ژرژملییسِ «هوگو» (بن کینگزلی) در یکی از سکانسهای یکسوم پایانی فیلم، وقتی دارد قصهٔ آشناییاش با سینما را برای چشمان بهتزدهٔ پروفسور تابار و هوگو و ایزابل تعریف میکند میگوید: «از برادران لومییر خواستم یه دوربین بهم بفروشن اما اونا درخواستم رو رد کردن. خودشون هم فکر میکردن فیلم، مثل بقیهٔ مدهای روز بعداز مدتی از دور میافته»! برادران لومییر اما هیچوقت فکرش را هم نمیکردند ساختهٔ بهظاهر ساده و بیاهمیتشان روزی تبدیل به یکی از پیچیدهترین، جذابترین، فراگیرترین و تأثیرگذاترین پدیدههای قرن گردد. پدیدهای که نهتنها از دور نیفتاد که با صد و چند سال تجربه و تطوّر و تنوع بیانی، فرمی، مضمونی، صاحب تاریخی پرماجرا گشت آنقدر که در ابتدای دومین دههٔ قرن بیستویکم و درست در زمانهای که همهجا صحبت از تکرار و تمام شدن قصههای سینماست، رجوع به ظرفیتهای دراماتیک تاریخ خود همین پدیده، منجر به ساخته شدن «هوگو» و «هنرمند»، دو عنوان از مهمترین فیلمهای سال ۲۰۱۱ شده است. مطالعهٔ تاریخ پر فراز و نشیب سینما نشان میدهد، هنر هفتم بارها و بارها تا مرز بنبست رفته، اما هر بار با ظهور جریانها و ایدههایی بکر و تازه توانسته خود را از بند ملال و تکرار برهاند و مخاطبان خود را شگفتزده کند. گذر از دوران صامت و ورود صدا و کمی بعداز آن رنگ به سینما، تلاش استودیوها برای جان بخشیدن دوباره به ساختههایشان در رقابت با تلویزیون طی دهههای۵۰ و۶۰، ایدههای جسورانهٔ فیلمهای دههٔ۷۰، ورود اسپشیالافکت و سبکهای تجربهنشدهٔ روایی در دههٔ ۹۰ برای جبران خمودگیای که طی دههٔ۸۰ با مرگ بزرگانصاحبسبک حاصل شده بود، انیمیشنهای خلاقانه و نبوغآسایی که طی دههٔ اخیر پردهٔ نقرهای را از فیلمها و داستانهای شبیه بههم نجات دادند، همه و همه ثابت میکند که چگونه هنر هفتم طی تاریخ پر فراز و نشیب خود، مدام توسط سینماگران نسلهای مختلف ارتقا یافته و شکوفا گشته است. حال و در اولین دهه از دومین سدهٔ تکوّن این هنر، صنعت، رسانه میبینیم که تاریخسینما بیش از هر وقت دیگری خصلت بازتابندگی پیدا کرده است و هم منبع تغذیهٔ فیلمی تجربهگرا همچون «هنرمند» شده و هم الهامبخش بیگپروداکشنی چون «هوگو».
مارتین اسکورسیزی که فعالیتهای گستردهاش برای حفظ میراث تاریخ سینما بر کسی پوشیده نیست در انتهای ششمین دههٔ زندگیاش، عاشقانهای برای تاریخسینما و ژرژ ملییس افسانهای سروده و طی ۱۲۰دقیقهٔ «هوگو» فیلمی ساخته که اگرچه بهظاهر برای کودکان است (خود اسکورسیزی در مصاحبهای گفته قصد داشته فیلمی بسازد که دختر۱۲سالهاش هم بتواند آن را تماشا کند) اما مخاطبش فراتر از کودکان و هر کسی است که اندک علاقهای به تاریخ سینما دارد. «هوگو» آنقدر فیلم سرخوشانهای است که بهسختی میتوان باور کرده سازندهٔ آثار تلخی همچون «رانندهٔ تاکسی» و «گاو خشمگین» و «رفقای خوب» و «کازینو» پشتش بوده و بیانش در طرح و بسط قصهاش آناندازه ساده مینماید که حتی با «درگذشتگان» و «جزیرهٔ شاتر» و «دار و دستهٔ نیویورکی» نیز قابل مقایسه نیست. میتوان حتی بهروال منتقد عبوس انیمیشن «راتاتویل» ابروها را درهم کشید و از موضع بالا به فیلم نگریست و مدعی شد «هوگو» فیلم فریبکاری است که برای اکران سهبعدی در بلاکباسترها و پارو کردن پول جیب مردم ساخته شده و اصلا اثر بلاتکلیفی است که ایدهٔ اولیهاش را رها نیمهکاره رها میکند و قابلیتهای به فعلیت نرسیده و توجیهناشدهٔ بسیاری (همچون سرگذشت پدر هوگو یا سرنوشت شخصیتهای فرعی ایستگاه) روی دست فیلمساز باقی میگذارد. همهٔ این حرفها را اما باید بهکناری نهاد و در «هوگو» غرق شد. اسکورسیزی با کارنامهٔ ۳۰سالهای که از خود بهجا گذاشته ثابت کرده چه فیلمساز بزرگی است و چهقدر فیلمسازی میداند. او «هوگو» را در ستایش رؤیا و رؤیاپردازی و بهتصویر کشیدن ذوقزدگی بچهگانهٔ طبیعت بشر از کشف پدیدههای جدید و غریب ساخته است و چه باک اگر در این مسیر چهار نفر بیخبر از عیشمدام استاد بر او خُرده گیرند که چرا زیر سقف سلیقههای کوتاهبینشان فیلمسازی نمیکند.
*
دیگر ساختهٔ مورد اقبالواقعشدهٔ امسال، «هنرمند»، اثر فیلمساز کمترشناختهشده، میشل هازاناویسیوس فرانسوی است. فیلمی که در سال حکایتگر بخش دیگری از تاریخ پرماجرای سینما، یعنی صدادار شدن فیلمها و مضمحلشدن سینمای صامت است. موضوع بسیار مهمی که اولین بحثهای فلسفی و تئوریپردازیهای زیباییشناسانه بین هوگو مونستربرگ و رودلف آرنهایم از یکطرف و آندره بازن از طرف دیگر، راجع به ماهیت سینما را در پی داشت که آیا افزوده شدن صدا به حرکت در فیلمها موجب شکلگیری واقعیتی تصنعی و در نتیجه عقیم شدن ماهیت اصلی سینما یعنی جنبهٔ بصری صرف بودن آن، میگردد یا آنطور که بازن اعتقاد داشت خصلت واقعبینانهٔ سینما (آنچه بازن «مومیایی کردن واقعیت» مینامید) جز با اضافه شدن عنصر صدا قابل انتقال نیست. هازاناویسیوس اما بدون توجه به این مجادلات نظری فیلمی ساخته که اگرچه مضمونی مشابه مضمون موزیکال «آواز زیر باران» (جین کلی، استنلی دانن) دارد و شخصیت جرج والنتینناش یادآور نورما دزموند «سانست بلوار» (بیلی وایلدر) است اما روح هالیوود قدیم را با بیان معهود رمانتیک فرانسوی فراچنگ میآورد. مهمتر از اینها اما تمهید خلاقانهٔ فیلمساز در ساختن فیلم به شکل صامت است. فیلم چه در تصویرپردازی، چه در روایت سیر داستان و چه در ویژگیهای فرهنگی-تاریخی جامعه، از الگوهای فیلمسازی دههٔ بیست پیروی میکند و در پرداخت تصویری اتفاقات، کنشها و احساسات بازیگران به حدی از کمال میرسد که همان چند میاننویس نیز اضافی بهنظر میرسد و ما را بیش از پیش به تأمل دربارهٔ ماهیت و کارکرد تصویر در سینما دعوت میکند. برای مثال سکانس تدوین موازی بالا آمدن جایگاه نام پیپی میلر در تیتراژ فیلمها با تصاویر تکراری جرج والنتین و همسرش سر میز صبحانه یا سکانسی که میلر بعد از شکست تجاری فیلم والنتین به در خانهاش میآید یا از همهٔ اینها خلاقانهتر سکانس کابوس والنتین را بهیاد آورید تا ببینید هازاناویسیوس با استفاده از ایدهٔ تقابل ظرفیت بصری سینما با کارکردهایی که صدا به این پدیده میبخشد، چگونه و با چه هوشمندیای آن پرسشها و بحثهای نظری فوقالذکر را عینی و قابلدرک میکند.
«هوگو» و «هنرمند» در کنار خاستگاه مضمونی نزدیک به هم، در مؤلفهٔ بسیار مهم دیگری نیز مشترکاند و آنهم روایتگری بیرحمیِ سینماست. مهم نیست چقدر مهم و محبوب باشید. هم ژرژ ملییس و هم جرج والنتین همین که چند روزی از انظار غایب میشوند، از یادها فراموش میگردند و یکیشان باید برای امرار معاش خود گوشهٔ ایستگاه راهآهن پاریس اسباببازی بفروشد و دیگری وسایل خانهاش را به حراج بگذارد. در این بازی کسی جاودانه میشود که بتواند رؤیاهای غریبتر و دستنایافتهتری برای ما تصویر کند تا هم ما را در تجربههای زیستی عمیقتری مشارکت دهد و هم واقعیت پیرامون را قابلتحملتر نماید. به احترام چنین هنرمندانی باید کلاه از سر برداشت.
—
عنوان، بخشی از دیالوگ ژرژ ملییس خطاب به پسربچهایست که برای اولین بار قدم در استودیوی فیلمسازی مینهد.
۱۶ فروردین ۱۳۹۱ | ۰۹:۲۲
در وصف «هیوگو» گرچه وارد شدن از در انتقاد بى پروا، ناروا است اما ستایش بى مرز را هم شایسته نیست. تصویرهاى فوق العاده و چشم نواز همراه با بازى هاى خوب بى شک هر بیننده اى را پاى پرده و مانیتور نگه مى دارد اما پایانى نه چندان درخور پتانسیل هاى فراهم آمده در فیلم، تلخ کامى را در ذائقه بیننده موجب مى شود.
در هر حال «هیوگو» را باید دید.