فیروزه

 
 

زن‌های بی اجازه چرا بلند آواز می‌خوانند؟!

«هنر از طریق آن‌چه نمی‌گوید به ایدئولوژی مربوط است، نه از طریق آن‌چه می‌گوید. در سکوت‌ها و مکث‌ها و فقدان‌های متن است که باید ایدئولوژی را جست و در حقیقت کار منتقد، به حرف واداشتن این سکوت‌ها است. اثر ادبی به شیوه خود حقیقت را بیان می‌کند و از این رو همه حقیقت را بیان نمی‌کند.»
پیر ماچری

این سخن متفکر بزرگ فمینیزم را گویا خانم گراناز موسوی از یاد برده‌اند. شک نیست که فمینزم هم گرایش‌های متفاوتی را در خود پرورده است و اصلاً اگر کسی بنیان اندیشگی آن‌را در نظر گرفته باشد خواهد دانست که جز این هم نمی‌توانست باشد. فمینیزم به هر نوع، نقطه مقابل متمرکز گرایی است و حاصل دستاوردهای فکری متأخرتر غرب است؛ با این حال باید ایشان زمینه فرهنگی خویشتن سنتی و ایرانی را به این راحتی‌ها به باد فراموشی نمی‌سپردند:

عکس زنی که بر عکس تو عاشق بود

حالا باز

افتاده در بازوان باد

با دلی چارتاق

بی آن‌که بازی را بلد باشد

«بازی»

چیزی که برای من باعث تعجب می‌شود این است که نمی‌دانم ایشان چقدر خودشان را حرفه‌ای حساب کرده‌اند که با دست رو بازی می‌کنند:

هنوز بوی عاشق شدن زیر فلس‌های‌مان بود

که بهمن

جاده‌ی میان ما و دریا شدن را بست

«زمستان»

فکر می‌کنم آنچه راه ایشان را به دریا شدن بسته شش دری است که در آن گیر افتاده‌اند و از خاقانی نشنیده‌اند که:

در قمره زمانه فتادی به دست خون

وامال کعبتین که حریفی است بس دغا

و اگر می‌خواستند بازی را ببرند باید غایبانه بازی می‌کردند آن‌چنان که حافظ می‌گوید:

فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک

که کس نبود که دستی از این دغا ببرد

البته فلک زبانی شعر حافظ نیز جز این مدار بی‌مرکز مدار دیگری برنمی‌گزیند:

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

اما چقدر ناشیانه و بی‌ملاحظه است هر چند زیبا وقتی که می‌گوییم:

می‌روی

ملافه از رد سایه‌ام سبز می‌ماند

و من بی‌سایه بر پاییز می‌ریزم

«هشت سیر»

مگر دایره تمرکز زدائی این شعر تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند اقتدار سخنی یا اقتدار گفتمانی بیانگر تحکم مرد سالارانه است حرف این‌جاست که شاعر چقدر توانسته با زیرکی خود و با ترفندهای ذهنی و زبانی شعر از تحکم آن بگریزد.

مردی که شکل کسی نیست

زنگ می‌زند

و مثل همیشه

آینه از عکس‌های بی‌سامان

پر می‌ماند

اما می‌بینیم که آینه آن‌چنان هم پر نمانده است ناخودآگاه زبانی ایشان اکثراً نمی‌تواند تا ژرفا پیش رود و فقط حرام بازی‌های زبانی می‌شود:

از در به دار

از دار به در

از چمدانی به آسمانی دیگر

دار به دار

دنبال زنی گشتم

که هروقت خودش می‌خواهد بدهد / به باد / موهایش را

……

اما در به در

منم که تیک تاک

از آسمانی به بستری دیگر

هی حرام‌تر شدم

و تابستان موهایم که تک تک

هی د‌ی‌تر

……

این عدم ژرفای خود آگاه و ناخود آگاه زبانی تا آن‌جا پیش می‌رود که در شعری به نام (متن) می‌سرایند:

حالا

باقی میم است و داغ یاد نون

و از تنوری که می‌شناختی

باقی یک تن و

زنی که یک تنه بخار و … .

درست است که حکم مرد سالارانه مانع از این است که متن زن به تن بدل شود اما اگر متن هم به تن بدل شود آیا مانند تن غصب نخواهد شد و منفعلانه در برابر اندیشه تحلیل‌گر قرار نخواهد گرفت و البته این هم درست است که اندیشه مرد سالارانه زبان را زیر بار تأویل‌گرایی می‌گذارد تا از آن هر اعترافی که می‌خواهد بگیرد.

اما این‌که در این میان گریزگاه زن و زبان کجا می‌تواند باشد چیزی است که امیدواریم استعداد فراوان شاعری چون ایشان راهی به آن بگشاید و هر چند ایشان سعی کرده باشند با روابطی که بین شعرشان با ترانه‌ها، فیلم و متون مقدس برقرار می‌کنند به نوعی ژرف‌نمایی دست یابند اما باید توجه داشت که این روابط تا حد «تلمیح» پایین می‌آید و ایشان نمی‌توانند به رابطه بینامتنی آن‌گونه که واقعاً در پیچاپیچ ذهنی شخصی چون ژولیا کریستاو است دست یابند. متن ایشان مبتنی بر بینونیت با فرهنگ خودی نیست و گذشته از آن بر بینونیت با عرصه‌های فرهنگ بزرگ‌تر نیز به درستی قرار نگرفته است؛ آن‌چنان که مثلاً سهراب شعر خود را در عرصه فرهنگی شرق می‌گذارد و اخوان خود را در عرصه فرهنگی باستان ایران و چه بهتر که ایشان فراموش نکرده باشند که ایشان چه متن باشند و چه زن باشند می‌توانند از زبان متن یا زنی دیگر بشنوند که:

مرا به زوزه‌ی دراز توحش

در عضو جنسی حیوان چکار

مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار

مرا تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده است

تبار خونی گل‌ها می‌دانید؟

(تنها صداست که می‌ماند)

زیستن فقط «زیستن تن» نیست و نمی‌تواند باشد اگر ما خواسته باشیم که این‌گونه همه چیزدر جبر جسم باقی نماند و در پایان و البته و صد البته در مورد دفتر شعر ایشان باید گفت:

گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت

که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد