احتمال اینکه شعرها ورژن هم بشوند زیاد است . اما شما بد کارنکرده ای . کاراول مال خیام است ! چون شبی خیال کسی را در آغوش گرفت و سحر … کار دوم اصلن شعر نیست ! فراواقعیت این متن کو ؟ همه ( شاعر و ناشاعر )می توانند کنار این پنجره بنشینند ! از کار سوم تازه راه می افتی ! این/همانی حوادث و کاراکترها خوب تدارک دیده شده است و مایه ی شعریت متن شده است . کار چهارم هم با همان تکنیک کار سوم شکل گرفته است . حتی در جا و هنگام تدارک دیده شده برای وارد کردن ضربه ی نهایی . انتهای کار ! اما کار پنجم بهترین کار در بین این مجموعه است . فضایی پارادکسیکال ، با تغییر به موقع و سنجیده ی راوی و زاویه ی دوربین که متناقض نمای شعر را درست در انتهای شعر فاش می کنند . کار آخر به دلیل غیاب هوشمندانه ی راوی قابل توجه است و اینکه شناسایی او طی مکانیسمی نهفته در ساختار ممکن می گردد و در عین حال فضای تاویلی قربانی ذهنیت شاعر نمی گردد . من یک کارگر دوره گرد برفروب را راوی می دانم ، شاعر یک آدم برفی را ، دختر کوچکم خود و همکلاسی هایش را !!! و شما … ؟ راستی این همه کامنت در سایتی که تا به حال هیچ اثری در آن بیش از دو سه پیغام نداشته است ، یعنی چه ؟ آیا شاعر بزرگی متولد شده است یا متخصص تازه ای در صنعت روابط عمومی شعر جوان امروز ؟! هر دو بد نیست و مبارک است انشاءالله !