فیروزه

 
 

هری پاتر و قاره‌ی گمشده روح

قرن بیست و یکم یا دارای معنویت خواهد بود و یا وجود نخواهد داشت.
داریوش شایگان

درآمد:

بالاخره انتظار مشتاقان هری پاتر به پایان رسید و در نیمه شب ۲۱ جولای ۲۰۰۷ آخرین بخش این رمان بلند به نام «هری پاتر و قدیسان مرگ‌بار» به بازار آمد. به این ترتیب ماجرایی که ۱۰ سال پیش ذهن مخاطبانش را درگیر کرده بود و ۱۷ سال پیش در قطار به ذهن نویسنده‌اش الهام شده بود کامل شد. شخصیت هری پاتر آخرین پدیده‌ی حال حاضر ادبیات جهان است. می‌گویم پدیده و نه ستاره و نه شاه‌کار. چون ظهور هر پدیده‌ای مبتنی بر شرایطی است که منجر به پدیدار شدن آن پدیده می‌شود. در واقع با توجه به مهیا بودن سلسله‌ی شرایط و عوامل حاکم بر هر عصری است که پدیده، پدیده می‌شود و بدون مطالعه‌ی آن شرایط خاص موجود نمی‌توان چگونگی ظهور یک پدیده را درک کرد. هری پاتر پدیده است چون جی.کی.رولینگ نویسنده‌ی هفت‌گانه‌ی پاتر از راه فروش کتاب‌هایش اکنون مقام دوم را میان ثروتمندترین زنان جهان بعد از اپرا به دست آورده است. پدیده است چون اولین کتاب از این مجموعه با عنوان «هری پاتر و سنگ جادو» وقتی توسط نویسنده برای چاپ ارائه شد ۱۲ بار از سوی ناشران مختلف رد شد. پدیده است چون تا به حال بیش از ۳۰۰ میلیون نسخه در جهان فروخته است. تا کنون پنج فیلم سینمایی از روی رمان‌های چاپ شده ساخته شده است. اشتیاق مخاطبان پاتر به خواندن داستان‌های آن و آمار و ارقام اعجاب‌آور راجع به استقبال جهانی از این رمان جرقه‌ی این سؤال را در اذهان کنجکاو ایجاد می‌کند که در حقیقت چه شرایطی بر انسان امروز و جهان امروز حاکم است که شخصیت یک جادوگر نه‌تنها دل‌های کوچک نوجوانان مخاطبش را بلکه اذهان بزرگ‌سالان را نیز تسخیر کرده است؟ آیا این موضوع را نیز باید از آثار جادوی جادوگر جوان دانسته یا این‌که افسون دیگری در کار است؟ افسونی که تا عمق ذهن انسان امروزی رسوخ کرده است، اراده‌ی او را سست کرده است و پایان عصر روشنگری را اعلام می‌کند؛ عصری که غلبه‌ی عقلانیت ابزاری تا آن‌جا پیش رفته بود که هرگونه امر ماوراء الطبیعه از جمله دین را برنمی‌تافت. پایان هفت‌گانه‌ی هری پاتر پایانی تراژیک بود تا بار دیگر موقعیت تراژیک انسان امروزی را در جهان بی‌روح امروز یادآور شود. در این نوشته سعی بر این است که نسبت پدیده‌ی پاتر جادوگر با شرایط فکری – معنوی جهان امروز سنجیده شود.

چکیده‌ی ماجرا:

مجموعه‌ی هفت‌گانه‌ی پاتر ماجرای زندگی کودکی است که به ناگاه متوجه می‌شود جادوگر است. در شش‌سالگی طی نامه‌ای او را به مدرسه‌ی ساحری و جادوگری هاگوارت فرا می‌خوانند. هری پاتر تحت مراقبت نیروهایی قرار می‌گیرد که پاسدار پندار نیک و کردار نیک هستند. دوره‌ی مدرسه هاگوارت برای فراگیری فنون ساحری ۷ سال است. هر یک از هفت‌گانه‌های هری پاتر درباره‌ی حوادثی است که در طول سال تحصیلی برای پاتر اتفاق می‌افتد. ترتیب کتاب‌ها به شرح زیر است:

-وقایع سال اول: هری پاتر و سنگ جادو

-وقایع سال دوم: هری پاتر و تالار اسرار

-وقایع سال سوم: هری پاتر و زندانی آزباگان

-وقایع سال چهارم: هری پاتر و جام آتش (شکننده‌ی همه‌ی رکوردهای نشر کتاب تا به امروز)

-وقایع سال پنجم: هری پاتر و سازمان ققنوس

-وقایع سال ششم: هری پاتر و شاهزاده‌ی دو رگه

-وقایع سال هفتم: هری پاتر و قدیسان مرگ‌بار

درباره‌ی وجهه‌ی ادبی کار می‌توان گفت خانم رولینگ توانسته است با نوشتن یک رمان فانتزی هیجان‌آور و در آمیختن دو عنصر طنز و ترس، دنیایی مهیج و شیرین را برای مخاطبانش خلق کند.

دنیای شبیه‌سازی شده‌ی پاتر:

قبل از هر چیز باید این نکته روشن شود که دنیایی که ماجرای پاتر در آن اتفاق می‌افتد دنیایی واقعی نیست. این دنیا حتی به طور کلی ساخته‌ی تخیل نویسنده نیز به یک معنی نیست. دنیای پاتر یک جهان کپی شده است که اصل آن را باید در دوران پارینه سنگی و رواج شمنیسم (Shamanism) جستجو کنیم. البته رد پای آن را کمی جلوتر در اساطیر یونان و حتی در میان بومیان بدوی که امروز ساکن مناطق بومی استرالیا، آفریقا، آمریکای جنوبی، تبت و هند هستند، می‌توان به وضوح پیدا کرد. برای شناخت درست این جهان پر رمز و راز ناگزیریم معنی دقیق بعضی واژه‌ها را روشن کنیم تا تفاوت آن‌ها به نحو واضحی آشکار شود. اولین واژه‌ی کلیدی «سحر و جادو» است. سحر را این‌گونه تعریف کرده‌اند «اصولاً سحر عبارت است از سعی در تسلط بر قدرت‌های مافوق طبیعی؛ تا به آن وسیله بتوان در حوادث و پدیده‌ها اثر گذاشت(۱)» محققان درباره‌ی تفاوت‌ها و شباهت‌های شمن‌ها و ساحران با هم اختلاف دارند؛ ولی به طور کلی می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که هدف شمن همان چیزی است که در تعریف سحر گذشت. می‌توان گفت اعتقاد به ارواح، اشباح و موجودات مرموز به عنوان منشأ خیر و شر در این عالم موجب پدید آمدن سحر و جادو شده است. درباره‌ی تفاوت ساحر، کاهن، شمن و مغ باید گفت حضور ساحران در معابد جوامع شهرنشین، کاهنان را به وجود آورد و از طرفی ساحرانی که در جوامع ابتدایی زندگی می‌کردند تبدیل به شمن‌ها شدند. مغ ترکیبی از سه شخصیت ساحر، شمن و کاهن. اما آن‌چه مرتبط با بحث پاتر است شمنیسم است. در تعریف شمنیسم آمده است: «به طور اجمال می‌توان شمنیسم را نوعی سحر و جادوی ابتدائی و روشن بدوی مداوای بیماران و تأثیر‌گذاری در حوادث به کمک اجنه و ارواح و موجودات غیر عادی ذهنی بیان کرد که در جوامع آرکائیک (باستانی) معمول بوده است و هنوز هم در اقوامی که فرهنگ بدوی خود را حفظ کرده‌اند و یا در شرائط ابتدایی به سر می‌برند دیده می-شود(۲)» سحر و جادو در دنیای هری پاتر از نقشی محوری برخوردار است که شاخصه‌ی اصلی پردازش شخصیت پاتر است. این‌که چگونه بازسازی شخصیتی در جهانی با خصوصیات دنیای بدوی و ماقبل مدرن آن هم در جهان پیشرفته‌ی صنعتی امروز تا این حد از سوی ساکنان همین دنیای پیشرفته با اقبال روبرو شده است در بخش بعدی بررسی خواهد شد ولی سوالی که این‌جا ممکن است به ذهن خواننده‌ی تیزبین خطور کند این است که چه نسبتی میان سحر و جادو و معنویت وجود دارد و آیا می‌شود رمان هری پاتر را به صرف طرح موضوعی ماورائی، رمانی مذهبی یا معنوی خواند؟ برای پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه کرد که یافتن نسبتی میان جادوگری و معنویت نیازمند در نظر گرفتن معنایی وسیع و کلی از معنویت است. هر چند سحر و جادو در مکتب رمزی کبلای یهودی توسط روحانیت یهود توجیه می‌گردد و حتی در بین رازگرایان مسیحی به شکلی دیگر مطرح است اما باید پذیرفت که اگر هم نسبتی میان جادوگری و معنویت برقرار باشد در مورد رمان هری پاتر این موضوع به طور قطع منتفی است. این‌جا می‌توانیم پای «معرفت» را به میان بکشیم و این‌که خاستگاه معرفتی هری پاتر در دل و ذهن و فکر انسان غربی شکل گرفته است. انسانی که فلاسفه-اش از افلاطون تا کانت معتقد به دو قوای معرفتی و دو راه دست‌یابی به شناخت هستند: حس و عقل. حس مربوط به جهان محسوسات و عقل مربوط به عالم معقولات است؛ در حالی که فیلسوفی مثل سهروردی از راه دیگری برای شناخت سخن به میان آورد و آن قوه‌ی خیال است. این‌جا ناگزیریم به این نکته مهم و اساسی در فهم جهان هری پاتر – که ادامه‌ی میراث اندیشه‌ی فلاسفه‌ی غربی است – اشاره کنیم و آن نکته‌ی اساسی این است که ذهن غربی هنوز هم خیال را قوه‌ای فقط و فقط خلاقه می‌داند. در حالی که اندیشمندان مسلمان و در رأس آن‌ها سهروردی خیال را نه‌تنها قوه‌ای خلاقه بلکه کاشفه نیز می‌دانند. با توجه به این نکته است که می‌گویم جهان هری پاتر دنیایی فانتزی است و تخیل به کار رفته در آن از دایره‌ی عقل خارج شده است و نمی‌توان به آن تخیل خلاق اطلاق کرد. جهان پاتری جهانی وهمی است؛ چرا که با خروج تخیل از دایره‌ی عقل به توهم می‌رسیم. در حقیقت نویسنده برای پر کردن شکاف معرفتی میان جهان حس و جهان معقول که با نقدهای کانت به متافیزیک آشکار شد از عنصر توهم استفاده کرده است. کاری که از طریق شبیه‌سازی دنیای شمن‌ها و بازگشت به افسون‌زدگی دوران باستان با رنگ و بوی جدید انجام شده است. پر کردن این شکاف معرفتی در متافیزیک در گذشته به صورت‌های مختلف ظاهر شده است. به عنوان نمونه سارتر و آلبرکامو برای پر کردن خلأ معنوی جهانی داستانی‌شان از عنصر پوچی استفاده می‌کردند. در هر صورت رمان هری پاتر بار دیگر ثابت کرده است تفکر غربی هنوز هم با عدم درک عالم مثال سهروردی – که حد واسط محسوسات و معقولات است – در پی یافتن جایگزینی برای خلق عالم خیال خود دچار افسون‌زدگی شده است.

بسترهای خلق جهان پاتری:

داریوش شایگان موقعیت رمان را در جهان پرتلاطم امروز این‌گونه شرح می‌دهد: «رمان تقدیری بس شگفت‌انگیز دارد. این قالب ادبی که با مدرنیته زاده شد از همان ابتدای کار وظیفه‌ای مضاعف بر گرده داشت: می‌بایست هم خلأی را که رشد علوم طبیعی در پی آورده بود پر کند و هم به آن عرصه‌ی جادوئی که با انحطاط دین واپس رانده شده بود پر و بالی دوباره بخشد(۳)» علاوه بر زمینه‌ای که خود رمان به عنوان یک قالب ادبی مدرن داراست می‌توان به «معنویت‌طلبی جدید» به عنوان موج بلندی که دریای متلاطم ذهن بشر امروز را متلاطم‌تر از پیش ساخته است اشاره کرد. این نکته نیز از نگاه ژرف شایگان به دور نمانده است «گونه‌ای «معنویت طلبی» جدید دوشادوش پیشرفت‌های شگرفت تکنولوژی‌های پیشتاز گام برمی‌دارد؛ اعتقادات آشکارا منسوخ منبعث از تمدن‌های باستانی به همراه پیروان‌شان (شمن‌ها، انواع فرقه‌ها، غیب‌گویان، معتقدان به راز هزاره و آخر الزمان) سر بر می‌آورند و تخیل اشباع شده‌ی انسان مدرن را در خود فرا می‌گیرند(۴)» شایگان معتقد است این شرایط منجر به رشد و پرورش وجه منفی تخیل شده است که وی آن را «شبح‌سازی» از امور معنوی می-خواند. بازگشت قهر‌آمیز خرافات از نتایج دیگر معنویت‌گرایی عصر جدید است. در چنین اوضاع و شرایط معنوی است که کتاب‌های یازده‌گانه کالوس کاستاندا در شرح تعلیمات سرخ‌پوستی یاکی از شمن‌های مکزیک کهن به نام دون خوان ماتوس فروش بسیار خوبی می‌کنند و نویسنده‌اش را به شهرت، پول، مدرک دکترا و داعیه‌دار طریقه‌ای جدید در عرفان به نام ناوالیسم تبدیل می‌کند. از کتاب‌های کاستاندا درباره‌ی دون خوان تا کتاب هفتم در ربع آخر قرن بیستم فقط در ایالات متحده در آن زمان ۸ میلیون نسخه فروخته شده بود. معنویت مطرح در این کتاب‌ها نه ارتباطی با وحی دارد نه تخیل خلاق. این را می‌شود از نقش مهم مواد مخدر و وهم‌آور در شمنیسم به خوبی دریافت. چپق مقدس (Kalunet) جزو ابزار مخصوص شمن‌هاست و در بسیاری از آداب و رسوم حتی خارج از نشست شمنی مورد استفاده قرار می‌گیرد. وسیله‌ای که در تعلیمات دون خوان به کاستاندا برای ایجاد حالت خلسه به کار می‌رفت. به طور خلاصه می‌توان بستر اصلی خلق جهان‌های پاتری را در جهانی مجازی دانست که انسان امروز در آن زندگی می‌کند. جهانی که با ظهور انفجار‌آمیز انواع فرقه‌ها و کثرت شبه دین-هایی که با فوجی از افکار به اصطلاح «معنوی» ذهن ما را آلوده کرده‌اند در رحم جهان واقعی متولد شده است.

نتیجه‌گیری:

هر چند جدائی بشر از روح متعال انسانی و نادیده گرفتن عالم روح در قرن نوزدهم و در نتیجه غلبه‌ی نگاه ماتریالیستی (مادی‌گرا) و رویکرد مکانیسمی به عالم، غروب خدایان را در پی داشت و هر چند نیچه از مرگ خدا سخن گفت و نهیلیسم (نیست انگاری) را سرنوشت محتوم بشر خواند اما ظهور افسون‌زدگی جدید در قالب دنیای پاتری با همه‌ی هشدارهایی که برای انسان امروزی دارد امیدوار کننده نیز هست. امید به بازگشت بشر به ارزش‌های معنوی‌اش برای رسیدن به تعادل از دست رفته‌اش در زندگی واقعی. امید به طلوع خورشید حقیقت در آستانه‌ی هزاره‌ی سوم و رسیدن به این سخن رندانه‌ی شایگان که «قرن بیست و یکم یا دارای معنویت خواهد بود یا وجود نخواهد داشت.(۵)»

البته برای این‌که دچار سوء تفاهم نشویم خود شایگان منظورش را در جای دیگر واضح‌تر بیان می‌کند «مراد ما بازگشت صورت‌های بدوی شمنیسم نیست (هرچند که شمنیسم بالقوه در تخیل ما که سرشار از فرا افکنی‌های گوناگون است حضور دارد) بلکه رام کردن قدرتی عصیان‌گر است که تا مدت‌ها سرکوب می‌شد و اکنون افسار گسیخته در همه‌ی حیطه‌های زندگی ما وارد شده و دست‌اندرکار تخریب است(۶)» در هر صورت شبیه‌سازی موجودات خیالی مذکور در سنت ادبی جهان یا زنده کردن اسطوره‌های ملت‌ها مانند ققنوس (The Phoenix)، غول‌های اسکاندیناوی (The Trolls) اژدهای غربی (The western Dragon) یا موجودات خیالی مانند کوتوارها (The Elves)، هیولاها و موجودات یک چشم و خلق دنیاهای فانتزی جزء آخرین تلاش‌های نخ‌نما شده-ی انسان امروزی برای سرگرم کردن خود در رؤیای مرگ خداست.

پاورقی

۱- مهندس جلال الدین آشتیانی، عرفان: بخش اول، شامانیسم، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۶، ص ۱۸۷.

۲- همان، ص ۱۷.

۳- داریوش شایگان، افسون زدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار، مترجم: فاطمه ولیانی، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۸۴، ص ۲۰۱.

۴- همان، ص ۳۱۸.

۵- داریوش شایگان با رامین جهانبگلو (گفتگو)، زیر آسمان‌های جهان، ترجمه: نازی عظیما، نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۶، ص ۲۵۸.

۶- نگاه کنید به افسون زدگی جدید، همان، ص ۴۳۵.

منابع:

۱-سری رمان‌های هری پاتر، با ترجمه‌ی پرتو اشراق، انتشارات ناهید.

۲-مهندس جلال الدین آشتیانی، عرفان: بخش اول – شامانیسم، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۶، ۳۱۶ صفحه.

۳-داریوش شایگان، افسون زدگی جدید، فاطمه ولیانی، نشر فرزان روز، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۶، ۵۱۱ صفحه.

۴-گفتگوی شایگان با جهانبگلو، زیر آسمانهای جهان، نازی عظیما، نشر فرزان روز، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۶.

۵-کارمینا فورت گفت و شنودی با کارلوس کاستاندا، مهران کندری، نشر میترا، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۸، ۱۴۷ صفحه.

۶-خورخه لوئیس بورخس، کتاب موجودات خیالی، احمد اخوت، شرکت فرهنگی – هنری آرست، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۳، ۲۲۷ صفحه.

۷-یوستوس هارتناک، نظریه‌ی شناخت کانت، علی حقی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۶، ۲۸۳ صفحه.

۸-فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه: از ولف تا کانت، اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، جلد ۶، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، چاپ سوم، تهران، ۱۳۸۰، ۴۷۶ صفحه.


comment feed یک پاسخ به ”هری پاتر و قاره‌ی گمشده روح“

  1. منم

    باسلام شاید در فیلم هری پاتر ضعف هایی که این مقاله برشمرده است ، وجود داشته باشد ؛ اما قضاوت صحیحی درباره کارهای کارلوس کاستاندا نشده است. تخیل خلاق چیزی ست که همواره در نوشته های کاستاندا دیده می شود. «قصد» که موضوع مهمی در این آثار می باشد ، سفر بر بال های میل و خواهشی ست که روح دارد و با قدرت تخیل نیز همراه است. کدام اندیشه ای می تواند ، بر ضد علم و آگاهی یک ذهن منجمد شده ، طغیان کند اگر ، با تخیل ، از بند استدلالات ذهنی آزاد نشده باشد؟!!! قدرت تخیل باید حاضر شود تا بتواند ، در میدان و عرصه علمی ، تاخت و تازی آزادانه داشته باشد. این تاخت و تاز در کارهای دون خوان دیده می شود. شاید تخیل ، به بیراهه هایی نیز برود ؛ شاید تخیل در وجوهی به کار گرفته شود که منظور ما را برآورده نسازد ؛ اما این بازی و جست و جو باید صورت گیرد. وقتی که به کاری مایل می شویم، الزاماًَ نباید از همان اول به درست ترین راه بیندیشیم. زیرا محدودمان می کند. تخیل محدود شده ، پروبالش کوچک است. باید مانوری چون یک آونگ داشته باشد. آونگی که به هر دو سوی مثبت و منفی گرایش دارد تا بتواند میدان وجود را درنوردد. باید دید تعریف ما از معنویت چیست؟ وحی چیست؟ تخیل خلاق را چگونه تعریف می کنیم؟ آیا خود ما در تفکراتمان وابسته به بزرگانمان نیستیم؟ و این موضوع ، روش کسانی را که با آنان در تضاد بوده اند ، برای ما نا آشنا و نادرست ، در نظر نمی آورد؟ اگر معنویت را روش های رسیدن به خدا و یا تجلی انسان برتر بدانیم ، آیا دون خوان ، این کار را انجام نمی دهد؟ اگر خدا را اندیشه حاکم بر تمامی هست و نیست بدانیم ؛ یعنی انرژی مطلقی که هر اندیشه ای را در خود جای داده و امکان ظهورش را فراهم می سازد ، اگر معنویت را اعتدال هر آن چه هست و یا نیست بدانیم ، آیا دون خوان برای رسیدن به آن تلاش نکرده است؟! آیا کشفیات بخش اعظمی از تخیل وی نبوده است؟! اتفاقآً بخش خلاقه آن کمتر بوده است. خیلی کمتر. صرف استفاده از مواد مخدر ، نمی تواند وهم زا بودن را مسلم سازد. در تمامی ادیان نیز روی موادی تاکید شده است که به طور سری ، بین افراد اهل راز ، رد و بدل می شده است. کندر یکی از این مواد بوده است که تاکنون از آن استفاده می شود. اما قدرت زیادی ندارد. فرد استفاده کننده باید تسلط بر آگاهی اش داشته باشد. بتواند ذهنش را ، بر چیزی به شدت متمرکز سازد. کنترل بر هوشیاری ، مهم ترین بخش قضیه می باشد. دون خوان ، این کنترل را داشته است. قادر به تمیز وهم از واقعیت زنده بود. به انواع دوگانگی آشنایی داشت. اما نوشته ها ، سربسته هستند. به مسائل مهم ، تنها اشاره ای مبهم می نمایند. گویا سری بودن آن را مد نظر دارند. به همین علت این رازها ، بین افراد خاصی ، مسکوت می ماند. تخیل خود ، چون ماده مخدر ، جهان هایی می سازد که با عقل اصلاً سازگار نیست. برای آزادی از قید و بندها ، نیاز به تخیل غیر عقلانی داریم. هر چند که بعداً به اعتدال دست یابیم. به طور اساسی ، راه های رسیدن به خدا بر دو گونه اند: ۱- آن چنان مفعول باشی که روح در مقابل تو ، فاعل گردد. ۲- آن چنان فاعل گردی که روح در مقابل تو ، مفعول شود. یا ترکیبی از این دو که روش متعادل تری می باشد. عملاً به سه راه می رسیم. اما از نظر ماهیت هایشان ، بر دو گونه اند. یا فرد به سوی روح می رود ؛ که با دانش صورت می گیرد و آن را حدس می زند. یا روح به سوی فرد می آید که می گوییم نزول کرده است. در روش اول ، فرد با دانشی که کسب می کند ، با لایه های ذهنی برترش که فعال شده اند ، به جهان های روحی تهاجم می کند. روح را با اشاره فرا می خواند. این روش معمول مذاهب شرقی و غیر عبرانی ست. این روش ، روشی مربوط به افراد مونث می باشد. زیرا در بعد چهارم وجودشان ، رفتاری مردانه و مهاجم دارند. بنابراین زمانی که به این بعد از اندیشه دست می یابند ، روح در مقابلشان ، مفعول می گردد و نوعی دوگانگی را از خود نشان می دهد که با دو گانگی در جهان های مادی متفاوت می باشد. در روش دوم ، فرد بدون دانش و با تسلیم ، قدرت مکشی ایجاد می کند که روح را بر خود نازل می کند. خود را چنان مفعول می سازد که روح به سوی او جذب می شود. در این جا نیز نوعی دوگانگی در روح پدیدار می شود. این روش ، متعلق به مردان است. عبرانی ها ، از این روش استفاده می کردند. زیرا در سطح برتر ذهنی ، فعالیت مرد ، مونث می باشد. ( به دلیل ترتیبات بارهای مثبت و منفی انرژی شان. ) گروه هایی نیز ، در برهه های مختلف زندگی و یا به طور همزمان ، از هر دو روش استفاده می کردند. در زمانی که جهان ما ، در نیمه اول زندگی اش بود ، روش تسلیم و مکش ، بر جهان روح و ماده ، تسلط داشت. فردیت و دانش فردی ، چندان مطرح نبود. کلیت مهم بود. جهان در نیمه روشن و فاعلانه می زیست.روح و ذهن فردی قدرت مکش و جذب داشت. بنابراین ، مردان قدرت بیشتری داشتند تا به خداشناسی برسند. اما در نیمه دوم زندگی جهان ما ، روش تهاجم به جهان های روحی بر جهان مسلط گردیده است. زیرا فردیت و دانش فردی بسیار مطرح می باشد. بشر با علم به جلو می رود. حتی تخیل را نیز عالمانه به کار می گیرد. اکنون کلیت چندان مطرح نیست. روح و ذهن کل قدرت مکش و جذب دارد. جهان در نیمه تاریکش به سر می برد. بنابراین زنان قدرت بیشتری در خداشناسی دارند ؛ و این بیشتر و بیشتر نیز خواهد شد. جهان در نیمه اول ، ناخودآگاهی را به خود و اذهان فردی ، اهدا کرد. اما اکنون خودآگاهی را از ذهن افراد ، می بلعد. در روش دون خوان ها ، این تفاوت ها دیده می شود. آنان مهاجمینی به سوی روح هستند. اما تسلیم را نیز می شناسند. تخیل بال های سفر روح است. بدون سفر روح نمی توان ، آگاهی زیادی از وی به دست آورد. آنان منتظر وحی نمی شوند. زیرا روح شان این را نمی خواهد. آنان مطیع روح بودند. مغ ها نیز همین طور. البته تفاوت هایی هم دیده می شود. اما از این سه روش به طور کلی ، فراتر نمی روند. برای بشر امروزی مرگ خدا ، آن چیزی نیست که عموم مردم می اندیشند. بلکه رسیدن دانش به حدی ست که انسان را در به کار گیری قدرت ها ی ذهنی و مافوق ذهنی ، یعنی مافوق ذهن استدلالی جزیی ، متبحر و آگاه می سازد. برای انسان اندیشمند و حقیقت جوی امروزی ، خداوند نیرویی ست که تسلط بر جهان ها را به او یاد می دهد. تمامی مذاهب گذشته نیز به این امر ، اذعان داشته اند. باسپاس