فیروزه

 
 

دو شعر جدید

۱)
نه می تواند به دعوت آسمان پاسخ مثبت دهد
و نه می تواند همراه باد گشتی بزند
نمی تواند چشم به چشم دشت و دریا بدوزد
و حتی نمی تواند چشمه ای را پابند کند
جنگل از دامان او بالاتر نمی آید
و برفها
برفها هم آنقدر سردند
که هیچکس عاشقشان نمی شود …
سنگها اما
سنگها از کوه می کنند
و در مسیر رود
کم کم عاشق می شوند .

۲)
تو رنگین کمان را می شناسی
جمعه های بارانی
بر آن تاب می بندی
تو رنگین کمان را می شناسی
در پارکی خیس
بر آن سر می خوری
بعد خسته به خواب می روی
و رنگین کمان بر تو سایه می اندازد
من و رنگین کمان هم دوست بودیم
حالا مدتی است یکدیگر را به جا نمی آوریم …