با پاسخهای بدون پیشفرض به سوالهای بیستگانه قسمت قبلی، میتوان به شخصیتهایی که ساختهایم جان بدهیم.
حالا هم شخصیتهای مثبت داریم هم شخصیتهای منفی. همیشه برای به حرکت در آوردن شخصیتها نیاز به یک ماجرا هست. برای خلق ماجرا پیشنهادهای مختلفی وجود دارد. یکی از آن پیشنهادها قرار دادن شخصیتها در وضعیت رقابت است، مثلا رقابتی برای یک شی ارزشمند، مثل یک گنج. الآن به یک گنج احتیاج داریم. باید چیزی در همین اطراف باشد که به من ایده بدهد.
نولی سوار بر یک در قندان به سمت من میآید. در قندان میتواند شکل انتزاعی یک گنج و یا یک نشان ارزشمند باشد. یک حرز که به صاحبش قدرتی عجیب میبخشد.
برای به حرکت در آوردن شخصیتها و راه اندازی موتور محرک داستان، این شی باید جابهجا شود. باید از نقطهای به نقطهای دیگر انتقال یابد. دست به دست شدن این شی میتواند به صورتهای مختلفی انجام بگیرد، بنابراین من از نولی میخواهم تا لیستی از روشهای مختلف انتقال را ارایه دهد. مطمئنا برای راههای مختلف انتقال، نیازمند به انگیزههای متفاوتی هستیم. از نولی میخواهم تا لیستی از کاربردهای مختلف در قندان هم فراهم کند، لیستی که کاربردهای غیرمتعارف و همینطور روشهای غیرمعمول انتقال یک شی را نشان دهد.
اگر شی مورد نظر ما یک نشان یا یک مدال در نظر بگیریم، کاربردهای مختلف آن اینطور میتواند باشد:
۱. به جای پاندول ساعت.
۲. برای اهرم کردن و باز کردن در نوشابه.
۳. برای هم سطحسازی و گذاشتن زیر پایه کمدی یا مبلی.
۴. به جای ساعت جیبی برای هیپنوتیزم.
۵. به عنوان سنگ ترازو.
۶. به جای سنگ لیلی.
۷. …
و در لیست راههای انتقال:
۱. پرتاب کردن
۲. قل دادن
۳. گم شدن
۴. جا گذاشتن
۵. ربوده شدن
۶. هدیه دادن
۷. فروختن
۸. …
با استفاده از این دو لیست و پیشنهادهای موجود، من و نولی سوژه یک قصه را با هم مرور میکنیم:
الف.
من: آن را از یک دوره گرد مرموز خریدم و به تو هدیهاش دادم.
نولی: من هم به گردن انداختم تا همیشه به یاد تو باشم اما یک روز که برای آب تنی کنار رودخانه رفته بودم روی یکی از تخته سنگهای کنار آب جا گذاشتم.
ب.
من: همراه دوستانم برای بازی کنار رودخانه رفته بودیم. مسابقه پرتاب سنگی راه انداختیم و قرار شد سنگ هر کس بیشتر با سطح آب تماس گرفت برنده باشد. من اشتباه کردم و همان شی را به جای سنگ به آب انداختم.
نولی: من ماهی فروشم و این را در شکم یک ماهی پیدا کردم. از آن جایی که نمیدانستم به چه دردی میخورد به جای سنگ ترازو استفادهاش کردم.
ج. …
به همین ترتیب من و نولی شی مورد نظر را بین آدمهای مختلف و به شکلهای گوناگون منتقل کردیم و در همین بین ماجراهایی برای دست به دست شدنش در داستان پیدا کردیم.