فیروزه

 
 

تأثیر و تأثر هنر ایران

روند خلق آثار هنری در ایران اغلب در چارچوب ارزش‌ها، سنت‌ها و مفهوم‌های درونی هنرمند شکل گرفته است. از قدیمی‌ترین آثار بر جای مانده تا حال حاضر، همواره ویژگی‌های ممتازی در هنر ایران به چشم می‌خورد. هنرمندان کمال مطلوب را بر واقعیت، و در طراحی، تجرید و خلاصه‌نگاری را بر طبیعت‌گرایی ترجیح داده‌اند. آن‌ها بیشتر تمایل داشته‌اند مطلب مورد نظر خودشان را نمایش دهند تا آن چیزی که به صورت ظاهر دیده می‌شود. هنرمندان در اغلب نقوش، افزون بر شکل ظاهری نقش، به فضای منفی نقش هم توجه داشته‌اند. آن‌ها همیشه به ایجاد تعادل بین فضای مثبت و منفی نقش عنایت داشته‌اند و این خود یکی از شاخصه‌های مهم نقوش در هنر ایران، به ویژه در دوره اسلامی است.‏[۱]‎

در تأیید این نظر، نقش بز کوهی در محل منقوش شوش در هزاره چهارم، با شاخ‌های کاملاً تجربدی طراحی شده است. همین اتفاق نیز در نقوش سفال‌های نیشابور در دوره ساسانیان (۳۹۵-۲۰۴ ق.) دیده می‌‌شود. در این نقوش، هنرمند با طرح چند شکل منحنی کاملاً تجریدی، به شیوه اسلیمی نقش پرنده‌ای را در ساده‌ترین حد ممکن، طراحی کرده است (شکل ۵۵۴).

تجربه‌های گذشته نشان می‌دهد قلمرو هنر ایران هیچ‌گاه بسته و محدود نبوده است. با توجه به موقعیت جغرافیایی، ایران همیشه با تمدن‌های بزرگ شرق و غرب به طور مستقیم در تماس بوده است. هرچند در ابتدای استیلای حکومت‌ها و فرهنگ‌های بیگانه، هنر ایران برای مدت کوتاهی دچار رکود بود ولی دوباره در مدت زمان بسیار کوتاه، شاهد شکوه و جلال هنر ایرانی در آن دوره بوده‌ایم. برای مثال، با انقراض هخامنشیان (۳۳۱ – ۵۵۹ ق.) و استقرار پارتیان، هرچند شاهد تحمیل فرهنگ و هنر یونانی هستیم، ولی هنر ایرانی از بین نرفت. با ظهور اسلام در ایران، نه تنها هنر ایرانی، بسیاری از ویژگی‌های خود را حفظ نمود بلکه باعث شکوفایی و رنسانس هنر ایران در دوره‌های آل‌بویه و سامانیان شد. ما شاهد همین اتفاق در دوره مغول هم هستیم. بعد از حمله مغول، هنر ایران در برخورد با تمدن و هنر چین متحول گردید.

در طول دوره‌های مختلف، در این برخوردها، هنرمندان ایرانی گاهی متأثر بوده و یا عناصری را از هنر دیگر فرهنگ‌ها اخذ کرده‌اند ولی آن را چنان با روح هنر ایرانی آمیزش داده‌اند که حاصل آن کاملاً ایرانی شده است؛ هرچه را که در این برخوردها لازم بوده انتخاب نموده و در مدت زمان کوتاهی، آن را چنان اصلاح کرده‌اند که دیگر با ارزش‌ها و شاخص‌های هنر ایرانی غریبه نبوده است. برای مثال، هنرمندان دوره هخامنشیان (۳۳۱-۵۵۹ ق.) تعدادی از نقش‌ها و فرم‌های هنر بابل و سومر را اقتباس نموده و سپس آن را تعدیل کرده‌اند. شکل حیوان افسانه‌ای شیر بالدار و سر انسان (SPHINXE) که در نمای خارجی سردرهای تخت جمشید قرار دارد از هنر بابلیان اقتباس شده است. همین نقش حیوان افسانه‌ای، در تزئینات پارچه در دوره اسلامی هنر ایران، در زمان آل بویه (۴۲۴-۳۲۰ ق.) به صورت بسیار خلاصه و به گونه‌ای نقش برجسته، نیز ظاهر شده است.

همه نمونه‌های چینِ لباس‌، با شکل حقیقی مطابقت ندارد. ممکن است ایراد وارد شود که چرا با عالم حقیقی شباهت ندارند؟ ولی به واقع، چین این جامه‌ها کامل‌تر، مرتب‌تر، فاخرتر و لذت‌بخش‌تر از هر چین لباسی که در جهان واقعی مشاهده می‌کنیم، می‌باشند.

هنر ایران، چه قبل از اسلام و چه در دوره اسلامی، دارای یک سلسله شاخص‌ها و ارزش‌های ثابت است. یکی از مهم‌ترین شاخص‌های آن، ارتباط بسیار نزدیک میان هنر و آداب معنوی برگرفته از مذهب می‌باشد. این ارتباط یکی از مهم‌ترین عوامل شکل‌دهنده هنر ایران است. در هنر ایران قبل از اسلام و در آیین زرتشت نیز، این ارتباط کاملاً هویدا است.

در مجموع، هنر ایرانی به دنبال آن نیست که جهان مادی را آن گونه که به ذهن می‌آید با همه ناهماهنگی‌ها، درشتی‌ها و برخوردهای نامطبوع آن مجسم سازد، بلکه به گونه غیر مستقیم، خواهان توصیف «جوهر و ذات» است، که دگرگون‌ناشدنی می‌باشد.

هنرمند ایرانی، با وجود خدمات جالبی که انجام می‌دهد و با احترامی که برای سنت قایل است، از تقلید کارهای پیشینیان — اغلب با مقداری تکمیل تا جایی که سلیقه و مهارتش اجازه می‌دهد — راضی است. این شکیبایی و انکار نفس در همکاری با هنرمندان نسل‌های گذشته، همواره یکی از منافع نیرو و اصالت هنر ایران در بهترین دوران بوده است. با این شیوه، رمز و رموز هر هنر، سینه به سینه از استاد به شاگرد منتقل شده است.

امروزه هنرمند باید به فرهنگ گذشته این سرزمین توجه داشته باشد و دوباره در معرض کارها و آثار استادان بزرگ قرار گیرد و به سنت‌ها توجه کند و آن‌ها را شناسایی و به اجرا و عمل درآورد و ابتکار و نوآوری را با سنت‌های پراکنده پیشینیان همراه سازد؛ زیرا مایه اصلی هر تحول هنری، توجه به سنت است؛ سنت‌ها هم زمانی زنده هستند که همراه و همگام و در میسر نوآوری باشند.

در گذشته، هنرمندان بزرگ اگر گاهی چیزی می‌گرفتند آن را با چنان جوهری اخذ می‌کردند که حاصل آن یک‌سره ایرانی می‌شد. هر چه را که می‌خواستند و لازم بود بر می‌داشتند و هر چه را که بر می‌داشتند آن‌چنان مجرب و با مهارت اصلاح کرده و تغییر می‌دادند که پس از دمیدن آن نفس ازلی و سرشار هنرمندانه‌، دست‌مایه اولیه دیگر هیچ غریبه و ناآشنا نبود.

بسیاری از عواملی که در گذشته، موجب تعالی هنر ایران بوده است هنوز موجود و فراهم است. همان تیزهوشی، ظرافت، زیبایی، لطافت حسی و ابتکاری که قبلاً اعجاز می‌کرده است، امروزه نیز در ایرانیان وجود دارد. لیکن باید راه‌ها و روش‌های دستیابی برای رسیدن به تعالی هنر را شناسایی نموده و آن را دوباره احیا نماییم.

یکی از راه‌ها، توجه و معرفی آثار گران‌مایه استادان بزرگ است و مهم‌ترین هدف نگارش این مجموعه نیز به همین دلیل بوده است تا با توجه به شناخت این آثار، بار دیگر پیوند با گذشته و سنت‌های هنری برقرار گردد و به خویشتن خویش بازگردیم. این میراث باور نکردنی را که پیشینیان برای ما بر جای گذاشته‌اند، با استعداد و ذوق هنری فراوان در جهت احیای ارزش‌های والای آن، حراست کنیم و از گزند هوا و هوس‌های زمانه محفوظش بداریم.

برای نیل به ارزش‌های هنر ایرانی بایستی به مهم‌ترین عامل رشد و تکامل آن، که همانا ارتباط نزدیک با فرهنگ و سنت‌های این سرزمین است توجهی شایسته شود. عنایت به فرهنگ و سنت‌های این سرزمین و از طرف دیگر، ابتکار و نوآوری که مایه اصلی تحول می‌باشد، نقش مهمی را ایفا می‌کنند. سنت، زمانی زنده است که در آن ابتکار و طرح نو باشد و اگر آن را از فرهنگ و سنت گذشتگان جدا سازیم مانع حرکت و پویایی آن شده‌ایم. در بخشی از تاریخ هنر ایران، هرگاه هنرمندان نسبت به اصول و سنت‌ها توجه کمتری داشته‌اند، شاهد محو ارزش‌های والای هنری ایران، در میان مردم و جامعه بوده‌ایم.

شناخت تحولات جامعه‌ای که هنرمند در آن زندگی می‌کند نیز از اصولی است که هنرمندان باید نسبت به آن آگاهی داشته باشند. به طور مثال، در دوره شاه عباس (۱۳۰۸-۹۹۶ ق.) در اثر بروز تحولات سیاسی و اقتصادی در جامعه، رکودی در هنر نقاشی ایران پدید آمد ولی رضا عباسی با ابتکار، نوآوری و رواج نقاشی تک ورقی، هرچند مسیر این هنر را تغییر داد، اما تحول و تحرکی جدید را در هنر نگار‌گری به وجود آورد.

برای شناسایی ارزش هنر ایرانی، باید پایه و اصول این هنر را به دقت مورد بررسی قرار دهیم. در پژوهش‌های صد ساله اخیر توسط محققین خارجی، بیشتر جنبه تاریخی مورد بررسی و مداقه بوده و هیچ‌گاه کوششی در جهت آموزش،‌رونق و تجدید حیات آن‌ها مطرح نبوده است. متأًسفانه کمتر پژوهشگر ایرانی را سراغ داریم که به صورت کامل در این امر تحقیق نموده و ارزش‌های جاودانه این هنر را معرفی کرده باشد.

اکنون بر ما واجب است تا برای احیای این هنر، راه‌ها و روش‌ها را شناسایی کرده و با فراهم نمودن بستری متناسب با شأًن این هنر، مرتبه وقوع همان رستاخیزی که پیش‌بینی شده است را پدید آوریم. تاریخ چند هزار ساله هنر ایران نشان داده است هرگاه شرایط مناسبی مهیا گردیده، ارزش‌های جاودانه این هنر همچون آتش زیر خاکستر، شعله‌ور شده و همه جا را روشن کرده است. در پایان فراموش نکنیم که در این هجوم و با حضور فرهنگ جهانی، هنری ماندگار است که از شاخصه‌های جاودانه هنر ایرانی برخوردار باشد.