فیروزه

 
 

جنگل واژگون

«نه سرزمین هرز، که بزرگ جنگلی واژگون شاخ و برگ‌هایش همه در زیر زمین»

داستان‌های سالینجر، بیشتر اوقات با نوعی پیچیدگی و رمز آمیزی آمیخته است. در واقع داستان‌های او بی‌ارتباط با زندگی اسرار آمیز او نیست. نویسنده‌ای که از بین ۳۱ اثرش تنها برای چاپ ۹ مورد آن، رضایت داده است. «جنگل واژگون» نیز از آن دست نوشته‌هایی است که بدون رضایت او چاپ و حتی ترجمه شده است. اما در مقابل، آن‌قدر این داستان زیباست که نمی‌توان از خواندن آن صرف نظر کرد. اگرچه صفحه ابتدایی داستان، با نامه «گودین» آغاز می‌شود ولی اصل قصه داستان با همین شعری شروع می‌شود که در ابتدا آوردیم.

برخلاف بسیاری از داستان‌های مدرن و برخی از داستان‌های همین نویسنده، این داستان از قصه بسیار جذابی برخوردار است. «کورین» دختری است که از کوچکی به پسرکی به نام ریموند علاقه‌مند می‌شود و با وجود جدایی چندین ساله‌ای که بین آن‌ها می‌افتد از تلاش برای پیدا کردن پسر آرزوهایش ناامید نمی‌شود. هرچه پیشتر بروید بیشتر علاقه پیدا می‌کنید صفحه بعد را بخوانید.

نکته جالب توجه دیگر، زبان دقیق، تصاویر تازه و زیبا و زاویه دیدی متفاوت و البته عجیب است. اگرچه ظاهر داستان با «دانای کل» روایت می‌شود ولی در بین داستان متوجه می‌شوید راوی یکی از شخصیت‌های قصه است.

در این داستان ۹۰ صفحه‌ای، نویسنده دو جهان متضاد را به شما معرفی می‌کند. طوری که شاید در پایان داستان تصمیم بگیرید جای یکی از شخصیت‌های داستان باشید.