موفقیتهای پیدرپی عباس کیارستمی در کن و ونیز فقط موفقیت یک فرد نبود. زمینهٔ شکلگیری گونهٔ خاصی از فیلمسازی میان فیلمسازان جوان و تجربهگرای اواخر دههٔ شصت و اوایل دههٔ هفتاد شد که یک سرش به نئورئالیستهای ایتالیایی میرسید و یک سر دیگرش به سینمای انتزاعی اروپای شرقی و سر دیگرش به شاعرانگی فیلمهای امپرسیونیستی فرانسوی. این نوشته اگرچه بنا ندارد حرفهای دیدگاه رسمی و «سینماـجشنواره»ای مسعود فراستی را راجع به این جریان سینمایی تکرار کند، اما کیست که نداند مطرح شدن نام بسیاری از سینماگران ایرانی در مجامع سینمایی بینالمللی دو دههٔ اخیر، بیش از آنکه نتیجهٔ نگاه اصیل هنری یا بداعتهای فنی آن سینماگران باشد، حاصل پیرویشان از کلیشهها و الگوهایی جوابپسداده و شناخته شده است. چنین فیلمسازانی ابایی ندارند از اینکه تمهید و تکنیک و ظرافت را قربانی ایدههای حساسیتبرانگیز و مضامین غریب فیلمهایشان کنند و چون در تقرب به آن موضوعات بهظاهر جسورانه، بهاندازهٔ پدر معنویشان، کیارستمی، از اصالت و خلوص نگاه و شهود هنرمندانه برخوردار نیستند، کیفیت فیلمهایشان بهتدریج سیری نزولی بهخود میگیرد. با تمام احترامی که برای چنین تولیدات سینماییای باید قائل بود نمیتوان این نکته را از نظر دور داشت که فیلمهای سینماگرانی مثل جعفر پناهی و بهمن قبادی و ابوالفضل جلیلی و سمیرا مخملباف و محمد شیروانی، اگرچه به موفقیتهای خیرهکنندهای در معتبرترین جشنوارههای بینالمللی دست یافتهاند و بهتعبیری جهانی شدهاند اما این جهانی شدن وضعیتی بهغایت گلخانهای و وابسته به فضا و بُرد محدود همان جشنوارهها و جدا از جریان اصلی نمایش و حضور عمومی در میان مردمان سرزمینهای دیگر بوده است و برای همین عجیب نیست که فیلمساز شناختهشدهای مثل ژانپییر ژونه که چند باری با عباس کیارستمی در یکی از هیئتهای ژوری کن همکار بوده است، اعلام کند تا بهحال هیچ فیلم ایرانیای ندیده است. کیارستمی و فرزندان معنویاش مخاطبان خودشان را از میان طبقهٔ فرهیختهٔ فرهنگی ایرانی و خارجی انتخاب کردهاند و سالهاست که صادقانه و شجاعانه دارند بهای این انتخاب را با ناآشنا بودن طبقهٔ [مؤثر] متوسط با آثارشان میپردازند. تصویرپردازیهای اغراقشده از روستاها و محلههای پایینشهر و آدمهای نامأنوس و ناهنجاریهای اجتماعی و دیگر کلیشههای شناختهشده، دیگر جذابیتی برای برگزارکنندگان و داوران جشنوارههای خارجی ندارد و میرفت همین تأثیر و حضور اندک ایران در منظومهٔ سینمای جهان نیز از دست برود اگر «جدایی نادر از سیمین» ساخته نمیشد.
تفاوت بنیادی «جدایی نادر از سیمین» با دیگر فیلمهای فرنگرفتهٔ هموطنش، همان اصالت نگاه ذکر شده است. اگر پناهی و قبادی و جلیلی و شیروانی با پیروی از سرمشقهای کیارستمی نخستین فیلمهای مهمشان را ساختند، اصغر فرهادی اما از زمان ساختن سریال «داستان یک شهر» یا موقعیت بغرنج «علا» بین نجات دوستش از زیر چوبهٔ اعدام یا وصال به خواهر او در «شهر زیبا» نشان میدهد که دغدغههای اخلاقیاش به سالها پیش از ساخته شدن «دربارهٔ الی…» و «جدایی نادر از سیمین» برمیگردد. دغدغهها و ایدههای درونیشدهای که بعد از سالها تهنشین شدن در ذهن داستانشناس و قصهگوی تئاترخواندهای به نام اصغر فرهادی، نهتنها منجر به شکلگیری دو تا از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران گشت که توفیقات بینالمللی بیسابقهای نیز برای فیلمساز بهدنبال داشت. توفیقات وسوسهکنندهای که تأثیر محسوس و غیرقابلانکاری بر تولیدات سینمایی دوـسه سال اخیر سینمای ایران داشته و ساخته شدن آثاری همچون «هفت دقیقه تا پاییز» و «سعادتآباد» و «برف روی کاجها» را نیز میتوان ذیل همین اتفاق تحلیل کرد. همین که سینماگران ایرانی ذائقه و سبکی جدید و معطوف به ارتباط عمومیتر با مخاطب را برای بلندپروازیهایشان انتخاب کردهاند، اتفاق بسیار مطلوبی است و نویدبخش آیندهٔ بسیار روشنی برای سینمای ایران است، اما فیلمسازان ما نباید این مسئله را از خاطر ببرند که بخش اعظمی از توفیقات فیلمهای فرهادی نتیجهٔ فیلمنامههای منسجم و طراحیهای بسیار پیچیده و سهل و ممتنع فرهادی در مقام فیلمنامهنویس است و شاید به همین خاطر است که در کنار همهٔ جوایز ریز و درشتی که نصیب «جدایی نادر از سیمین» شد، این فیلم برندهٔ جایزهٔ بهترین فیلمنامهٔ جشنوارهٔ آسیاپاسفیک (پیش از اتمام فیلمبرداری فیلم) و نامزد اسکار بهترین فیلمنامهٔ غیراقتباسی شد و از آن مهمتر علاوه بر تحسین منتقدان و کارشناسان سینمایی خارجی، صفهای طولانیای جلوی سینماهای فرانسه و آلمان و کانادا راه انداخت.
راه یافتن «جدایی نادر از سیمین» به بازی بزرگان در سالن کداک تئاتر لسآنجلس، حسوحال عجیب و تجربهناشدهای به ما دوستداران وطنی فیلم داده است. همهٔ آن چند ده نفری که پتوبهدست جلوی سینما آزادی خوابیدند تا اولین تماشاگران «جدایی نادر از سیمین» در بیست و نهمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر باشند، همهٔ منتقدانی که زودتر از منتقدان نیویورک و لسآنجلس و تورنتو، فیلم را سال گذشته در سالن برج میلاد دیدند و لببه تحسینش گشودند و همهٔ مایی که دوشنبه شب ششم اسفند تا صبح بین خواب و بیداری مترصد خبر برنده شدن فیلم بودیم این روزها سرمان را بالا گرفتهایم و سخن سه سال پیش آن منتقد جوان که «دربارهٔ الی…» یکی از سه فیلم برتر سال ۲۰۰۸ جهان نامیده بود را شوخی نمیپنداریم و به آن نمیخندیم. دست مریزاد آقای فرهادی.
۱۶ اسفند ۱۳۹۰ | ۰۰:۱۲
تحلیل بسیار خوبی بود.
۱۸ اسفند ۱۳۹۰ | ۰۹:۵۴
جهانی شدن گلخانهای :)
باز هم یک جعل اصطلاح ماندگار از علی غبیشاوی.
مرسی!
۱۹ اسفند ۱۳۹۰ | ۱۳:۴۲
آآآآآ ی گفتی!
۱۴ فروردین ۱۳۹۱ | ۱۵:۰۰
این «آینده بسیار روشن» که نتیجه فیلم جدایی باشد، مصداق همان آینده سازی گلخانه ای است!!