فیروزه

 
 

سنّت و هنر سنتی

واژه سنّت نزد احیاگران جاویدان خرد یا سنّت‌گرایان‏[۱]‎ به چه معنا است؟ آن‌چه به طور معمول از این واژه فهمیده می‌شود رسم، عادت، روش و امور منسوخ شده و مربوط به گذشته است، در حالی که در بیان جاویدان خردی، معنای این واژه اساساً متفاوت است: «ولو این‌که عرفِ زبان معمولی، لفظ سنت را به معانی گفته شده محدود کند. در این‌جا کلمه سنّت در یک معنای متعالی به کار رفته است و هرگز خواسته نشده کلمه سنت به مجموعه‌ای از تصورات یا مفاهیم؛ یعنی یک نظام‌سازی فلسفی و مفهومی و تصوری و تصدیقی محدود شود؛ زیرا سنت ذاتاً فاقد صورت است، یعنی فرم ندارد و بی‌رنگ است. خودش بدون صورت و فرافردی است.» بنابراین سنت: «از هرگونه تعریفی به زبان بشری ابا دارد، مگر به زبان رمز و اشارت. آن‌چه اکنون می‌توانیم درباره سنت بگوییم این است که هرجا یک سنت کامل یافت شود، وجود چهار چیز را اقتضاء می‌کند: ۱. منبع الهام؛ یا به معنای دقیق یک وحی الهی؛ ۲. برکتی الهی؛ این برکت گونه‌ای پیوسته از راه‌های گوناگون جریان می‌یابد؛ ۳. روشی برای تحقق؛ یعنی فعلیت بخشیدن به حقایقی که به وسیله وحی در وجود افراد نازل شده است؛ ۴. تجسم سنت؛ نه تنها در آرا و باورها، بلکه در تمام ابعاد وجودی انسان. در هنر، در علوم و فنون و سایر عناصری که در مجموع ویژگی یک تمدن را می‌سازند.»‏[۲]‎

بنا‌براین سنّت، حقایقی نخستین و ازلی را در بر می‌گیرد که دارای منشأ الهی‌اند و «از راه اشخاصی معروف به پیامبران، رسولان، اَوتارا‏[۳]‎ ها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال برای ابنای بشر و در واقع برای یک بخش کامل کیهانی فرستاده یا مکشوف شده و پرده از چهره آن‌ها برگرفته شده است و این با پیامد اطلاق و به کارگیری این اصول در حوزه‌های گوناگون اعم از ساختار اجتماعی و حقوقی، هنر، رمزگرایی و علوم همراه است.»‏[۴]‎

این سنّت همان است که در غرب Sophia Perennis گفته شده، نزد هندوان ساناتانا ذارما، در میان اعراب الحکمت الخالدیه و به فارسی جاویدان خرد خوانده می‌شود.‏[۵]‎

احیای مکتب جاویدان خرد در روزگار معاصر، توسط «رنه گنون»‏[۶]‎ عالم، عارف و فیلسوف فرانسوی(۱۸۸۶-۱۹۵۱ م) آغاز شد. به عنوان دیگر متفکران این مکتب باید از «آناندا کوماراسوامی»‏[۷]‎ و «فریتیوف شوان»‏[۸]‎ نام برد.

بخش قابل توجهی از آثار قائلان به جاویدان خرد را آموزه‌های سنّتی هنر تشکیل می‌دهد و حتی در برخی از آموزگاران این مکتب فلسفه سنّتی هنر به منزله موضوع اصلی طرح‌شان نمایان می‌شود.

هنر سنّتی
اکنون باید مشخص کرد مقصود ما از هنر سنّتی چیست و چه جایگاهی در هنر و سنّت دارد؟ در نگاه جاویدان خردی تفاوتی بنیادین میان هنر سنّتی و هنر ناسوتی وجود دارد. هنر ناسوتی عبارت از آن هنری است که نه زبان رمزی دارد و نه منشأ الهام آن فوق بشری است. این سخن در مورد آن هنر ناسوتی که موضوع آن امور دینی می‌باشد نیز صادق است (که نمونه آن بیشتر هنرهای دینی اروپا پس از قرون وسطا است)؛ امّا «هنر سنّتی، سنّتی است نه به دلیل جستارمایه آن، بلکه به دلیل سازگاری و هماهنگی‌اش با قوانین کیهانی صور، با قوانین رمزپردازی، با اصالت صوری آن جهان معنوی ویژه‌ای که در آن خلق شده است و نیز به دلیل روش کاهنانه این هنر، سازگاری و هماهنگی آن با طبیعت موّاد اولیه مورد استفاده و سرانجام با حقیقت در آن ساحت ویژه واقعیت که به آن اهتمام دارد.»‏[۹]‎

«حال اگر چنین هنری به موضوعات دینی بپردازد و چنین خدمتی را وظیفه خود کند، هنر قدسی است.»‏[۱۰]‎

سید حسین نصر می‌گوید: «یک نقاشی طبیعت‌گرایانه از حضرت مسیح هنر دینی است، ولی به هیچ وجه هنر سنّتی نیست، در حالی که یک شمشیر، جلد کتاب و حتی آخورگاه قرون وسطایی هنر سنتی است، لیکن مستقیما هنر دینی نیست، گو این‌که به دلیل ماهیت سنّت، حتی کوزه‌ها و ساج‌های تولید شده در یک تمدن سنتی نیز، با دینی که در قلب آن سنّت قرار گرفته است، به گونه‌ای سربسته مرتبط اند.»

شاید در بهترین گزینه‌ها برای تشخیص منظور حکمای جاویدان خرد از هنر باید هنر شرق و نیز هنر مسیحی قرون وسطا را نام برد. گرچه این نکته نباید ناگفته بماند که طبیعتِ هر هنری که از طبیعتِ هنر فاصله نگرفته باشد، سنتی است، که هنرِ به اصطلاح پیش از تاریخ، هنر بومیان آفریقا، هنر سرخ‌پوستان و دیگر اقوام بدوی را نیز شامل می‌شود. اساس تفکر سنّتی بازگشت به اصل و سرشت حقیقی و طبیعت نخستین آدمی است و طبق همین دیدگاه، روش هنر سنتی پیروی از قواعد طبیعت هنر است. در حقیقت هنر سنتی از خلاقیّتی سرچشمه می‌گیرد که الهام روحانی را با نبوغ قومی درآمیخته و از قواعد طبیعت هنر پیروی می‌کند.