بیرون برف میبارد. سال هاست که هیچ زمستانی اینطور نباریده. مهری، چمدان مادر را روی میز غذاخوری گذاشته و دوروبرش پر است از خرت و پرت. مادر لباس عروسیاش را توی این چمدان نگه میداشت. حالا لباس افتاده رویِ یکی از این مبلها. شکل زنی که از کمر چرخیده و سرودستش را گذاشته است روی دسته مبل…
این شروع داستان «راز» یکی از دوازده داستان منتشر شده در مجموعهای است از فرشته نوبخت با عنوانِ کلاغ. کلاغی که به سیاهی، زشتی، پنهانکاری، دون طبعی و سحرخیزی معروف است و در ادبیات قَدیمِ عَرب نشانهٔ هجرتِ معشوق و فراق است. کلاغی که اولین مرحله در درجات هفتگانه آیین مهر یا میترائیسم است و پیامآور از جهان بالا و نمادِ تشنگیِ جاویدان در فرهنگهای یونانی و آلمانی. کلاغی که نویسندهاش بیشتر از همه پرندهها دوستش دارد و خواه ناخواه، بار نمادین او را بر کلِ اثر تحمیل کرده است. نمادی که میتواند به بینهایت شکل تاویل شود و درستی هیچیک از این تاویلها سرانجام در متن دانسته نمیشود. نمادی که نشان میدهد میتواند گفته شود، اما این چیز، هرگز نه برای یکبار و برای همیشه. نمادی که لحظهای از «زندگی موضوع» است، لحظهای از موقعییت و ابهامِ زندگی. زندگیِ ساخته شده در یکایک داستانهای کلاغ که فعلیتِ شکلِ جدیدِ بیان نیست، اما هر داستان آن زمینه گفتوگوی زیبایی است میان متن و خواننده. خوانندهای که در خوانش خود، بوی خیانت و سیاهی تن داده آدمهای ساخته شده را بیش از هر چیز دیگری میشنود. خوانندهای که در کنار کلان ساختارِ معنایی میتواند مایههای فرعی هر یک از این داستانها را بسازد و جذابیت کار را تضمین کند و در بررسی عناصرِ گوناگون این اثر ادبی دریابد که با داستانهایی خوشخوان و با زاویه دید مناسب روبرو است. کلاغ، آوای شخصی نویسندهاش است در ادبیات، اندیشهها و گریزهایش. در کلاغ، تعارضی میانِ «هنرِ مدرن» و «هنرِ مردمی» دیده نمیشود و حال و آینده فرشته نوبخت را در نویسندهای همهپسند نشان میدهد.
۶ آذر ۱۳۹۱ | ۲۱:۲۳
سلام …
خیلی وقته راجع به کلاغ مطلب خوندم اما مسر نشدم که بخونمش ولی شما تشویقم کردین